_جالب است می گویید دست زدن به عکس ها بد است. من را به یاد فیلم مکعب سفید رنزو مارتنز (2020) انداخت، زمانی که ماتیو کاسیاما برای نمایشگاهی در SculptureCenter از نیویورک بازدید کرد. در حالی که در تور موزه مت بود، با آثار باستانی دزدیده شده از کنگو روبرو شد و شروع به صحبت با آنها کرد و به آنها اشاره کرد تا آنها را لمس کند. در حالی که می دانست نمی تواند به این اشیاء دست بزند، حق خود را نیز برای دست زدن به آنها مطالبه می کرد. * در مورد کار من، عکسهایی که لمس میکردم به اندازهای مهم در نظر گرفته نمیشدند که با چیزی پوشانده شوند، زیرا کپیهایی از اصل عکس ها بودند. آنها فقط در پوشه فایل ها وجود داشتند، بنابراین من اجازه پیدا کردم تا این کار را انجام دهم. پس از آن، من در مورد مطالبه مالکیت تصاویر و تصاحب آنها خیلی فکر کردم، که نتیجه لمس مستقیم عکس ها بود.در مورد نمایش آمون کارتر من، میتوانم بگویم ۸۰ تا ۹۰ درصد چیزی که تولید کردهام نوعی تصاحب انتقادی و تغییر موقعیت است. چند مداخله در آنها وجود دارد که شامل دستهای من یا دستهای دیگران است، اما در نهایت، من در حال استخراج و لایهبندی این عکس ها هستم. من سعی می کنم از آنچه وجود دارد برای بازنمایی یک داستان نهادینه شده از آمریکا استفاده کنم و نشان دهم که چقدر روایتی ساخته شده است.قرار است چارچوب این داستان به یک شکل دیده شود، اما اگر آن را بچرخانید، می توانید از دریچه کسانی که روایت را خلق نکرده اند به آن نگاه کنید. و با داستانی کاملاً متفاوت روبرو می شوید که کمتر در مورد قهرمانی و گسترش پیروزمندانه است، بلکه بیشتر مربوط به اداره کردن و ساختن امپراتوری است. این مساله من را به عنوان یک آمریکایی مهاجر بسیار مجذوب می کند، زیرا تا حدی عاشق رویا های آمریکایی هستم. اما مانند هر کس دیگری، من نیز وارث ناکامیهای آن هستم و دائماً در شگفتم که چقدر از گفتمان و مفهوم خودش محروم شدهام. _با ورود به مجموعه موزه، خود را نیز وارد ساختارهایی که آنها نمایش می دهند، از جمله داستان آمریکا می کنی. * داستان آمریکا همیشه برای من جالب بوده است، زیرا داستانی در مورد خود مفهو اختراع است، ولی منظورم در مورد آن مثبت نیست. بل این است که کل روایت به شیوه ای بسیار انحصاری ساخته شده است که چه کسی کشور را پایه گذاری کرده است، چه کسی کشور را تشکیل داده و چه کسی یک شهروند ایده آل است. من اهل کالیفرنیا هستم، جایی که آنجا بزرگ شدم، اگرچه اصالتاً اهل فیلیپین هستم و خانواده ام به اینجا مهاجرت کرده اند. من تمام مراحل تابعیت و شهروندی را طی کردم تا شهروند ایالات متحده شوم. جالب اینجاست که تاریخچه طولانی بین فیلیپین و ایالات متحده از نظر امپراتوری، استعمار و اقتصاد نیز وجود دارد، بنابراین این دو کشور در مدت طولانیتری از آنچه که اکثر مردم تصور میکنند با هم مرتبط بودهاند.