هنر ، چگونه از انتزاعگري ميانه سده بيستم، به پاپ، فرهنگ شهري توده مردم تاكيد ميكرد و جريانساز مي شد ؟

20 شهریور هنر ، چگونه از انتزاعگري ميانه سده بيستم، به پاپ، فرهنگ شهري توده مردم تاكيد ميكرد و جريانساز مي شد ؟

آرايه هاي پاپ ( بافت _ كولاژ _ جفت و جور كاري )

 

انتزاع نوعي هنر زبده گزيني از طبيعت بود ، سنت هاي تقليد از طبيعت را كم اهميت نشان ميداد و ابداع واقعيتي تازه براي ادراك بصري را كاركرد اساسي هنر ميدانست ، اما روح طبيعت پرست آدمي هرچند جلوه هاي نوين هنرنمائي و كژنما شده را ميستود و از آن لذت ميبرد ، اما  باز در  كاوشگرايي پيرامون خود ميل به انطباق زيبائي شناسي را با واقعگرائي احساس مي كرد ، در اين مسير رويكردهايي فراتر از آنچه در هنر مي بود در فضاهاي عمومي رخ مي داد و با مدرنيته معاصر و تكنولوژي برتر پيوند مي خورد  و در اين روند ، زايش ، سبك شناختي و تحسين ونقد به بار مي آورد .

تداوم اكسپرسيونيسم انتزاعي به جنبش انتزاعگرايي پسانقاشانه رسيد و اين روند منجر به واكنشي جنجالي شد كه پاپ نام گرفت . زمينه نظري اين جنبش چند سال قبل تر توسط گروه مستقل لندن فراهم شده بود ، لورنس الووي منتقد هنري و ابداع كننده اين اصطلاح ، پائولتسي ، ريچارد هميلتون نقاش و اسيميتسن معمار از شخصيت هاي برجسته اين گروه نامبرده بودند و تاكيد بر سليقه شهري و هنر قابل عرضه بر اساس زيبائي شناسي مردمي را سرلوحه كار خود قرار دادند و هرگونه زيبائي شناختي روشنفكرانه كه مرسوم شده بود را رد مي كردند .

جنبش تازه پديدارشده پاپ تلاش داشت تا نوعي دگرگوني سازد و دستمايه ها و منابع آفرينش هنري را الگوي خود قرار دهد ، براي تحليل دقيق تر از اين روند كمي به گذشته باز ميگرديم ؛ پيش تر از اين ها ، سورئاليسم كه به ناخودآگاه انسان و جهان روياها و كابوس ها مي پرداخت مرزهاي هنري خود را گسترش داد و به دادائيسم و دغدغه هايش رسيد .

در اكسپرسيونيسم انتزاعي كه هنري غير شكلي و مجرد بود ، جذبه هايي وجود داشت كه هنرمند را به رويكردي جديدتر وا مي داشت و به نوعي بي انتها مي نمود ؛ براي نمونه علاقمندي به عنصر بافت باعث ظهور تجربيات متهورانه اي در استفاده از مواد و رنگدانه ها ، چسب و … و تركيبات نامكشوف آن شد ، تركيب رنگهايي با عنصر آب و روغن بر صفحه بوم ، منجر به دفع مولكول ها و ديگرگوني اين عناصر ميشد و بافت هاي بداهه ايجاد ميكرد كه با كمي كنترل و مسير سازي ، پهنه اي از نقاط ، خطوط و سايه روشن هايي به دست مي آمد كه تا كنون بدست نيامده بود ، اين سبك از كاربرد رنگ درنقاشي ( تاشيسم ، نقاشي كنشي ، نقاشي ميدانرنگ ) هم ناميده شد ، بخشي از اين تجربيات توسط موريس لوئيس هنرمند آمريكائي ( 1912-1962 ) و با استفاده از اكروليك و مديوم هاي آن صورت مي گرفت ، موريس لوئيس از اولين هنرمندان نقاشي رنگ رنگ شناخته مي شود ، او يك جنبش هنري ايجاد كرد كه امروزه به نام مدرسه رنگ واشنگتن شناخته مي شود و نهايتا ايده پردازي هايش به شيوه انتزاعگرائئ پسانقاشانه منتهي شد .

