موضوع اقتصاد هنر در دنیا سابقه بسیار زیادی ندارد. این موضوع با طرح مسئله مدرنیسم پا به عرصه جهان گذاشت و از دهه 50 میلادی پس از پایان جنگ جهانی دوم شکل جدی به خود گرفت. اینکه آثار هنری در طی دو جنگ جهانی تخریب و یا سرقت شدند باعث شد توجه به حفظ آنها معطوف و ارزشی که این آثار یافته بودند، راه را برای جریان اقتصادی هنر باز کرد.
نگاهی به تجربیات به دست آمده طی فرآیند هفت دهه اخیر نشان می دهد که اقتصاد هنر توانسته نقشی بی بدیل در شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جوامع ایفا کند و همین نگره اقتصادی به هنر بوده که شکل گیری فرهنگ معاصر را در دنیا رقم زده است.
اما موضوع اقتصاد هنر در ایران بسیار نوپا و کم سابقه تر از دنیاست. نگرش جامعه ایران در این زمینه کمتر از یک دهه سابقه دارد و میتوان ریشه و مبنای اولیه آن را برگزاری اولین اکسپوی هنری تهران دانست. حضور ایران در حراجیهای بین المللی همچون حراج کریستیز، بونامز و ساتبی بعدا توانست ارزش هنر ایران را در جوامع مختلف اثبات کند و روند رشد اقتصادی هنر را هموارتر سازد. در این میان نقش نمایشگاههای فروش آثار هنری که عمدتا به شکل خصوصی برپا شدند نیز در تسهیل این جریان بسیار حائز اهمیت بود.
هنرهای تجسمی بخاطر فعال بودن بخش خصوصی در این عرصه پیشروتر از سایر رسانه های هنری همچون سینما، تئاتر و موسیقی توانسته راهکارهای اقتصادی خود را بیابد. در بخش هنرهای تجسمی، گالریها به عنوان فعالان خصوصی هنر در کنار بخش دولتی، طی یک دهه گذشته توانستند زمینه رشد و شرایطی تقریبا حرفه ای را در زمینه اقتصاد هنر ایجاد کنند. همین مسئله باعث شد که حضور هنر ایران را در مارکتهای هنری شاهد باشیم و حتی زمانی که مارکتهای جهانی به تهدیدی برای هنر ما بدل شدند، همین بخش خصوصی خیلی سریع و بدون بروکراسی های اداری توانست واکنش های سریعی داشته باشد و از هجمه هایی که می توانست به هنر ما آسیب برساند جلوگیری کند که نمونه موفق آن برگزاری حراج هنری تهران است.
اقتصاد هنر همانند بسیاری از مباحث دیگر، حاصل فاصله گرفتن دیدگاه سنتی ما نسبت به هنر و توجه به دیدگاههای مدرن است. آنچه ما هنر مینامیم هرچه از عمرش میگذرد نیازهای تازهای پیدا میکند که خصوصیسازی هنر و اقتصاد هنر دو نمونه از آنها هستند.
ما در اقتصاد هنر با دو گزاره اقتصاد و هنر مواجه هستیم. در واقع موضوع اقتصاد هنر در ایران چالش برانگیزتر از آن چیزی است که ما با آن مواجهیم. در حقیقت تعریف اقتصاد هنر در ایران دشوار است اما در نهایت وقتی ما در مورد موضوعی مانند اقتصاد هنر صحبت میکنیم ارجاع نخست ما به هنر است.
چه از زاویه دید هنرمندان و چه از نگاه حاکمیت، هنر در ایران همیشه به عنوان یک مسئله مطرح شده است. در همه دنیا هنر راهکاری است که میتوان با آن مشکلات مختلف را حل کرد. متاسفانه ما در ایران مبانی نظری درستی برای هنر نداریم و نمیدانیم هنر با دین، جامعه، حکمت و اندیشه ایرانی ما چه نسبتی دارد. حال و در شرایطی که اصل هنر با مشکلاتی مواجه است صحبت کردن راجع به یک موضوع فرعی مانند اقتصاد هنر کمی غامض و پیچیده است.