این تاریخ چنان بخش ناشناخته ای از تصور آمریکایی است که کاملاً فراموش شده است. من به این فراموشی عمدی به عنوان بسط مانیفست سرنوشت آمریکا نگاه می کنم. فراتر از گسترش به سمت غرب، ایالات متحده این ایده را پذیرفت که می تواند به گسترش خود در خارج از کشور نیز ادامه دهد، که سپس با استعمار فیلیپین و تبدیل شدن به یک امپراتوری آمریکایی آن را تقویت کرد. مثل این بود که بگویند«ما میتوانیم این کار را انجام دهیم»، ما قبلاً این کار را با آمریکای شمالی انجام دادیم، و در نظر ما کاملاً منطقی است.من همچنین میدانم که از نظر تاریخی، عقبنشینیهای زیادی وجود داشته است، بنابراین لزوماً از نظر سیاست آمریکا برای گسترش جهانی یک مساله تمام شده نیست، اما این منطق مانیفست سرنوشت آمریکا بود که گسترش ایالات متحده به هاوایی، فیلیپین، کوبا و بسیاری از مکانهای دیگر را که ما آن را به طور ضمنی؛ «سرزمین» یا «کشورهای تحت الحمایه» مینامیم، توجیه کند.اتفاقات اولیه در مورد مانیفست سرنوشت آمریکا و سپس گسترش به خارج از کشور به هم مرتبط هستند، اما جالب اینجاست که در تصور آمریکایی، آنها به عنوان برهه های کاملاً مجزا دیده می شوند.در آمون کارتر، فکر میکنم یک سوال بزرگ در ذهن برخی افراد باید این باشد که «تمام این نقاشی و مجسمههای گاوچران چگونه با یک هنرمند زن آسیایی آمریکایی که اهل فیلیپین است، ارتباط دارند؟» و پاسخ من این است که از بسیاری جهات، این یک ارتباط مستقیم و نوعی میراث برای من است و نشاندهنده اینکه چرا من به عنوان یک نسل استعماری اینجا هستم. من واقعاً می خواهم اهمیت و پیش زمینه تاریخ امپریالیسم ایالات متحده را به چالش بکشم. _ آنچه به ذهن می رسد پاسخ معروف A. Sivanandan به نژادپرستی در بریتانیا است: “ما اینجا هستیم زیرا شما آنجا بودید.»* فکر میکنم که این هدف مانیفست سرنوشت آمریکا است. این مانیفست هرگز کاری را که می کرد انکار نکرد . به نظر من، تقریباً آن را به عنوان یک حق الهی برای خود تصور می کرد. _بازگشتن به مبحث تاریخ امپریالیسم ایالات متحده به آن نقطه از صحبت شما برمیگردد؛ در مورد اینکه چگونه شهروند آمریکایی هستید و اینکه بخشی از وجود شما به رویای آمریکایی اعتقاد دارد، و با این حال، موضوع تابعیت، اینکه – چه کسی آمریکایی است – همچنان بسیار مورد بحث است. این موضوع به شعر لنگستون هیوز برمی گردد، اگر تمام این دست ها آمریکا را ساختند، پس چرا همه آنها نمی توانند آمریکایی باشد؟راستش را بگویم، من مطمئن نیستم که بیننده معمولی چقدر در مورد این ایده فکر می کند که آمریکا چیست و چه چیزی می تواند باشد، و خوب است که به امکان این مفهوم ادامه دهیم و فقط ادعای آن را در این بحث ها نداشته باشیم. واقعاً سخت است که مردم را تشویق کنیم تا احساس کنند هنوز راهی برای خروج از جایگاهی که کشور خود را در آنجا می بیند، وجود دارد.البته، مفهوم ملیت واقعاً پیچیده است و مردم دیدگاههای متفاوتی در مورد تاریخ و چگونگی پیشرفت دارند. به همین دلیل است که در مورد استقبال از کارم یا بهتر بگوییم برداشت های متعدد از آن در آمون کارتر کنجکاو هستم. تگزاس اخیراً برخی از محدود کننده ترین قوانین ضد سقط جنین را در این کشور وضع کرده است، و همچنین قوانینی را در مورد نحوه تدریس تاریخ و مسائل نژادی در مدارس. عنوان یکی از آثار من – یک نقاشی دیواری منظره- Manhandle نام دارد که مستقیماً آن را به یک سیستم پدرسالارانه مرتبط کرده ام که همراه با مساله برتری سفیدپوستان برپا شده بود.