نگاهی بر آثار دیبن کرن، نقاش آمریکایی

17 شهریور نگاهی بر آثار دیبن کرن، نقاش آمریکایی

ما نیز همانند مرد درون تابلوی کنی هریس با نام «نگاه کردن به دیبن کرن»به یکی از نقاشی های ریچارد دیبن کرن آمریکایی نگاه می کنیم و با مواجه شدن با اثری در ظاهر انتزاعی به دنیای بازنمایی های او وارد می شویم.

 آثار او عموماً با سطوح رنگی گسترده، جزییات کم، چشم اندازهای وسیع و در نهایت عنصر محسوس نور شناخته می شود. سکوت و خلوتی فضای درون آثار دیبن کرن با تعمدی زیبایی شناسانه ما را از ذهنی صرفاً بیننده -یک اثر هنری- به سمت شهودی لطیف و آرام، برای حس کردن عمیقِ حقیقتِ یک فضا می برد. در واقع او این کار را با استفاده از نور، پالت رنگ های انتخابی و حذف جزئیات انجام می دهد.

اثر ریچارد دیبن کرن

به نظر می رسد عنصر نور در چشم اندازهای باز، هجوم روشنی به فضا، ملایمت رنگ ها و سرزندگی حاکم بر عناصر تابلو به وضوح دیده می شود. رنگ ها نیز پس از کشاندن ما به ورطه زیبایی غیر قابل چشم پوشی شان و ارتباطی که با هم دارند و همچنین تعاملی که با یکدیگر برقرار می کنند، آگاهی بیشتری را بر دریافت ما وارد می نمایند و آن؛ حقیقت پنهانِ در پس یک چشم انداز یا فضا است. آنها در کنار المان نور، واسطی- همچون گفته افلاطون- از جنس نیروی عشق می شوند تا با جذبه شان ما را به فضایی اصلی ببرند. گویی جریانی از هستی در پس این لحظه و این چشم انداز برقرار است که باید در سکوت و سکونی روشن و زنده درک شود.

اثر ریچارد دیبن کرن

بیننده در انتزاعِ به جا و به اندازه دیبن کرن چیزی را تجربه می کند که او را مابین  حقیقت و واقعیت می برد. جایی که هست و جایی که به عنوان انسان تجربه می کنیم. بدین معنی که حقیقت این فضا لایه های بیشماری از نوع بودن و وجود دارد که همچون زایشی بی نهایت، مدام از دل هیچ خلق می شود و این اثر نیز یکی از تفاسیر متعدد آن است که از دل رنگ ها و هندسه خاص مستتر در فضا خود را می نمایاند.

همچنین آثار دیبن کرن جدا از تاثیری که از برخی نقاشان مانند هاپر- در تخت بودن رنگی سطوح فضا- گرفته است، دارای شباهت بسیاری نیز با آثار اتل عدنان نقاش لبنانی تبار می باشد. به طوریکه هردو در استفاده از عنصر رنگ و نور مشهود و روح بخش در آثارشان به هم نزدیک اند و تفاوت چشم اندازهای عدنان، انتزاع بیشتر در به تصویر کشیدن آنها و همچنین روح زنانه آثار اوست. البته کارهای دیبن کرن به طور شخصی آثار روتکو و هاکنی را نیز در برداشتی متفاوت تر برای من القا می کند. آنجا که رنگ ها برای همه آنان در حکم روشی قطعی برای بیان مفهوم مورد نظرشان، از طریق این عنصر عمل می کند و حالتی بیانگر، نه به روش معمول اکسپرسیونیستی، بلکه حقیقی و یگانه به خود می گیرد.