رومانتيك گرايي
امتیاز دهید

  از نظر رومانتیک گرایان آلمانی ، مقام هنرمند چه نقشی در بنیان هنر دارد ؟ در سده ی نوزدهم ، یک شیوه ی نوین در میان بسیاری از ناقدان ، هوادار پیدا کرد و آن (کارکرد عاطفی اثر هنری ) بود که از زاویه ی دیدگاه ، نیت و مقصود فرستنده ی پیام ، یعنی هنرمند بررسی میشد . این فراشد ارتباط هنری و توجه به ذهنیت هنرمند چنان رایج شد که تمامی پژوهش و نقادی هنری و ادبی آن روزگار ، جز مواردی استثنائی ، یکسره بر این اساس پایه ریزی شد . در قرن بیستم نیز ، نویسندگان (نقد نو ) در کشورهای آنگلو ساکسون ( قبایل قدیمی در جنوب انگستان امروزی ) و ناقدان پیرو نقد...

اگوست ويلهلم شلگل

فهرست مطالب

 

از نظر رومانتیک گرایان آلمانی ، مقام هنرمند چه نقشی در بنیان هنر دارد ؟

در سده ی نوزدهم ، یک شیوه ی نوین در میان بسیاری از ناقدان ، هوادار پیدا کرد و آن (کارکرد عاطفی اثر هنری ) بود که از زاویه ی دیدگاه ، نیت و مقصود فرستنده ی پیام ، یعنی هنرمند بررسی میشد . این فراشد ارتباط هنری و توجه به ذهنیت هنرمند چنان رایج شد که تمامی پژوهش و نقادی هنری و ادبی آن روزگار ، جز مواردی استثنائی ، یکسره بر این اساس پایه ریزی شد .

در قرن بیستم نیز ، نویسندگان (نقد نو ) در کشورهای آنگلو ساکسون ( قبایل قدیمی در جنوب انگستان امروزی ) و ناقدان پیرو نقد ساختاری در فرانسه و ایالات متحد ، دشواری های بیشماری را از سر گذراندند تا توانستند در نبرد با آنان پیروز شوند .

رولان بارت ، نشانه شناس و فیلسوف ادبی فرانسوی ۱۹۱۵-۱۹۸۰ ، این شیوه ی هنری را روشی نامتعارف می دانست که بیش از هر چیز تفکر اجتماعی دوران خود را نشان می داد ، از نظر او این شیوه را نقد دانشگاهی است و نه رومانتیک ، رومانتیک گرایان همواره در شکلگیری فلسفه بنیان هنر خود زیر سلطه ی بی چون و چرای نظام دانشگاهی و آکادمیک بودند و سرچشمه ها ، اصالت دیدگاه و زیبایی شناسی شان ، از مرسومات آن روزگار نبود .

دو برادر، فریدریش و اگوست ویلهلم شلگل ، دو سال مانده به پایان سده هجدهم میلادی ، در شهر ینا ( آلمان)، نشریه ای به نام ( آتنائوم ) منتشر کردند که تا دو سال انتشارش ادامه یافت ، و مجموعا در شش نسخه حجیم به چاپ رسید . در این نشریه که عنوانی اسطوره ای و خوش خوان داشت ، نویسندگان و شعرای جوان که به شیوه ای نو می نوشتند ، اشعار و نوشته هایشان چاپ می شد و در ادامه نظریه هایی در باب این نوع نوشتن ، چاپ می گشت . فریدریش شلگل ، که در قالبی جذاب فلسفه هنر را نقد میکرد ، نوشته هایش از مهمترین بخش این نشریه بود . این قالب جدید که همان گزینه گویی و قطعه نویسی بود ، قبلا در فرانسه به طور محدود به کار می رفت.

 

اگوست ویلهلم شلگل
اگوست ویلهلم شلگل

نیچه این شیوه را برای نوشتن خود برگزید و این یگانه چیزی نبود که از رومانتیک ها آموخت ، این شیوه دارای نوعی تقابل با اندیشه ی نظام دار ، و پاسخگوی اقتضای دوران بود .

نووالیس برای دفاع از این شیوه قطعه نویسی می گوید : ( قطعه ها در حکم بذرهای ادبی هستند ) و این نکته مبحث ما را در مورد بینش رومانتیک ها در مورد کشف هنر در این قطعه ها را نشان می دهد .

برادران شلگل در شهر ینا تنها نبودند ، فیلسوفان و شاعران جوانی چون فردریش فون هاردنبرگ ( نووالیس ) ، لودویگ تیگ ، هینریش واکن رودر ، ژان پل ریشتر و دانیل شلایرماخر نیز با آنان همکاری می کردند .