من کنجکاو هستم که مخاطبان مختلف چگونه در مورد اثر فکر می کنند یا چگونه چیزهای خاص را تعبیر می کنند یا حتی نمی کنند. من فکر میکنم عنوان نمایشگاه Double Vision واقعاً مناسب است، زیرا هم به مفهوم پیچیدگی و هم به پتانسیل ابهام آفرینی یا تغییر دیدگاه اشاره میکند. _این موضوع به نحوه نظارت و کنترل بر گفتار و فرضیاتی که اغلب در دموکراسیهای لیبرال مطرح میشود، مربوط است؛ اینکه محدودیتهای گفتار فقط در جاهای دیگر اتفاق میافتد.* در زمینه بزرگتر جهانی به این موضوع فکر نکرده بودم، اما کاملاً منطقی است؛ زیرا اگر بخشی از ساختار قدرت مبدأ نباشید – که در اینجا در ایالات متحده اساساً در برتری سفیدپوستان و پدرسالاری است – بیشتر پیش خواهید رفت اگر از استعاره استفاده کنید .اما همچنین میتوانم بگویم که این شیوه صحبت کردن در مورد یک موضوع، برای هنرمندان رنگین پوست برای مدت طولانی در ایالات متحده وجود داشته است، به خصوص اگر میخواهید وارد فضاهایی شوید که به طور سنتی شما را کنار گذاشتهاند، باید از نظر نحوه موقعیت بخشی به چیزها کمی مبهم رفتار کنید.با این حال، من در پنج سال گذشته متوجه شده ام که در ایالات متحده، به عنوان یک هنرمند و دانشگاهی، اکنون آزادی بیشتری برای استفاده از عباراتی مانند «برتری سفید پوستان»، وجود دارد. این واقعاً جدید است. ده سال پیش، نمیتوانستید آن عبارت را به این صراحت بگویید، مثل اینکه اصلاً وجود نداشت. _فکر میکنم با توجه به میراث آن ایالت و کارهایی که در مورد برتری سفیدپوستان انجام میدهید، این کنجکاوی شما را در مورد نحوه استقبال از کار شما در تگزاس نیز تقویت میکند؟ * جذاب است، درست است؟ امیدوارم هنگام بحث در مورد این اثر مجبور نباشیم از تعبیر دیگری استفاده کنیم و از نظر بصری در سطوح مختلف قابل انتقاد باشد. _ اماآیا این مساله یک چارچوب گفتمانی نیز برای پروژه شما ایجاد می کند، به گونه ای که برای آن امکان تفسیر فراهم کند؟* امیدوارم. چون چیز جالبی است. نمیدانم برای کسانی که با بقیه کارها یا پروژههای قبلی من آشنایی ندارند، اگر چیزهای پنهانی که میتوانند در مورد این چیدمان اطلاع رسانی کنند، – مانند آگاهی از نحوه استفاده از نمونه ها یا مبهمسازی در کارم -آشکار شوند، چگونه برای آنها نمود پیدا می کند. _نمی دانم آیا می توانید پاسخ دهید که این پروژه را در کجای مسیر کاری خود قرار می دهید و چه چیزی را برای شما آشکار کرده است؟ * سوال خوبی است. حدود چهار سال پیش، پس از انتخابات ریاست جمهوری قبلی در ایالات متحده، من واقعاً کارم را محور اصلی قرار دادم. قبل از آن من با موضوعات کلی فرهنگ و جهانی شدن، مفاهیم واقعاً گسترده شرق و غرب، سر و کار زیادی داشتم. سپس، تغییر اتفاق افتاد. متوجه شدم که از تحقیق در مورد فضاهای خودم، واقعیتهای خودم – مثلا آمریکایی بودن و معنای آمریکایی بودن در این مقطع زمانی – و راههایی که توسط روایات بنیادی خاصی به من تلقین شده بود، غفلت کردهام. من در ساخت این روایتها به همان اندازه که به من شکل دادهاند، دخیل هستم، و اگرچه میتوانم سعی کنم آنها را نقد کنم، اما تا حدی ساختارهای قدرت آنها را عادی کردهام.