رامبراند در طول زندگی حرفهای خود، برای نقاشیهایش پرتره، منظره و نقاشی روایی را به عنوان موضوعات اصلی انتخاب کرد. او به ویژه توسط هنرمندان و منتقدان معاصرش مورد ستایش قرار گرفت. آنها رامبراند را به عنوان مفسر چیرهدست داستانهای کتاب مقدس و به دلیل مهارتش در نمایش احساسات و توجه به جزئیات تحسین کردند. به طور کلی سبک ها در آثار رامبراند از شيوهٔ لطیف و ملایم اولیهٔ دورهٔ باروک، که با تکنیک ظریف در به تصویر کشیدن فرم وهمگرا مشخص میشود، به سمت سبک خشن و سخت، در دورهٔ باروک پسین که با سطوح رنگی بسیار متنوع امکان وهمگرایی از فرم را فراهم میآورد، حرکت کردند.
دورهٔ لیدن در آثار رامبراند
رامبراند در آثار دورهٔ لیدن خود که در سالهای 1625-1631 خلق شدند، بیشترین تاثیر را از آثار لستمن گرفت. همچنین به احتمال زیاد در این زمان لیونز نیز تأثیر زیادی بر کار او داشته است. اندازهٔ نقاشیهای او در این دورهٔ نسبتاً کوچک، اما از نظر جزئیات غنی بودند (به عنوان مثال، در رعایت جزئیات لباسها و جواهرات). همچنین در دورهٔ لیدن مضامین مذهبی و تمثیلی مانند ترونها مورد پسند واقع شدند. رامبراند در سال 1626 اولین حکاکیهای خود را تولید کرد که انتشار گستردهٔ آنها تا حد زیادی باعث شهرت بینالمللی او شد. او در سال 1629، آثار معروفی مانند یهودای توبهکننده (Judas Repentant)، برگرداندن تکههای نقره (Returning the Pieces of Silver) و هنرمند در کارگاهش (The Artist in His Studio) را به پایان رساند. این آثار که نشاندهندهٔ علاقهٔ رامبراند به مدیریت نور و انواع کاربرد رنگ است، اولین پیشرفت عمده در حرکت او به سمت نقاش شدن را شکل میدهند.
دورهٔ اقامت در آمستردام
رامبراند در سالهای اولیهٔ اقامت در آمستردام (1632-1636)، شروع به ترسیم صحنههای دراماتیک کتاب مقدس و اساطیری، با کنتراست بالا و با اندازهٔ بزرگ، کرد؛ مانند آثار کور کردن سامسون (1636)، جشن بلشازار(حدود 1635) و دانایی (1636)؛ (این اثر بعداً بازسازی شد). او در این آثار به دنبال تقلید از سبک باروک روبنس است. رامبراند با کمک گاه به گاه دستیارانش در کارگاه اویلنبرگ، سفارشات پرترهٔ متعددی را در اندازههای کوچک، مانند: ژاکوب دی قین سوم (Jacob de Gheyn III) و اندازهٔ بزرگ مانند: آثار پرترهٔ یان رایکسن کشتیساز و همسرش (1633) و درس آناتومی دکتر نیکلاس تولیپ (1632) نقاشی کرد.
مناظر در آثار رامبراند
در همین دوره و اواخر دههٔ 1630، رامبراند نقاشی و حکاکیهای زیادی از مناظر خلق کرد. اغلب این مناظر درام طبیعی را به نمایش میگذاشتند؛ مانند آثار کلبهها قبل از آسمان طوفانی (حدود1641) و سه درخت (1643) که در قاب خود درختان ریشهکن شده و آسمانهای شوم را به مخاطب نشان میدادند. از سال 1640، آثار رامبراند شور و شوق کمتری داشت و بیشتر با لطافت و نرمی با سوژه برخورد میکرد که این موضوع احتمالاً منعکسکنندهٔ تراژدی شخصیاش بود. در سال 1642 او نگهبان شب را نقاشی کرد؛ اما مهمترین سفارشات گروهی پرترهای را در این دوره دریافت کرد و از طریق آنها به دنبال یافتن راه حلهایی برای مشکلات ترکیبی و روایی بود که در کارهای قبلیاش برای آن تلاش شده بود.
