هنر زاییده اجتماع است

25 آذر هنر زاییده اجتماع است
آرش سلطانعلی مدیر گالری ایده
آرش سلطانعلی گالری دار و مجموعه دار

هنر زاییده اجتماع است. در جامعه شکل گرفته و پدید می آید.

مدیر گالری ایده آرش سلطانعلی در مقاله ای با این عنوان به توضیح رابطه بین هنر و زندگی اجتماعی انسان می پردازد. هنر، در خلا پدیدار نمی‌گردد و هنرمند هنگامی که روایتگر عالم خارج است به نمایش دنیای درونی‌ که هیچ ارتباطی با عالم خارج نداشته باشد نمی‌پردازد، بلکه نمایش حیات باطنی و کیفیات نفسانی‌ هنرمند، بازتاب دهنده محیط وی بوده و حیات اجتماعی را منعکس می سازد. بدین ترتیب عواطفی که آثار هنری در ناظرین تولید می نماید جنبه اجتماعی دارد. هنر در حکم یک زبان است؛ زبان بدیع عواطف و هیجان ها و منعکس کننده‌ عمیق‌ترین احساسات روح پر تلاطم انسان ها. هنر از لحاظ بی شائبگی، خود برتر از زبان است و از لحاظ بین المللی و جهانی بودن بر زبان های ملی تفوق دارد. متفکر بزرگ آگوست کنت معتقد است که «هنر بخشی از زبان است که تمام افراد نوع بشر آن را درک می کنند و به معانی آن پى می برند». در نظر این فیلسوف، هنر زبان حقیقی جهان است. هیچ چیز نمی‌تواند به اندازه‌ هنر، مبین افکار و احساسات انسان ها باشد و سیر فرهنگ و تحولات انسانی و محیطی را که هنرمند در آن قرار گرفته است، بیان کند. اگر بخواهیم انسان را بشناسیم و از تمام کیفیات گذشته و حال او آگاه شویم، هیچ چیز به اندازه‌ هنر، ما را به این مقصد نمی‌رساند؛ چه تمام تحولات بشر در هنر نهفته است، از جنگ‌ها و نابودی‌ها، تا پیروزی ها و ، موفقیت‌ها، از مذاهب و عقاید تا افکار و احساسات.   هنر و اجتماع   در اهمیت هنر در زندگی اجتماعی شکی نیست که تاثیری مثبت، فوری و حیاتی دارد و از گذشته تا آینده براى روح جوامع انسانی نیازی است ضروری، و هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند بدون هنر روحی پر نشاط داشته باشد. آرش سلطانعلی در ادامه می گوید:  نياز انسان امروز به هنر از جمله نيازهايی است كه احتياج به احتجاج و استدلال ندارد زيرا انسان ها، با هر سطحي از فرهنگ و فكر و انديشه‌ كه دارند به اين مساله واقف هستند. از زماني كه انسان را مي‌شناسيم به همان ميزان هنر را در كنار او مي‌بينيم. بشر در طول تاريح حيات اجتماعي‌اش هيچ وقت بدون هنر زندگي نكرده و هنر از آغاز زندگي تا به امروز همچنان با او و همزاد او و همراه او خواهد بود. در اوضاع و شرايط كنوني كه جوامع بشري با سرعت هرچه بیشتر به سوي رفاه و آسايش پيش رفته و مي‌رود، دغدغه‌ها و نيازهاي اوليه زندگي‌اش با كمك علم و تكنيك از ميان مي‌رود و زندگي او تحت تاثير ماشين قرار گرفته و سخت بي روح، خشن، و دور از لطف و احساس گرديده و ماشينيزم تمام ابعاد و زواياي زندگي بشر را در خود مي‌فشرد. اين رفاه زدگي و ماشين‌زدگي زندگي را بي معنا و بی مفهوم و زشت و عبث نموده. در چنین شرایطی نیاز بشر به هنر برای روح بخشیدن و معنا بخشیدن به زندگی بیش از پیش پر رنگ تر و محسوس تر شده است.   آرش سلطانعلی