فکر میکنم نمایش آمون کارتر مستقیماً با پروژه قبلی به نام The Visible Invisibleپیوند دارد، که در سال 2018 انجام دادم. من مجموعهای از لباسهای کروماکی سبز رنگ به سبک لباسهای تاریخی آمریکایی را با استفاده از همان پارچهای که برای پسزمینه در تولید AV استفاده میشود، درست کردم.من تکنیکهای خیاطی قرن 19 را برای دوخت دستی این لباسها یاد گرفتم و تمام مراحل پیچیده ساخت این لباسها را از ابتدا پشت سر گذاشتم، زیرا میخواستم در ساخت واقعی این نمادنگاری آمریکایی نقش داشته باشم. همه اینها به تمرکز من بر ساختن مفهوم ایالات متحده و ساختن هویت آمریکا مربوط می شود، که شامل تاریخ های استعماری آن است که اغلب نادیده گرفته می شوند. _در اثر Dodge and Burn که واقعاً موفق بود، شما آن لباسها را در یک مجموعه استودیویی، -با پسزمینه فیلتر شطرنجی خاکستری و سفید و پارچه کروماکی، که به عنوان نمایش تصویر یک کشور، به چیدمان موزه کارتر مربوط بود،- صحنه آرایی کرده اید. * دقیقا. این اثر در مورد دستکاری کردن چیزها است – چه در مورد تصویر یا مردم؛ چیزی که یک تاریخ یا داستان را تولید می کند. اما متأسفانه، من فکر میکنم که در ایالات متحده، فضای بسیار محدودی برای اینکه چگونه هنرمندان رنگینپوست اجازه دارند با در نظر گرفتن این دغدغهها کار بسازند، وجود دارد. _مانند این مشکل کلاسیک؛ که هنرمندان غیر سفیدپوست قادر به صحبت با جهان نیستند. * دقیقا. بسیاری از مردم از من انتظار دارند که درباره هویت فیلیپینی خود کار کنم. اما آنچه جالب است این است که با وجود پروژه هایی مانند Block Out The Sun و کاری که من در اسمیتسونیان انجام داده ام، جایی که من به طور خاص مدارک و اسناد فیلیپینی ها و آمریکایی های فیلیپینی را در آرشیو ها جستجو کردم، هنوز مخاطبان در ایالات متحده تصور می کنند که این اثر نشان دهنده جستجویی در مورد میراث یا هویت من است. اما مطلقاً در مورد آن نیست. در واقع در مورد چگونگی مشاهده مستعمره یک امپراتوری از طریق آرشیو ها است. و این مساله با این که بخواهم چیزی را در مورد میراث شخصی ام جستجو کنم کاملاً متفاوت است. _نگه داشتن آن در قالب روایت میراث شخصی، داستان گسترده تر آمریکا را که با آن روبرو هستید کنار می گذارد. با توجه به این موضوع، شما نمایشگاهی در گالری RYAN LEE دارید و همچنین اشاره کردید که در نمایشگاهی در موزه هنر سنگاپور شرکت کرده اید. آیا میتوانید آنچه را که نمایش میدهید و اینکه چگونه مضامین کار شما را گسترش میدهند، توضیح دهید؟ *نمایش انفرادی من با نام Latent Images در گالری RYAN LEE در نیویورک افتتاح شد و دارای عکسها و چیدمانی بود که در طی دو سال توسعه یافته بودند. هر دو نمایشهای آمون کارتر و رایان لی با مجموعههای موزه ای سروکار دارند، اما کاملاً متفاوت از هم هستند.