شلینگ که دوست دورادور آنان بود و هیچگاه برای آتنائوم ننوشت نیز ، در تماس با این نشریه بود و نفوذ فراوانی بر مجموع آنان داشت . پس از اندکی در سال های آغازین سده نوزدهم ، چندین شاعر و فیلسوف جوان در برلین با این نشریه بحث و همفکری می کردند ، برادران گریم ، دورف ، کلایست و هوفمان به جرگه رومانتیست ها پیوسته بودند و از لحاظ ذهنی و فکری ، یکدیگر را متاثر می کردند .

  این جنبش اروپایی به طور همزمان در مکان های دیگر ، اهمیت ویژه یافت ، در انگلستان وردزورث و کالریج ، و در وقفه ای کوتاه شلی و بایرون ، آثار خود را انتشار دادند ، شاتوبریان و مادام دواستال در فرانسه آغاز به کار کردند و بدین ترتیب این جنبش فراگیر ، اروپا را مسخر گردانید .

 

تفاوت رومانتیست های آلمانی با فرانسوی

رومانتیست های آلمانی ، به نسبت کمتری از فرانسویان ، به مقابله با سنت افتادند و هیچ گاه حرارت و تندروی فرانسویان را در جنجال آفرینی برخوردار نبودند ، رومانتیست های آلمانی خیلی پیش تر از این جنبش و نظریات نشریه آتنائوم ، از آزادی های شخصی ، حقوق و آزادی در شیوه زندگی بهره مند بودند و از زمانه خویش پیش قدم تر بودند ، برای مثال اهمیت و حضور زنان در محافل ادبی ، کارولین شلینگ همچون فون آرنایم ، دوروتی شلگل و سوفی تیگ از همسران و دوستان این جنبش فکری بودند که باعث میشد آلمانی ها جنبه های نمایشی خود را برای در افتادن با سنت نداشته باشند و با اخلاق اجتماعی سنت و محافظه کاری های آن فاصله داشته باشند .

اگر بخواهیم از نظر فکری رومانتیست های آلمانی را بسنجیم ، ایشان را بسیار ارادتمند هنر و فرهنگ کلاسیک میابیم و احترام شان را به سنت در میابیم ، رومانتیست های آلمانی خود را ادامه دهنده جنبش ( توفان و تنش ) و آثار خود را ادامه کار نویسندگانی چون گوته و شیلر می دانستند و در مقابل ، احترام و تحسین گوته را نیز دارا بودند .

رومانتیک ها در پروراندن عشق در آثارشان ، تراژدی و هنر یونان ، آموزه های کلاسیک را راهنمای خود می دانستند و از گوته تجلیل میکردند زیرا او بود که آنان را متوجه فرهنگ شرق کرده بود ، شلگل آثار هومر ، دانته و شکسپیر را هنر متعالی می دانست و در نوشته هایشان نمی توان کوچکترین فاصله ای برای دلبستگی به هنر کلاسیک را یافت که سودای انقلابی و فرار از سنت داشته باشد و این نشان تداوم چشمگیر کلاسی سیسم است که اینگونه روح فلسفی را تکامل بخشیده است .

 

الکساندر پوشکین ( شاعر و نویسنده روسی رومانتیسیست ۱۷۹۹-۱۸۳۷ تنها یک بار عنوان کرده که در آلمان ، ناقد همواره پیش از هنرمند به وجود می آید ، و بدون فلسفه ی انتقادی کانت ، گوته ، هردر ، لسینگ ، وینکلمان ، هامان و شیلر ، به راستی که رومانتیک ها در جهان هنر ناشناخته می ماندند.

 در فلسفه آنچه مهم تلقی می شود مکالمه ی بین فیلسوفان است و نه گسست های ناگهانی و انقلابی . هر گاه سخن یک فیلسوف در نگاه اول چون گسستی انقلابی به چشم آید ، پس از اندکی وابستگی اش به سنت آشکار می شود و شتابزدگی و غیر فلسفی بودنش آشکار می گردد.

الکساندر پوشکین
الکساندر پوشکین

هنرمند خود اثر هنری طبیعت است

درک اهمیت ذهنیت هنرمند و آفریننده ، ریشه در فلسفه ی انتقادی کانت ، فیلسوف برجسته آلمانی در عصر روشنگری ۱۷۲۴-۱۸۰۴ و ایده آلیسم آلمانی دارد و همین بنیان فکری و فلسفی قطعه های نشریه آتنائوم بود . کانت همیشه زیبایی لحظه ای را در عرش فلسفی میافت و در کتاب ( سنجش خرد ناب ) ، از قدرت ذهن آدمی چنان حرف زده است که لوک فری فیلسوف فرانسوی متولد ۱۹۵۱ ، دو سده پس از انتشار این کتاب ، نقادی کانتی را نخستین و کاملترین بیان فلسفی مدرنیته می داند . کانت همواره در شرح گستره و محدوده ی خرد انسانی ، مفهوم سوژه استعلایی را پیش میکشد و نیروی متعالی آفریده ی خردورزی و کار ذهنی را ، آدمی می نامد . آدمی دارای حسی انسانی می باشد که والاترین ویژگی اوست ، چیزی که جز در مختصات انسانی خود بیان شدنی و بازشناختنی نیست ، این نکته را شلینگ به دنبال کانت ادامه می دهد : هیجان ، تاثر و احساسات انسانی موجب پیدایی هنر می شود و زیبایی شناسی علمی است مخصوص این حس است .