رامبراند در حرکت به سمت سبک کلاسیک
در دههٔ بعد از خلق اثر نگهبان شب، نقاشیهای رامبراند از نظر اندازه، سبک و موضوع بسیار متفاوت بود. تمایل قبلی او به ایجاد جلوههای دراماتیک عمدتاً با تضادهای قوی نور و سایه، جای خود را به استفاده از نورپردازی جلویی و مناطق بزرگتر و اشباع شده با رنگ داد. به طور همزمان، اشکال موازی با صفحهٔ تصویر قرار گرفتند. این تغییرات را میتوان حرکتی به سمت شیوهٔ کلاسیک ترکیببندی دانست و با توجه به استفادهٔ گویاتر از قلممو نیز میتواند نشاندهندهٔ آشنایی این هنرمند بزرگ با هنر ونیزی باشد. در عین حال، در آثار رامبراند کاهش محسوسی در آثار نقاشی به نفع حکاکی و طراحی مناظر مشاهده شد. در این آثار گرافیکی، درام طبیعی در نهایت جای خود را به صحنههای روستایی آرام هلند داد.
دورهٔ باروک پسین در آثار رامبراند
در دههٔ 1650، سبکها در آثار رامبراند دوباره تغییر کرد. رنگها غنیتر و ضربات قلممو برجستهتر شدند. با این تغییرات، رامبراند از کارهای قبلی و مد فعلی، که به طور فزایندهای به سمت کارهای ظریف و با جزئیات گرایش داشتند، فاصله گرفت. در این سری آثار استفادهٔ او از نور، ناهموارتر و خشنتر میشود و درخشش در آن تقریباً وجود ندارد. رویکرد منحصر به فرد او به کاربرد رنگ ممکن است تا حدی با آشنایی با کار تیتیان پیشنهاد شده باشد و میتوان آن را در چارچوب بحث فعلی «پایان» و کیفیت سطح نقاشیها مشاهده کرد. نقدهای معاصر گاهی اوقات به نارضایتی از زمختی قلم موی رامبراند اشاره میکنند و گفته میشود که خود هنرمند بازدیدکنندگان را از نگاه دقیق به نقاشیهای او منصرف میکند. زمانی که اثرات تقلیدی رندر سطح یک نقاشی را نشان میدهد، دستکاری لمسی رنگ ممکن است از رویههای قرون وسطایی پیروی کند. نتيجهٔ این دستکاری بسیار متنوع از رنگ، خلق اثری با لایههای عمیق و اغلب ظاهراً تصادفی است که فرم و فضا را به صورت توهمآمیز و بهشدت فردی نشان میدهد.
رامبراند و تصویرسازی کتاب مقدس
رامبراند در سالهای بعد دورهٔ کاریاش، اغلب به کشیدن مضامین کتاب مقدس پرداخت. اما تأکید از صحنههای گروهی نمایشی به چهرههای پرترهمانند صمیمی تغییر کرد. این اتفاق را میتوان در اثر جیمز رسول (1661) مشاهده کرد. رامبراند در آخرین سالهای زندگی خود عمیقترین خودنگارهها را با مضامین عشق، زندگی و پیشگاه خداوند (از ۱۶۵۲ تا ۱۶۶۹ که پانزده نقاشی کشید) و چندین تصویر متحرک از مردان و زنان، مانند عروس یهودی (حدود ۱۶۶۶) خلق کرد.
با این وجود، پیشرفت موازی سبکها در آثار رامبراند را میتوان در مهارت او به عنوان یک چاپگر مشاهده کرد. (در مقاله بعدی به تحلیل آثار چاپی رامبراند میپردازیم.) در حکاکیهای دوران بلوغ او، بهویژه از اواخر دههٔ 1640 به بعد، آزادی و گستردگی طراحیها و نقاشیهایش در رسانهٔ چاپی نیز بیان شد. این آثار که طیف گستردهای از موضوع و تکنیک را در بر میگیرند، گاهی اوقات مناطق وسیعی از کاغذ سفید را برای نشان دادن فضا باقی میگذارند، همچنین در زمانهای دیگر، از شبکههای پیچیدهٔ خط برای تولید رنگهای تیرهٔ غنی استفاده میکنند.
نویسنده و گردآورنده: فاطمه ابوالحسنی