برای نمایشگاه Latent Images، من از اسناد و تصاویر موجود در آرشیو موزه ملی تاریخ آمریکا اسمیتسونیان عکاسی کردم و آنها را تجدید چاپ نمودم و به صورت عکس های قطع بزرگی ارائه کردم که داستانی تکه تکه و ناتمام را نشان می دهد. در برخی موارد، من تصاویرم را به صورت پرینتهای لیزری کم کیفیت چاپ میکنم، سپس آنها را با نوار چسب کنار هم می چسبانم قبل از اینکه دوباره با وضوح بالا از آنها عکاسی کنم. بنابراین این تغییر در وضوح آنها از پایین به بالا، بالا به پایین و سپس دوباره به شکل اولیه وجود دارد تا به این نکته اشاره کنم که چگونه معنای یک آرشیو؛ گفته میشود، بازگو میشود و همچنین تعدیل، دستکاری و تفسیر میشود. همچنین در مرکز گالری یک اثر بزرگ زمینه محور با چاپهای بزرگ چیده شده روی آنها که مانند یک میز کاری از طبقه بندی چیزها است،- یک نمایش بصری شبیه به فهرست یک آرشیو- وجود دارد. من همچنین با اسناد آرشیوی بسیار عجین شده ام؛ شما می توانید در چاپ هایم مشاهده کنید که سایه من با برخی از اسنادی که عکس می گیرم همپوشانی دارد و می توانید دست من را ببینید که مانند یک بازجو به اطراف می چرخد. این مساله من را به یاد پزشکی قانونی می اندازد. چیزی که من از کار بر روی هر دو نمایشگاه یاد گرفتم این است که من واقعاً عاشق کاوش عمیق در مجموعههای سازمانی، زیرو رو کردن اطراف، و جلو بردن متنهای متفاوت هستم. چیزها بسیار غنی و منتظر بازگویی هستند! و احساس بی پایان بودن را القا می کنند.در سنگاپور نیز، در حال گفتگو با موزه هنر آنجا هستم تا در یک نمایشگاه بزرگتر در زمینه عکاسی جنوب شرقی آسیا شرکت کنم که هم تاریخی و هم معاصر است. من واقعاً قدردان این هستم که به عنوان یک هنرمند دیاسپورای فیلیپینی، امکان مشارکت گسترده برای ما وجود دارد از لحاظ اینکه چه افرادی آسیای جنوب شرقی را تشکیل میدهند، جایی که به دلیل پیچیدگیها و فرصتهای مهاجرت، بسیاری از مردم خارج از مرزهای منطقهای آن زندگی میکنند، اما هنوز روابطی دارند که میتواند با آنجا مرتبط باشد: ارتباط جهانی و محلی که توسط واقعیت اقتصادی و فرهنگی فروریخته است. تمام
*با توجه به این واقعیت که این عکس های قوم نگاری آرشیوی غیر قابل جابجایی هستند، من واقعاً با آنچه در ارتباط با این عکس ها امکان انجام آن بود، درگیر بودم و تنها چیزی که می توانستم به آن فکر کنم چیزی کاملاً شخصی بود؛ لمس کردن عکس ها، که واقعاً بد است.این کار در آن زمان یک ژست محافظتی بود، تلاشی برای اتصال به صد سال قبل. با مسدود کردن فیزیکی نگاه درون عکس ها با دستانم، که ابزاری کاملا صریح بود، در واقع راه را برای استفاده از تصاویر فیلیپینی که به عنوان روش هایی عبرت آمیز برای مخاطبان سفیدپوست آمریکایی بکار برده میشدند، مسدود کردم. نمایش دادن آنها در واقع کمتر در مورد آموزش به مردم بود بلکه بیشتر در مورد ساختن اسطوره ای از پیشرفت و تکامل بود، با سوژه های سیه چرده عکس که آشکارا در انتهای یک طیف بودند و نیروهای آمریکایی استعمارگری که در انتهای دیگر آن وجود داشتند.