موریس لوئیس
اثر موریس لوئیس

كولاژ يا سرهم بندي، ارائه گونه اي از واقعيت

يكي ديگر از مواردي كه به زيستن همچنان ادامه داد تكنيك تكه چسباني و سرهم سازي  بود ، امكانات استفاده از اين تكنيك دوباره شكوفا و ابداع شد ، هنرمنداني كه قبلا از شيوه انتزاعگري مجرد و غير شكلي تجربه اي داشتند و بر آن واقف بودند به كولاژ نگاهي انديشمندانه داشتند و ابعاد مختلف آن را در به كارگيري و ماهيت بالقوه اش در نظر ميگرفتند و آنرا مهم تلقي كردند ، كولاژ براي هنرمند انتخابي هوشمندانه مينمود كه سطح مهمي از پهنه نقاشي را در بر مي گرفت و استفاده از مواد حاضر و آماده براي مدد به خلق هنرمند ، به عنوان عنصر افزودني ، همان مقصود مارسل دوشان در بكارگيري مواد از قبل آماده شده و گزينش درست بود ، اين كشف هنري محور اصلي تفكر دادائيست ها نيز شد .

مارسل دوشان و دادائيست ها براي استفاده از برشي از واقعيت و ابراز ديدگاه خود تكنيك كولاژ را بسط دادند و گونه هاي مختلف انرا كشف كردند اين تكنيك براي مارسل دوشان خلاق و افسانه اي به ورطه اي رسيد كه ساخت گزيده هايي آماده از قبل انتخاب ميكرد و به عنوان اثر هنري به همگان نمايش ميداد و آن را به بيرون ازصحنه سرايت مي داد .

كولاژ را نخستين بار كوبيست ها به كار گرفتند تكه چسباني و افزودني هايي از واقعيت به درون نقاشي كه ابعاد تفكر كوبيستي را جلا مي بخشيد و بُعدي از حقيقت را در فضاي غير واقعي نقاشي نامتجانس اما ضروري قلمداد مي كرد .

پس از كوبيست ها ، سورئاليست ها پهنه استفاده از كولاژ را تنوع بخشيدند و در ادامه دادائيست ها اين تكنيك را با روحيات خودسازگار ديدند و با گرايش هاي خاص خود نسبت به عنصر ضد هنر ، هم جنس يافتند ، بدين سان هنرمندان بعد از جنگ جهاني دوم اين عنصر سرهم سازي را به عنوان وسيله اي براي آفرينش هنري به كمك عناصر موجود رواج دادند و تقويت كردند.

در سال 1961 موزه هنرهاي مدرن نيويورك نمايشگاه با ارزشي با عنوان هنر سرهم بندي برپا كرد هنري كه هنرمند در آن به ارتباط فيزيكي و ذهني بين عناصر موجود و نه ساختن موجوديتي تازه مي پرداخت ، در مقدمه كاتالوگ اين نمايشگاه آمده است :

((… موج اخير سرهم سازي يك تحول چشمگير از هنر انتزاعگرايي ذهني به سوي نوعي همراهي و تجانس با محيط را نشان مي دهد . شيوه تكه گذاري يك وسيله مناسب براي رهايي از طلسم زبان ساده و جهاني است كه انتزاعگرايي مصمم به استفاده از آن بود . اين شيوه قادر است در برابر يكسان سازي بين المللي به نفع ارزشهاي منطقه اي مقاومت كند .))

