_ زمانی که این نقاشی ها را خلق می کردید، آیا آهنگی را روشن کرده و اجازه داده اید که ترکیب بندی مورد نظرتان از ذهن به سطح بوم برسد؟ اگر چنین است، این نقاشی ها در فرایند ساختشان چه چیزی را برای شما آشکار کرده اند؟ * من عاشق گوش دادن به موزیک هستم وقتیکه نقاشی میکنم – آهنگهای بسیار احساسی، مانند Wardahel Jazairiyyaاز دهه 1980 و آهنگ لبنانی، «حبیبی یا عینی» (1993) اثر مایا یازبک، که اغلب در کودکی در تلویزیون Télé Liban دیدهایم. وقتی به کافه ها می روید، مردم همیشه آهنگ هایی از این دست را پخش می کنند. همچنین برنامه های موسیقی شگفت انگیزی در تلویزیون وجود داشت، مانند استودیو ال فان، که زیبایی شناسی را نیز به تصویر می کشید.منظره رقص شبانه در بیروت شگفت انگیز است. مردم باید احساساتشان را رها کنند زیرا ماجراهای زیادی رخ می دهد. به نوعی، نقاشی نیز همان رهایی احساسی را به شما می دهد. مانند رفتن به یک بار و رقصیدن روی میزها است- کاری که به راحتی در محیط زندگی شبانه بیروت انجام می دهید. مطالعه قسمت پنجم
_ آیا می توانید توضیح دهید که چگونه آثار شما این تعامل را با تاریخ موسیقی جهان عرب منعکس می کند؟
*البته این یک فرآیند است. نمی دانم می خواهم همه چیز را بگویم یا نه، چون خیلی شخصی است [می خندد]. من این چالش را با خود دارم: نمیخواهم افرادی را که به آنها گوش میدهم به تصویر بکشم، اما پرتره سازی راهی برای نشان دادن آن است.هر شخص یا آهنگی مربوط به یک دوره است. به عنوان مثال، راغب علامه، که آهنگ هایش در لحظات عاشقانه، رقصیدن و در زمان های بسیار دیگر همراه مابوده، اهل بیروت است. اگر من در استودیوی خود باشم، می بینم که او به استارباکس می رود. یا به عنوان مثال، ژرژ وصوف، که خواننده ای سوری است و همه بسیار دوستش دارند در بیروت به شهرت رسیده است.در محله مار میخائیل، مردم عکس بزرگشده او را روی ماشینهایشان چاپ کردهاند. یک روز پس از انفجار بیروت، شخصی یکی از آهنگ های او را هنگام عبور از خیابان ما با صدای بلند پخش کرد. من از آن زمان این آهنگ را با مناظر محلهام که متاسفانه ویران شده، مرتبط کرده ام. وصوف-لبنانی- از دوران کودکی آهنگهای ام کلثوم-مصری- را میخواند—بنابراین موضوع باز هم درباره ارتباطات مابین سرزمین ها و موضوعات است. آنها به اندازه موسیقی سیال هستند و هیچ مفهوم سفت و سخت یا بی روحی وجود ندارد که جرقه های فکری که در نقاشی ظاهر می شود را محبوس کند.به طور کلی، این مجموعه در مورد موسیقی است، اما همچنین در مورد معنای مرتبط با هر آهنگ است. به یاد دارم زمانی که یک کشتی آمریکایی به نام نیوجرسی در دوران کودکی من به لبنان آمد، همه چیز از جمله بالکن مادربزرگم که رو به دریا بود را بمباران کرد.من یکی دو روز بعد از انفجارها به اینجا برگشتم، وقتی همه چیز خراب بود و همیشه یک نفر بود که آهنگ می زد. این آهنگها، خاطرات و لحظات را در طول زمان با خود دارند، مانند آهنگهای دهه 1980، که به انفجار 4 اوت در ذهن من وصل شده است. به یاد دارم در سال 2019، وقتی در خیابان ها می ایستادید، می دیدید که کشورتان به صفر برمی گردد. انگار ده سال جنگ در یک لحظه اتفاق افتاده بود. احساس میکردم که در عکس سیاه و سفیدی از جنگ هستم: همه چیز فراتر از سیاهی بود، با ساختمانهایی که به طرز آشکاری منفجر شده بودند.
اما وحشتناک ترین چیز، تعداد مجروحان در خیابان ها بود. روز بعد، بسیاری هنوز خونریزی داشتند، نمی دانستند برای بخیه زدن به کجا بروند، یا حتی زخم های خود را بپوشانند! بعضی هنوز مفقود بودند.این ارتباط بین احساسات شدید – از خاطرات دوران بد، اما همچنین نوستالژیک – در موسیقی هایی مانند این وجود دارد. بنابراین برای من، این اثر کاملاً اتوبیوگرافیک است، حتی بدون اینکه نوشته شود. وقتی کووید-19 آمد، ما را مجبور کرد که منزوی شویم، و نقاشی نیز کاری است که من در خلوت و انزوا انجام میدهم.