 

رومانتیست ها ذهنیت هنرمند را ستایش می کردند و این را وامدار نقادی کانت و ایده آلگرایی آلمانی بودند که در آثار هنریشان بازشناخته شد ، شلگل ، هنرمند را خود اثر هنری در طبیعت می داند و اثر هنری را آینه ای دانسته که در آن روح و جان هنرمند به تصویر درامده است ، در قطعه ای میگوید نویسنده در رمان های خویش ، سیر سلوک معنوی و ذهنی خود را نمایش می دهد و در شعر ، آن را به کودکی مانند کرده است که رشد میکند و در یک سیر طبیعی به هنر مبدل می شود .

 ازنظر رومانتیک ها اثر هنری چه مصداقی دارد؟

رومانتیک ها در وصف نکات فلسفی خویش ، سوژه یا انسان موردنظر خود را یک موجودی شکلگرفته و کامل نمی دانستند ، کار هنری این نیست که هنرمند پس از سپری کردن رشد خود ، وقتی موجودی کامل و تام شد ، لحظاتی از زندگی معنوی و درونی خود را در اثر ثبت کند ، بلکه مساله مهم این است که او در حال شکلگیری روحش ، اثر را بیافریند . این نکته مهم نشان می دهد که هیچگاه یک اثر هنری نماینده و سند پایان کار هنرمند نیست که برای رومانتیک ها مهم قلمداد می شود زیرا اثر هنری مشروحی است از تکوین شخصیت و یا روحی که در حال شکل گرفتن است ، شلگل می گوید این همان روحی است که خود را آموزش می دهد و جان را استعلا میبخشد.

شلینگ می گوید ، گوهر فردگرایی جدید ادراک دگرگونی فرد است ، و این دگرگونی جز از راه دقت به (درگیری فرد با طبیعت و با افراد دیگر ) دانسته نمی شود . رومانتیک ها هم این چنین از مفهوم (من) در فلسفه ی کانت فراتر رفتند ، و در آثار خود هنرمند را بیانگر انسانیت شناختند .

این مصداق در دیدگاه رومانتیست ها در موسیقی متبلور شد که نزد آنان ارزشی بسیار داشت ، نیچه میگفت رومانتیسیسم آلمانی را باید در موسیقی آنان جستجو کرد و نه در ادبیات ، چرا که وعده های رومانتیک گرایان که در نقاشی محقق نشده بود در موسیقی به حد اعلا نتیجه یافت . نوالیس یکبار گفته بود ، چنان باید بنویسیم که انگار قطعه ای موسیقی می سازیم و جان ما برای درک موسیقی باید اثیری شود . در موسیقی این انسان کلی که سخنگوی انسانیت است ، آسان تر مطرح می شود .

بتهوون ۱۷۷۰ – ۱۸۳۲ که هم روزگار رومانتیست ها بود ، به شدت تحت تاثیر ( روح دوران ) قرار گرفت و عظمت روح انسان را بیان کرد ، او در موسیقی از زبان (انسانیت) سخن راند ، در وصیتنامه هلینگشتات انسانیت را مخاطب راستین خود نامید و در نامه هایش همواره از رسالت هنرمند در بیان آرزو و رنج های همگان یاد کرد .

آندری تارکوفسکی ، فیلمسازی که آثارش با رومانتیستها نزدیکی بسیار دارد یکبار گفته بود که هنرمند به جای تمام کسانی که قادر به صحبت کردن نیستند ، حرف می زند .