 

 

انگاره هاي كولاژ براي تداوم دو مفهوم ( محيط ) و ( رويداد ) در ادامه روند هنر عامه

هنرمندان پيشرو در جنبش پاپ چه كساني بودند و بيننده براي كشف چه مفهومي فرا مي خواندند ؟

سرهم سازي و جفت و جور كاري داري ارزشي متفاوت بود كه به رويكردي نوين رسيد ، اين تكنيك نه تنها بستري براي گذر از اكسپرسيونيم به پاپ بود بلكه چهارچوب جديدي براي هنر مدرن قرن بيستم ايجاد كرد ، چهارچوبي كه عناوين محيط و رويداد را بسط ميبخشيد و جايي كه فراتر از خود نرفته بود نيز منجر به پويشي فزاينده مي شد . سري جعبه هاي نفيس همانند ، آثار بدون عنوان جوزف كورنل هنرمند مجسمه ساز آمريكائي (1903-1972) كه از پيشگامان سبك اسمبليج بود ، با كنار هم گذاشتن اشيا به گونه اي شاعرانه و تغزلي و همچنين تركيب هاي كنايه آميز و پر هجو انريكو باج هنرمند ايتاليائي  ، همگي كوششي بودند براي اكتشاف توانائي كولاژ و  بزرگنمائي و تاكيد و اغراق در زواياي موثر آن . واكنش اين هنرمندان گاه در مرز توهين يا تمجيد مقامات دولتي ، مقدسات و سياست هاي پس از جنگ ، جنجال و سر و صدا به پا ميكرد و شخصيت هاي مطرح و پرداخته شده اش با يك سري نماد و علامات نظامي را پوچ و بي خاصيت جلوه مي داد .

اين تجربيات با استقبالي روبرو شد و در تداوم مسير خود هنرمندان را در جريانهايي غلتاند كه امروزه به نام جنبش هاي مقدماتي پاپ آرت و نئودادا ها شناخته مي شوند ، اين هنرمندان در جستجوي و كشف جوهره ي فرم ، بودند ، حجم ، ذرات ناپايدار و غير ملموس در نقاشي را محور اساسي كار خود قرار مي دادند .

اثر جوزف کورنل

جنبش نئو دادا دو چهره جنجالي و مصمم در آمريكا داشت ،  ( رابرت راشنبرگ متولد 1925 )  كه متنوع كار مي كرد و  ( جاسپر جانز متولد 1930 ) كه در شيوه خود لطيف تر از او بود .

راشنبرگ در زمينه هاي مختلف نقاشي كار ميكرد اما شهرت عمده اش بيشتر براي استفاده اشياي غير سنتي و نا مرسوم است كه خلاقانه در تركيب بندي هايش به كار ميرفتند ، راشنبرگ در آغاز آثاري در پهنه هاي سياه و سفيد با حداقل هاي رنگي و بدون كلمات بصري خلق كرد كه پس از او لوچيوفونتانا نقاش ايتاليائي، ايوكلين نقاش فرانسوي و بالاخره ادرينهارد بدين شيوه سطوحي كاملا تكرنگ مي آفريدند كه در برگيرنده تمامي رنگ ها ميشدند و اين گزيده كاري ها بستري براي تحولات پس از خود گشتند . اما راشنبرگ در تداوم اين مسير به تركيب گرايي رسيد ودر اثر نخست خود به نام تخت خواب از سطوح و اشكال به هم چسبيده به فضاي سه بعدي ، اثر را توسعه مي بخشيد ،راشنبرگ علاقه مفرطي نيز به استفاده از چاپ سيلك براي تصاوير عكاسي شده بر روي آثار خود داشت و جوهره فكري او بر فلسفه زيبائي شناختي جان كيج مبتني بود.

جان كيج از آهنگسازان سده بيستم آمريكا بود (1912-1992 ) او گونه اي فلسفي به موسيقي مي پرداخت و از تاثير گذارترين آهنگسازان پس از جنگ جهاني دوم محسوب مي شود ، در نامدارترين اثر خود به مدت چهار دقيقه و سي و سه ثانيه زمان بر روي صحنه موسيقي را به سكوت و بدون نواختن حتي يك نت گذرانيد و در تمامي اين مدت حاضران درصحنه را به شنيدن صداي درون سالن و درون افراد دعوت كرد .

