در ساختار نقد نقاشی، بررسى اثر با معرفى ارکان چهارگانهى نقد شامل: تشریح، تحلیل، توضیح و تبیین، چارچوب کلى مورد بحث قرار میگیرد. هر گفتاری در باب نقاشی، در قالب متن است.
گذار از تصویر به متن، همچنان به شکل توصیفی رخ میدهد. منتقد ناگزیر است تصویر را به واژگان ترجمه نماید و به تفسیر آن بپردازد. در اصل، فاصله بین نقاشى و نقد نقاشى از میان نخواهد رفت، البته در مورد تمام هنرها(موسیقى، عکاسى، سینما، تئاتر، مجسمهسازی و غیره) نیز صدق میکند.
“نقد نقاشى، نوشتارى است مبتنى بر دو رکنِ «توصیف» و «تفسیر». توصیف، بخش اصلى و اساسى هر نقد نقاشى را تشکیل میدهد و غایتش انتقال نشانههاى تصویرى به نشانههاى زبانى است. نخستین نقدهاى نقاشى توصیفات ادیبانهاى بودهاند از آنچه روى تابلو بازنمایى مىشده است. اما ویژگى مهم نقد نقاشى، اتکاء به توصیف دقیق براى ارائهى تفسیر عمیق است. هویت هر اثر تجسمى مبتنى بر تفسیرى است که منتقد از آن ارائه میدهد. لذا ارزش گذارى یک تابلوى نقاشى مستلزم این است که منتقد، دیدگاههایش را در قالب تشریح و تحلیل (توصیف) و توضیح و تبیین (تفسیر) صورتبندى کند”. “تفسیرها و تحلیلهاى انتقادى به تبیین هنر کمک میکنند نه در این حد که به ما مخاطبان بگویند دقیقاً به چه فکر کنیم، بلکه ما را قادر مىسازند آثار هنرى را بهتر ببینیم و واکنش مناسب ترى به آن نشان دهیم”. “براى اینکه کسى بتواند دربارهى آثار هنرى، اعم از تصویر و پیکره و شعر و موسیقى، درست داورى کند، باید داراى سه شرط زیر باشد: نخست باید بداند که آن اثر چه چیز را مىخواهد مجسم کند و خود آن چیز را نیز بشناسد. در ثانى باید بتواند تشخیص دهد که اثر هنرى تا چه حد درست ساخته شده است. شرط سوم آن است که بتواند تشخیص دهد که اثر هنرى، خواه به وسیلهى الفاظ به وجود آمده باشد و خواه به وسیلهى وزن و خواه به وسیلهى آهنگ، تا چه حد زیباست”.
“هیچ تابلویی را نمیتوان تام و تمام با کلمات توضیح داد. ولی کلمات گاه راهنماهاي مفیدي هستند و به رفع سوءبرداشتها کمک میکنند و دست کم میتوانند از فضایی که نقاش خود را در آن احساس کرده است، اشارتی به دست دهند”.
صورتبندی مراحل هفتگانه توصیف در نقد نقاشی عبارتند از:
- تبارنامه کامل اثر: نام هنرمند، ماده یا مدیوم اثر(فرسکو، تمپرا، رنگ روغن، آبرنگ، حکاکی، طراحی و غیره)، نام و تاریخ آفرینش اثر و محل فعلی نگهداري آن را متذکر شود.
- موضوع اثر: نقد همچنین باید روشن کند که هنرمند چگونه متن مورد نظرش را تفسیر و بازنمایی کرده است چه چیزهایی را در نظر گرفته و چه چیزهایی را نادیده. در این مقام، نقاش همچون کارگردان سینما عمل میکند و تصمیم میگیرد کدام عنصر کجاي ترکیببندي و چگونه قرارگیرد اما منتقد آثار انتزاعی، که دیگر با داستان و شخصیت روبهرو نیست، باید بکوشد منطق حسى اثر را توضیح دهد.
- ویژگیهای فرمال اثر: خط، رنگ، احجام، حجمنمایی (برجسته سازي)، نسبتها، ژرفنمایی و ترکیببندي راههایی هستند که نقاش به واسطهي آنها ایدهي خود را به تصویر میکشد و تفسیر شخصی خود از موضوع مورد نظرش را ارائه میدهد.
- سبک: هر اثر هنري سبک ویژه خود را دارد، بدین معنا که از هر اثر هنري دیگري، هر چند اندك، متفاوت است. هر هنرمند بزرگی نیز سبک خاص خود را دارد که می تواند از سبک سایر هنرمندان متفاوت باشد.
- هنر پروری: این موضوع در دورههاي خاصی از تاریخ هنر(زمان و مکان تولید اثر) حتى از نام هنرمند نیز مهم تر بوده است.
- محل استقرار: بسیاري از نقاشیها به سفارش حامیان و براي نمایش در مکانهاي بخصوصی به وجود آمدهاند و همین مکانِ فیزیکی تأثیرات مهمی بر طرح و نحوهي اجراي آن برجاي گذاشته است.
- بستر تاریخی: ارزشهاي انسانی دوره آفرینش اثر از جملهی این موارد است: در آن دورهي خاص، چه چیزي بیشترین ارزش را در نزد انسانها داشته است اخلاقیات، دین، اقتصاد، علم و غیره”.
به همین منظور، منتقد در مقام مفسر باید بتواند غربت اثر را شرح دهد و به نزدیکی مخاطبهای اثر فزونی بخشد. هدف نهایی تفسیر، فهم بهتر اثر است. مواجهه با هر اثر فردی هنرى در انتها باید فهم مخاطب از اثر را سهل کند. دست یافتن به این فهم هرمنوتیکى، مستلزم دیدگاهی است که ما نظارهگر هستیم. مفهوم از نظارهگر، درجه بالاتری از بیننده صرف است. این نکته که منتقد از دید شخصى خود و در محدوده زمان و مکان مشخصى اثر را تفسیر میکند، قابل انکار نیست. به همین سو منتقدین از یک اثر همانند مخاطبین میتوانند برداشتها و دیدگاههای متفاوتی را ارائه دهند. به همین منظور هنرمند معمولا بیانیهای در باب اثر طرح میکند تا سمت و سوی فکریاش را انتقال دهد. هرچند در عصر پست مدرن گویی هنرمند و تفکراتش ارزش چندانی در نقد پستمدرنیستی ندارد.
گالری ایده
منابع :
۱) گمبریج، ارنست هانس(۱۳۹۴)، تاریخ هنر، علی رامین، چاپ هفتم، تهران، انتشارات نی.
۲) فریلند، سینتیا(۱۳۸۳)، اما آیا این هنر است؟ مقدمهای بر نظریه هنر، کامران سپهران، تهران، انتشارات نشر مرکز.
۳) افلاطون(۱۳۸۰)، دوره آثار، محمد حسین لطفی، تهران، انتشارات خوارزمی.
۴) ابولقاسمی، محمدرضا(۱۳۹۲)، تحلیل ساختاری نقد شناسی، هنرهای زیباهنرهای تجسمی، سال نوزدهم.