اثری در سبک رومانتیک گرایی

شعرهای روستایی و فولکلوریک به انواع ادبی راه میابند  

رومانتیک ها یکی از بررسی هایی را در عالم هنر و ادبیات به انجام رساندند که تا کنون رسیمیتی نداشت ، و آن تحلیل کردن شکل های ساده ادبی و قصه های کودکان بود ، برادران گریم در سال های ۱۸۱۲-۱۸۱۴ قصه های فولکلوریک و کودکانه را ، جمع آوری و چاپ کردند ، آرنایم و برنتانو ، پیش تر از آنان ، مجموعه ی شعرهای روستایی، فولکلوریک ، مثل ها و دیگر شکل های ساده ادبی را در سال های ۱۸۰۵-۱۸۰۸ چاپ کرده بودند . رومانتیست ها به شکل هایی عنوان ادبی می دادند که پیش از آنها بی اعتبار بودند . این نوع اشعار بدون در نظر گرفتن نیت مولف و ارجاع به آن ، درکش ممکن نمی باشد ، نووالیس می گفت ( هرچیز شاعرانه باید به قصه کودکان نزدیک باشد ) زیرا او متوجه این نکته بود که هرجا کودکان باشند ، دوران زرین از آنها آغاز خواهد شد ، این مسیر به نزدیکی با (آشوب) کودکانه میرسد : هیچ چیز به روح قصه ی کودکان ، دورتر از تقدیر اخلاقی و نتیجه گیری قطعی نیست . در قصه ی بچه ها آشوبی طبیعی وجود دارد . شعر باید به این آشوب نزدیک شود ، شعر حقیقت مطلق است ، هر چه شاعرانه تر ، راست تر ، و باز دوباره نبوغ در شعر است ، اخلاق راستین شاعرانه است ، شعر همچون قصه کودکان از نتیجه گیری قطعی به دور است و یا هر نتیجه گیری که خواننده بخواهد با بررسی زندگی شاعر به آن برسد.

 

هنرمند به اثر متعلق است نه اثر به هنرمند

رومانتیست ها شناخت کامل روح یا جان هنرمند را میسر نمی دانستند ، هر چنر که ارزش های نیت و سرچشمه های آن را در او میافتند ، نوالیس در یکی از قطعه های ادبی مشهور خویش می گوید ، ما هرگز خود را به طور کامل نخواهیم شناخت ، اما می توانیم فراتر از شناخت پیش برویم ، او می گفت که راز در خود ماست و ما از آن بیخبریم ( رویای سفر به کهکشان را داریم ، آیا کهکشان ها در دل خود ما جای ندارند ؟ این مساله همان ( اصل نیت مولف ) بود که رومانتیک گرایان برخلاف اصول ساده خود ، در ذهن داشتند ، از این رو در سده نوزدهم ، برای نخستین بار مطرح می شود که ( هنرمند به اثر تعلق دارد و نه اثر به هنرمند ) ، نوالیس می گفت : ما فقط تا آنجا که می دانیم می سازیم و از این رو کار را به دانسته ها خلاصه نمی کرد ، بلکه در پی ساختن و پوئسیس بود ( هر چه دیدنی است بر نادیدنی استوار شده ، هر چه شنیدنی است بر ناشنیدنی ، و هر چه حس کردنی بر حس ناشدنی ، پس شاید اندیشه هم بر نااندیشیده استوار گشته است .

اینکه رومانتیست ها ، اثر هنری را چون سندی از تکامل روح هنرمند می شناسند و ناقدان را ناظر این تکامل می دانند ، نشان از این دارد که هنرمند با نبوغ و الهامی سروکار دارد که فراتر از آدمیان معمولی است ، و این به لحن پیامبرگونه آنان معنا می بخشد ، یعنی تنهایی و شهادت از ویژگی های هنرمند است , هنرمدانی که دوره رومانتیسیسم را پشت سر نهادند و یا با آن به مخالفت برخاستند ، همچنان الگویی از این تعبیر هستند ، ونسان ونگوگ نمونه والایی از این ارزش است که در تنهایی مطلق آثارش را آفرید و با خودکشی راه ایثار و شهادت در این قلمرو را برگزید .

در سده نوزدهم ، دنیای درونی هنرمند اهمیتی ویژه یافت و میل به طرح سرچشمه های الهام ، رومانتیک ها را وادار به ضرورت رویا در زندگی و تقابل به خردورزی گماشت ، این چنین مخالفت با خردورزی در رومانتیست های اولیه وجود نداشت و آنان خود را ادامه دهنده عقل می دانستند ، اما نیچه سرانجام به رسالت رومانتیک ها پایان داد و در جنگ با عقلانیت سرانجام زیر پای سوژه را خالی کرد ، اما این پایان آسان ، پیروزی بر تضادی بود که بنای رومانتیکگرایان متزلزل ساخت ، رومانتیست ها با با عقل می جنگیدند ، اما عاقل را در پیکر سوژه ستایش می کردند ، هنر را نتیجه الهام و از خودبه درشدگی می دانستند و در آخر آمیزه ای از عقل و جنون را می ستاییدند که بسیار ضروری بود .

رومانتیسیسم سده نوزدهم در نقادی ، به کاریکاتوری بدل شد : شناخت نیت و مقصود واقعی هنرمند از راه توجه به زندگی اجتماعی و حیات درونی و معنوی اش منجر به شرح حکایت های بیشتر خیالی درباره زندگی نوابغ و مشاهیر جهان شد و اینگونه رویا و خیال بر جهان هنر برتری یافت .