من نقاشیهای خودم را نیز میکشیدم، بنابراین فکر کردم علاقهام به طراحی را ادامه دهم. سپس در حدود سال 1997، دوستانم، هنرمند سرشناس لبنانی، حسین مادی را به من معرفی کردند که در استودیوی خود به من آموزش طراحی داد. بعد از یک سال مرا متقاعد کرد که در دانشگاه لبنان ادامه تحصیل بدهم، به همین دلیل چند امتحان دادم تا آنجا که مرا قبول کردند. برای من هنرمند بودن و نوازندگی هیچ تفاوتی ندارد، هر چند این دو رشته با هم کاملاً متفاوت هستند. می توانم بگویم موسیقی همیشه به نوعی وارد کار من می شود. _ در زمینه کار خودتان، این سری جدید از نقاشیها را کجا میبینید؟ چرا تصمیم گرفتید فضای موسیقی را نقاشی کنید؟ * با کار بر روی این نمایشگاه، دوباره وارد دنیای موسیقی شدم و این بار آن را از منظر دیگری یافتم. نقاشی در استودیو من کاری بسیار فیزیکی است و رقصیدن یا گوش دادن به موسیقی برای گرم شدن قبل از کار نیز بخشی از آن است. من به نوازندگان عرب متعلق به دوران طلایی مصر علاقه مند هستم، این دوره به زمانی بازمی گردد که صنعت فیلم به دنیای خوانندگی مرتبط شده بود. در آن زمان فیلم های موزیکال زیادی وجود داشت و اگر به عنوان خواننده شناخته می شدی، در فیلم ها هم بازی می کردی. برای معروف شدن در لبنان، باید در مصر شناخته می شدی، بنابراین پیچیدگی زیادی وجود داشت. مطالعه قسمت سوم
در نمایش Take The levels of Thirst: 39 بطری پلاستیکی موجدار آب در اندازه های متفاوت در یک خط چیده شده که با آب هایی از منابع مختلف در لبنان و سوریه، از رودخانه های آلوده گرفته تا چاه های در حال خشک شدن پر شده اند. در پشت این بطری ها، کلماتی از محقق و شاعر ایرانی قرن یازدهم، الثعالیبی، اشکال مختلف تشنگی را توصیف می کند، در حالی که تصاویر هر منبع آب در یک ردیف و در زیر این چیدمان چسبانده شده است.
از پیشینه موسیقی تا کاوش عمیق در مورد چگونگی انتقال فرهنگ از طریق گستره تجربه، با این هنرمند، منیره الصلح به گفت و گو نشسته ایم؛ الصلح در این نشست که بر آخرین نقاشیهای موسیقی محور او تمرکز دارد، پویایی موجود در آثارش را به تفصیل شرح میدهد. آنچه پدیدار می شود، یک فرآیند فکری و شهودی است که تحقیقات غنی اش را به ترکیب بندی های بیانگر در آثارش تبدیل کرده و از ظرفیت هنر برای به چالش کشیدن شیوه درک جهان استفاده می کند. _ لطفا در مورد آخرین نمایش خود در گالری Zeno X صحبت کنید؟*نمایشگاه با عنوان Lovers, Nahawand and Saba. She sang me songs and I didn’t mind,، یک سری نقاشی جدید است که با الهام از لحظات مختلف گوش دادن به موسیقی خلق شده اند. این عنوان از نام گامی در دستگاه موسیقی عربی وام گرفته شده که امروزه کمتر در موسیقی پاپ می شنویم و به زبان ترکی، فارسی و عربی است.من از گام هایی الهام گرفته ام که ربع نُت دارند، چیزی که در گام های غربی وجود ندارد. در واقع در گذشته موسیقی خوانده بودم و در یک گروه کنترباس می زدم. آهنگ هایی که می زدیم بر اساس گام های ترکی، فارسی یا ایرانی بود. اما آرام آرام دیگر نخواستم یک نوازنده باقی بمانم. _چگونه از نوازنده به یک هنرمند تبدیل شدید؟ آیا یک لحظه طلایی یا پروژه خاصی وجود داشت که این چرخش را تثبیت کند؟
* از کودکی طراحی و نقاشی میکردم و سازهایی از جمله آموزش گیتار را یادگرفتم. در مدرسه، ما خوش شانس بودیم و هنرمند لبنانی مانند گرتا نافال داشتیم که اشتیاق خود به هنر را به ما منتقل کرد!
در کلاس او، ما تشویق شدیم که به موسیقی گوش دهیم، کلاژ بسازیم و نقاشی کنیم، در حالی که در حال مطالعه روی نقاشان دیگر بودیم. او رویکردی بسیار معاصر داشت و پروژههای شگفتانگیزی را تعیین می کرد. یک بار قاب پنجره های چوبی خانه های قدیمی بیروت را در جریان بازسازی پس از جنگ درآوردیم و دوباره آنها را رنگ آمیزی کردیم.گرتا همچنین همسایه ما در بیروت است و من چند بار به خانه او رفته ام تا با موسیقی پاتیتوچی که در فضا پخش می شد نقاشی بکشم. در جوانی هم همیشه در خانه نقاشی میکشیدم و با برادرم که دیجی بود به موسیقی گوش میدادم. ما در خانه زیاد بودیم، بنابراین من مجبور می شدم منتظر بمانم تا خانوادهام بخوابند و شب بیدار بمانم تا نقاشیهایی در قطع بزرگ بکشم. آنها صبح دوست داشتند بیایند و ببینند که چه کار کرده ام و نظرشان را به من بگویند. در خانههای دیگر اجازه نقاشی و شلوغ کاری نداشتیم، اما مادر و پدر من هر دو عاشق موسیقی و هنر بودند و علاقهشان را به ما نیز منتقل کردند.ما در کودکی تنها کسانی بودیم که در ساختمانمان اجازه داشتیم روی پنجره های اتاق خواب نقاشی بکشیم. همه همسایه ها می آمدند و ما در کنار پسرخاله هایم با هم نقاشی می کشیدیم. در نوجوانی گاهی از خط قرمزهایم عبور می کردم، اما در کل واقعاً تشویق می شدم. من نمی خواستم برای نقاشی به دانشگاه خصوصی بروم. در کنسرواتوار عالی ملی موسیقی لبنان در رشته کنترباس تحصیل کردم و ساز را از یکی از دوستانم قرض گرفتم. وقتی مجبور شدم ساز را به صاحبش برگردانم، وحشت کرده بودم چون خیلی به آن وابسته شده بودم. در بیروت، پیدا کردن یک باس برای تمرین آسان نبود، بنابراین ناگهان در این مسیر متوقف شدم.من سازم را به ویولن سل تغییر دادم زیرا می توانستم یک ساز مقرون به صرفه پیدا کنم، اما روش تدریس آنقدر بد بود که باعث شد از مطالعه موسیقی متنفر شوم. در آن زمان، کتابی به قلم منیر عابدالله، با نام «اللیلته بعد الف لیله و لیله (شب بعد از هزار و یک شب) طراحی و تصویرسازی می کردم.