امروزه هنرمند نیز مانند همه افراد جامعه، به علت درگیری با مسائل متفاوت شناختی،اجتماعی، فرهنگی وسیاسی دوران معاصر بیش از پیش لزوم شناخت و تفکر در مورد ماهیت کلی اتفاقات و رخدادهای پرشتاب پیش رویش را حس می کند. امری که به واسطه رسانه خاصی که با آن درگیر است نیز ضرورت بیشتری را برای او بوجود می آورد و آن اینکه تجربیات بیشماری که در زندگی از سر میگذراند باید در روند کار هنری به مرحله آگاهی دربیایند تا بتوانند با مخاطب اثر به اشتراک گذاشته شوند و معنا و مفهوم را به درستی منتقل کنند. به همین منظور خواندن متون نقادانه و نظریه پردازانه ای که به این امور می پردازند خالی از لطف نیست. روندی که ما را با مفاهیم مهم، تعریف درست آنها و حدود و الزامات اش آشنا می کند. جورجو آگامبن فیلسوف ایتالیایی است که در مقاله مهمی با نام «معاصر چیست؟» به بررسی این مفهوم در دوران حاضر می پردازد. کلمه ای که به خاطر اهمیتش در هنر نیز خود را به صورت؛ فاصله گرفتن با اثر و جامعه، فهم زمان، داشتن موضع انتقادی و پرسشگر نسبت به آن، مشاهده چیزها در کلیت ارتباطی شان و درک متناسب و یا نامتناسب آنها با هم نشان می دهد. و همچنین ما را با این پرسش ها روبرو می کند که چرا به واقع این فاصله- که جلوتر توضیح خواهد داده شد- اتفاق افتاده و چه عواملی در دوران معاصر باعث این گسست زمانی شده است؟ آیا این گسست خطی است؟ و ده ها پرسش دیگر.آگامبن در این مقاله از دو متفکر مانند نیچه و بارت متاثر است. برای مثال به این گفته بارت که:« معاصر نابهنگام است» و یا نیچه که:« ما از تب تاریخ رنج می بریم » اشاره می کند. به عقیده آگامبن ما باید با دوران خویش تسویه حساب کنیم و نسبت به حال حاضر موضع خود را اتخاذ کنیم.
از دید او معاصر بودن به علت نوعی عدم تناسب، اختلاف فاز، شکاف، گسست و ناهم زمانی تاریخی با دورانی که در آن زندگی می کنیم به وجود می آید. یعنی یک فرد معاصر واقعی، هم آیند با زمانه خویش نیست و به ادعاهای آن نمی چسبد بلکه فاصله خود را با آن حفظ می کند. و به همین دلیل استعداد بیشتری برای درک و به چنگ آوردن زمانه خویش دارد. او نوستالژیک نیست و می داند که نمی تواند از زمان خویش بگریزد او متوجه چیزی در بطن زمان می شود که همان فوریت، اضطرار و نا به جایی تاریخی است.آگامبن در تعریف معاصر بودن به دو مفهوم می پردازد:1- درک سویه های تاریک زمانه2- مفهوم زمان