اين برهم زدن تمركز تماشاگر و ايجاد اغتشاش ذهني به هدف هوشيار كردن او نسبت به ضمير نفس و محيط اطراف از تجربه هاي جان كيج بود كه بر راشنبرگ و ديگران موثر واقع شد ، كيج در ديداري با راشنبرگ در كاروليناي شمالي اظهار داشت كه موسيقي جديد نيروي شنيداري تازه اي را اقتضا مي كند ، اين نيرو فهم معاني گفتارها را ممكن ساخته و قادر است ضمن شكل بخشيدن به كلمات ، درك فعاليت اصوات دروني را ميسر سازد ، راشنبرگ آثارش را بر اهميت كيفيت برخورد آني بيننده با تابلوي نقاشي مي دانست و همواره بر تماشاگر احاطه داشت .

 جاسپر جانز نيز از اين ويژگي برخوردار بود او بيش از پنج دهه فعاليت هنري كرد و در خلق آثار به وسيله چاپ دستي متهور گشته بود ، استفاده از اعداد ، حروف ، نقشه ها ، واژگان و انواع قوطيها و جعبه هاي نام آشناي متداول ، از آرايه هاي سبكي اش به شمار مي آيند و نظم بيشتر و نيروي استعاري قوي تري را در آثارش اعمال مي كرد .( تابلوي شماره ها در رنگ در سال 1959 وسه پرچم آمريكا از مشهورترين آثار اوست )

رابرت راشنبرگ و جاسپر جونز به دليلي بي علاقگي نسبت به خلق انرژي تصويري ، از تكه تصاوير پيش افتاده استفاده مي كردند  به تعبير اين دو هنرمند: ( نقاشي صرفا يك شيء است و نه يك محمل بيان خلق احساس يا انتقال پيام ) ، و بر اين اساس جونز گاهي دو بوم را نه به طور كامل ، به همديگر ميچسباند و يا الحاقاتي چون خط كش ، جارو يا قاشق را به آن مي افزود ، اين هنرمندان ، با تمام استعدادي كه در خلاقيت در نقاشي داشتند ، وقت خود را صرف خلق وسيله ديگري فراتر از نقاشي مرسوم مي گذاشتند و از آن نتيجه اي فراتر از آنچه كه هست ميخواستند .

 

هنر وحشت  ( گذرا و ماندگار )

 دراين زمان اشتراكاتي بين انگلستان و بيشتر آمريكا به وجود آمد ، گرايش كوتاه مدت و بعدا ماندگار ، در جنبش پاپ ، كه آنرا  ( هنر وحشت آفريني ) ناميدند ، ادوارد كين هولز (1927-94 ) نخستين جرقه هاي اين ژانر از پاپ را عيان ساخت ، او در اثر بزرگش ( راكسيز ) ميل عجيبي به پيچيدگي انسان مريض ، ژنده پوشي ، تصاوير شرارت آميز ، غريب  و استفاده از مواد فاسد و پارچه هاي پوسيده نشان داد ، بروس كونر متولد 1933 در اثر خود به نام نيمكت يه جسد قطعه قطعه شده را بر روي يك نيمكت دوره ويكتورين به تصوير كشيد ، پل تك متولد 1933 از اين دو فراتر رفت ، مرده اي منحوس را از نگاه تحليل رونده ، رقت انگيز و چندش آور نمايش داد و در اثر ( مرگ هيپي ) ، همگي اين گرايش هاي خصلت جنبش عامه و غير شخصي را بر تكيه به عوامل دروني و رواني ، به نمايش درآورد .

اين اغراق در جهت گيري شخصي ، بيش از يك جريان گذرا پايدار نماند ، اما به هرحال دهه ششم از قرن بيستم را ، شاهد تصاوير موحش و تكان دهنده اي ساخت ، رويكردي كه براي درك مصرفگرائي و پشت پا زدن به مرسومات اشرافي بود ، چون زهر خندي به انسان فاني ، خرابكار و طغيانگر ، روي خوش نشان مي داد و دوره به سر آمده از ستايش هنرهاي پيشين در جوامع صنعتي را در ميانه قرن بيستم و ناديده گرفتن احساسات و عواطف بشري را اذعان مي داشت . براي دست يازيدن به آنچه مرسوم بود از بقاياي كالاهاي مصرفي و دست دوم استفاده مي كرد و از آن استعارات خود را بيان مي كرد .