گزاره دومی که ما با آن مواجه هستیم اقتصاد است. در زمینه اقتصاد نیز ما در همه سطوح و بخشهای کشور با مشکلات بزرگی روبهرو هستیم و پس از گذشت قریب به چهل سال از انقلاب هنوز نتوانستهایم الگوی مناسبی برای اقتصاد پیدا کنیم.
اقتصاد شامل سه مقوله تولید، عرضه و تقاضاست. در زمینه هنرهای تجسمی ما تولیدات خوبی داریم و برخی از هنرمندان جوان ما حتی بهتر از هنرمندان نسلهای گذشته مشغول بکار هستند. بخش عرضه ما نیز به گالریها اختصاص دارد. اما بخش سوم به تقاضا و در حقیقت مصرف تعلق دارد، ما در این بخش با مشکلاتی جدی مواجه هستیم که البته در پدید آمدن آنها مردم مقصر نیستند. متاسفانه این مشکل در گذشته ریشه دارد زیرا برای درک هنر در جامعه ما بسترسازی نشده است و به همین دلیل آثار هنری در سبد خانوار ما جایی ندارند. تنها کارهای هنری که خریداری میشوند خط و فرش است که در فرهنگ ما سابقه بسیار دارند. اثر هنری به معنای واقعی آن، چیزی در حد تزیینات غیر ضروری دیده میشود، هرچند همان قدر که داروهای مسکن در کاهش درد های بدن تاثیر دارند، آثار هنری نیز در کاهش دردهای روح ما میتوانند موثر باشند.
متاسفانه امروز در مدارس ما آموزش هنر جایی ندارد و کلاس هنر بیشتر به عنوان زنگ تفریح درنظر گرفته میشود. بودجه های هنری نیز به اشتباه صرف میشود، بیشترین بخش این بودجه به صورت مستقیم به هنرمندان پرداخت میشود در حالی که در دیگر کشورها بودجه دولت در بخش هنر صرف فرهنگسازی در زمینه هنر میشود. فرهنگسازی بسیار مهم تر است زیرا مردم ما هنوز نیاموختهاند که گالریها و فضاهای هنری را جدی بگیرند و خرید آثار هنری جزئی از سبد مصرف خانواده ها باشد. این کار در زمینه اقتصادی بسیار موثر است زیرا وقتی مردم آثار هنری را ببینند به داشتن آنها نیز علاقهمند میشوند و تصمیم میگیرند آنها را خریداری کنند. نکته مهم اقتصاد هنر، فرهنگسازی برای هنر است و اگر خانوادهها بدانند که آثار هنری برای آنان ارزش افزوده نیز بهمراه خواهد داشت بیش از پیش به سمت خرید آثار هنری خواهند رفت.
به همین دلیل است که معتقدم بایستی از حمایت های مستقیم دولتی از هنرمندان صرف نظر کنیم و از دولت بخواهیم که بودجه بیشتری را صرف ساخت و تجهیز و توجه به موزههای معاصر در همه شهرهای کشور کند. امروز موزه هنرهای معاصر بسیاری از شهرهای کشور تعطیل و یا نیمه تعطیل است در حالی که اگر این موزهها فعال شوند به آثار هنری نیاز دارند، آثاری که باید از هنرمندان خریداری شود و جنبه اقتصادی خوبی نیز برای هنرمندان خواهد داشت.
در نهایت متاسفانه اقتصاد هنر در ایران زمینههای فکری مشخصی ندارد و آنچه ما از درون جامعه ایرانی به آن نگاه میکنیم دیدگاههایی است که در کشورهایی دیگر شکل گرفته است و ما بدون آنکه آنها را مورد نقد و بررسی قرار بدهیم دوست داریم از آنها استفاده کنیم.
آرش سلطانعلی