 

نئو دادا در اروپا ( تهي اما سرشار از قدرت )

مشابه جنبش دادائيست ها در آمريكا در اروپا جريان هايي به نام ( واقعگرائي جديد ) رخ داد ، منتقد فرانسوي پير رستاني اين رخداد را غير جنجالي و بر پايه نگاه جامعه شناسانه بررسي مي كند ، چيدمان هاي يكجور آرمان پير فرناندز ، هنرمندي كه درسال 1928 در فرانسه متولد و در جواني به آمريكا مهاجرت كرده بود نشان از تجربه و پركاري اين هنرمند مي داد ، هر چند او زماني استاد جودو ، ماهيگير با نيزه و يك گرد آورنده اشياي عتيقه بود اما در دنياي خيالي و صنعتي خود به شكل مداوم و خستگي ناپذير كار مي كرد و از جمع آوري عتيقه گرفته تا طراحي ، نقاشي ، مجسمه سازي و ريخته گري در تركيب بندي هاي خود بر جهان پاپ تاثير گذار شد .

 نوعي هنر بومشناختي در آثار كريستو و ژان كلود مشهود ميشود ، زوج هنرمندي كه هر دو متولد 1935 و بلغاري تبار بودند ، اين زوج با بسته بندي هاي عظيم  الجثه براي چيدمان هاي محيطي بسيار بزرگ ، تحولي تماشائي و گاهي مبهم ، حاوي اشياي نا مشخص ، به وجود آوردند ، كريستو يك بار با بسته بندي يك صخره به بزرگي يك ساختمان ، آن را به يك اثر هنري تبديل كرد.

كريستو و ژان كلود

يكي ديگر از هنرمندان مهم در ميان نئو دادائيست هاي اروپائي ايو كلاين است او كه بيش از 34 سال عمر نكرد ( 1928-1962) هنرمندي فرانسوي كه والديني نقاش داشت ] او از اعضاي نئورئاليسم ، از پيشگامان توسعه هنر اجرا ، هنر مينيمال و هنر پاپ بود . او بسيار افراطي از انگيزه هاي خلق اثر هنري فاصله مي گرفت علاقه به خلق آثار مونوكروم ، يكدست آبي برگرفته از روح خالص در آسمان و احساس لايتناهي بودن حيات از آرايه هاي موثر او به شمار مي روند ، كلاين در اين تفكر ، فعل و انفعالات را به بيننده محول ميكرد ، در يك نمايشگاه جنجالي ،فضاي گالري را به رنگ سفيد و عاري از هر چيزي حتي يك مبلمان ، آماده ساخت و بينندگان را به واكنش هاي بحث برانگيز و كنجكاوانه فرا خواند ، هدف او از اين نمايشگاه با بوم هاي خالي از هر رنگ و كلام بصري ، با ناديده گرفتن هنر نمايشي ، شكل گرفتن هر آنچه در ذهنيت رخ مي داد ، بود ، آلبر كامو نويسنده فقيد فرانسوي پس از بازديد از اين نمايشگاه در دفترچه خاطرات خود نوشت : (( تهي اما سرشار از قدرت ))

ايو كلاين باور داشت : ( جوهر نقاشي شرايطي است كه هنرمند توسط نيروي خلاقه اش و با ايجاد رابطه بين عناصر به وجود مي آورد و اين شرايط ، در واقع يك پوسته مرموز است كه هنرمند آن را آبستن تصاوير نقاشي مي سازد .

هنر پاپ در آمريكا با واكنش در برابر اكسپرسيونيسم انتزاعي و رويكرد به باورهاي دادائيست ، وسعت و تنوع بيشتري يافت ، هريك از هنرمندان را تنها با درك شخصي از محيطشان اما همگاني تر  در جلوه اي ناب ، مشخص ساخت و به سرعت در عرصه هاي مختلفي چون طراحي گرافيك ، مد و سينما رسوخ پيدا كرد.

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد