خسران و فقدان، در غالب ابژه ( سوژه) مضامینی نمادین، در کار بست فرمی و هنری هنرمندان ، با سبک و ساقی متفاوت ، امکان حضور و بروز پیدا میکند. هر اثر هنری، کشاکش و تلاقی جهان فردی و اجتماعی خالق آن است و این پروسه غالبا توسط سمبل ها در تمام آثار هنرمندان سمبولیسم، تکرار میشوند. ایران درودی یکی از تاثیر گذار ترین هنرمندان ( سورئالیست و سمبولیست) معاصر ایران است، در نمایش هویت فردی اش با پوشش نمادها دریغی نداشته است و با پایبندی به اصول مکتب سمبولیسم، به طور مستمر و شیوا، به انتقال داده ها و نهاده های روانی و روان تنی اش پرداخته است. درودی از تمامیت زیستی و کیستی شخصی و اجتماعی، با استفاده و مجاورت نماد هایی همچون نور، ویرانه ها، ابرها، یخ ها و عناصری از این دست، ارجاعی موکد و مکرر به ابژه ( سوژه) از دست دادن ، سوگ، فراق از وطن، تبعید، مرگ و امید و .. داشته است. رویکرد این مقاله، بررسی ایران درودی به عنوان یک هنرمند سمبولیست ( با اذعان و اشراف از پذیرش و خوانش هم زمان او به عنوان هنرمند مکتب سورئالیسم) است که در نمایش آثاری که دلالت بر اعصار زندگی او داشته، موفق و موثر عمل کرده است. همچنین، وا کاوی فرم های نمادینی که اتخاذ و بهره وری از آنها ، بن مایه آثار سمبولیسم و نماد محور ایران درودی را شکل داده، از دیگر اهداف است.
سمبولیسم
سمبولیسم یا نماد گرایی یا رمز گرایی نخست، توسط ژان موره آ ، شاعر و منتقد یونانی ، به مثابه واکنشی علیه ناتورالیست ، ابداع شد، اما زایش این مکتب ، به عنوان مکتب هنری تجسمی در قرن نوزدهم از فرانسه آغاز شد. ریشه این کلمه لاتینی از( symbolum ) می آید. ترجمه مفهومی این کلمه در یونان شناخت و تشخیص است، به این معنا که مخاطب به واسطه مقابل شدن با یک نماد، به معنا آن واقعیت و محتوا پی ببرد. سمبولیسم را می توان بیشتر یک فلسفه درباره محتوا و معنای هنر دانست تا سبک خاص. این مکتب واقعیت محض را نا کاربردی میداند و هنر را از کیفیت سودمندی پرهیز میدهند. سمبولیسم پیش از آن که یک مکتب به حساب بیاید، یک مفهوم یا فلسفه است. تجسم عمیقتر از آنچه به چشم میآید، از اصول این شیوه است.
سمبولیسم با هدف حل مناقشه میان دنیای مادی و معنوی میپردازد. نقاشی سمبولیسم از حیث ساختار و فهوا ، راز گونه و پیچیده است. هنرمندان این سبک به واسطه علائم به بیان حالات و مفاهیم میپردازند. سمبل ها در نهایت خصوصی شدن، شمایلی رویایی و اسرار آمیز دارند که ملموس و شناخته شده نیستند و به معرفی و القايی از احساس و حالات خصوصی پدید آورنده در غالب یک ایده میپردازد. از این رو این مکتب بسیار روان شناختی و نهاد محور است. پرهیز از هر نگاه عینی و علمی و برگزیدن نگاه شخصی، در دستور کار سمبولیسم بود. نماد گرایان بر این باور بودند که باید انگاره ها را به مدد نشانه ها القا و بر ذهنیت اصرار کرد. نمادها و نشانه ها، تماشاگر را در وادی کشف و شهود راز و مرزهای اثر به تحرک درمی آورند.
نقاشی سمبولیسم ادغامی از فرم و احساسات درونی هنرمند است، به طوریکه خط و رنگ در ماهیت و تمامیت خود، قادر به خلق و انتقال ایده هستند. بسیاری از هنرمندان نماد گرا عمداً معنی کارشان را مبهم می سازند و درباره آن توضیح نمیدهند. به این ترتیب بیننده می تواند تفسیر خودش را داشته باشد.
سمبولیست ها معتقدند نمایش واقعیت درونی و روانی و معرفت هایی که در ضمیر آدمی است، به تصویر کشیدن نهاد و آرمان، تنها به واسطه نماد، نشانه، تمثیل، امکان پذیر است و حالات حزن انگیز و هر آنچه که از طبیعت موجب یأس و نومیدی و ترس است ، در غالب سمبل هایی که مورد تایید احساس و نه عقل و منطق است، میپذیرند.
ایران درودی نقاش سمبولیسم _ سورئالیست
نخست باید متذکر شوم، منظر بررسی این مقاله از جایگاه مکتب سمبولیسم است و این مهم مغایرت و مخالفتی با وجود وجه سورئالیستی آثار ایران درودی ندارد.
ایران درودی، نقاش، نویسنده، منتقد، کارگران ، از پیشگامان نقاشی معاصر ایران است. برخی منتقدان، سبک ایران درودی را میانه ای در حد فاصل بین سورئالیسم و سمبولیسم توصیف میکنند به گمان بعضی دیگر او لزوما پیرو مکاتب متعارف نیست، بلکه به نوعی اصالت و تشخّص سبکی رسیده و شیوه هنری وی در ایران درودیسم است.
آثار او تجسم و تصوری از بی قراری ها و تجارب جنگ و آواره گی است که با باز خلق آن ها در غالب نماد هایی به شکل ویرانه ها و متروکه ها، در بیان آن همت گمارده است. نقاشی های درودی، نماد و نمایانگر خوانش و تالیفی فردی و گاه زنانه از فراز و نشیب انسان است که همواره امید و متعاقباً نور در آن جریان دارد. فضاهای به تجرید گراییده، آبستن سمت و سو های راز آمیز درونی خود او است.
تلاش درودی در راستای نمایش حالات عاطفی اش با خلق یا گنجاندن آنها در غالب و نماد طبیعت مه آلود، عدم وجود خط و افق زمینه، اتصال آسمان و زمین، بوده است. عمق میدان و عدم وجود خط زمینه در اثر پیش رو، فضایی نامحدود را ایجاد میکند که آسمان را به زمین پیوند میدهد و در پس آن، عالمی اثیری شکل میگیرد. درودی در ضمن و زمان تصویرگری، ، تصاویر ذهنی و درون مایه های خود را با مفاهیمی آمیخته و برخاسته از فرهنگ خود ،بیان میکند که درک و دریافت آن با ترجمه سمبل ها میسر است.
شیوه درودی تا اندازه زیادی از تاثیرات مطلقگرا و نسبی گرا گذر کرده و نوعی نگاه بسیط و ژرف گرا و ژرف نما، در آثارش مشهود است اما این به آن معنی نیست که در ماورایی دست نا یافتنی سیر میکند. او معنای واقعیت را از تجربه های زیسته خویش، در هاله و نمایه ای از الهام و اشراق قرار میدهد. تلفیق خود آگاه و نا خودآگاه، به واسطه ایجاد خطوط بدون مرز و رنگ ها معرفی میشوند.
مرکزیت سوژه ها در محل تلاقی آسمان و زمین رسم شده و دو ساحت مادی و غیرمادی و به هم متصل کرده است و نقطه کانونی و مرکزی آثار، نوری را از خود ساطع میکند که موضوع و نگاه خاص درودی است و اشاره مستقیم و سمبولیک به امید دارد. نور، با هر موضوع و سوژهای که باشد، امکان امیدی است که درودی نه تنها به آن اصرار دارد، بلکه آن را یگانه ملجاء و ماوایی میداند که قادر است حتی تا پیش زمینه اثر و در نهایت تا ذهن و روح بیننده حرکت و در عمق جان او نفوذ کند. برگزیدن مرکزیت به عنوان جایگاه نور، به اهمیت آن نیز تاکید دارد.
در بیشتر آثار ، نقاش فضاهای بازی را به تصویر درآورده که هم دارای عمق میدان (پرسپکتیو) هستند و هم واجد محیطی نامحدود که به جبر در چارچوب بوم نقاشی محدود شدهاند.
نگرش منحصر به فرد به موضوع طبیعت و فضا شبنم زده در نقاشی های درودی ، ذهن را به دنیایی رویا گونه و معلق میان بود و نبود سوق میدهد. دوری از منظره سازی واقع گرا، راه برون رفت نقاش، از جهان مادی و رسیدن به عالمی آرمانی است که در سودای رسیدن به سکون و آرامش بی قرار و آماده شده است. در این فضای نامحدود، عنصر زمان نیز به مرزهای بی زمانی و لا وجودی میل دارد. از این منظر ، گرایشی به آثار سالوادور دالی دیده میشود.
درودی با وجود و طی ادوار سخت روان زیستی فراوان، هم چنان در تمامی آثار به عنصر مانای نور با اثری بخشی و القای امید دست زده است. وی در حزن انگیز ترین لحظات زندگی فردی که مملو از رنج بوده است و در جز جز فضا و بستر هنری اش، که گاها متروک و ویرانه است، به نور با عنوان عاملی حیاتی و نمادین، در راستای احیای عنصر امید، گام برداشته است.
نماد شناسی ویرانه ها
اواخر دوره پنجاه و اوایل دوره شصت از آثار ایران درودی به عصر یخبندان مشهور است. در این دوره، فقدان، مضمون غالب اکثر آثار درودی است. آثار این دوره ، تاثیری از در هم آمیختگی خسران های شخصی و اجتماعی درودی است. در آثاری که در این زمان به تصویر درآمده است، همه عناصر شامل دیوار ها، ویرانه ها، شهر و خورشید در انجماد تصویر شده اند. این سرما و یخ زدگی ،کاهش جلوه های رنگی و آسمان کدر، نمادی از عدم خروش و سردی درونی است. در این دوره بهره وری از رنگ هار گرم، در آثار به حداقل رسیده است با آنکه فضای نقاشی روشن است، اما غبار و مه آلودی دیده میشود. ویرانه ها پر تکرار ترین موضوع دلالتی آثار درودی است. ویرانه ها با محو شد گی در افق، عموما با فرسایش و فرو ریختگی توامان هستند که تجسمی از دهکده اقلیمی درودی است که در زمان جنگ جهانی دوم، به عنوان پناهگاه و سکونت گاه از آن استفاده میشده است. از آن جا که خانه در مجاورت قبرستان بود و دیوار های قبرستان، دور نمایی درودی در دوران کودکی بوده است، دور از ذهن و باور نیست که عدم حرکت، سکوت مطلق، ابدیت و مرگ، در آثار او، رخ نمایی کند. فقدان و از دست داد گی از زندگی فردی تا آثار درودی پیموده و پیوند داده شده است. درودی کوشیده است با انجماد ویرانه ها به حفظ و مانایی بار روانی آن ها صحه ای بگذارد. ویرانه ها نمادی از سوگ بر خواسته از فراق و دوری و رنج بر خواسته از زوال و نابودی مداوم است که به واسطه انجماد به حفظ و جاودانگی اشاره دارد.
مطالعه بیشتر ⇐ سمبلیسم و پیامدهای آن
نماد شناسی نور
نور در عرفان و تجسمی، ماوا و معنایی برای امید و وجوه قدسی است. آگاهی، بینش آدمی از دیدن و درک شدن سرچشمه میگیرد. حالات روحانی و نفسانی آدمی و نحوه تحقق وجود موجودات و امور در عالم همواره با بیان نور در ساحت نمادین آن توأمان بوده است. تجلی و نقطه عطف تمرکز و توجه در آثار بسیاری از هنرمندان ، و در حقیقت ترجمه آن ها از روشنی، امید و تولد نور است.
ایران درودی باور دارد غایت اصلی و نهایی زندگی هنری و فردی، رسیدن به نور است، نوری که نمادی از امید است. نور از منظر درودی آگاهی بخش است. آرام آمده، از سرچشمه ای كه نمیتوان آن را جویید اما عطش دیدن و چگونگی دیدن در آن بسیار است. درودی نور را در هیبت بلور نیز آورده است. بلوری ک در شکستن، پراکندن و تکثیر نور موثر است. نور در آثار او شاید برجسته ترین عنصر همیشه حاضر باشد. گاه شخصیتی مستقل به خود و کامل دارد و گاه ، توفنده و پرحجم و با تابشی چشمگیر بر عناصر پایین دست فرود است. نور در ر بسیاری از آثار او به عنوان نیرویی در تقلا با ترکیب بندی برای رها کردن خویش است و جنبه آگاهی، شهودی بر فرهنگ سرزمین را دارد. بیشتر افراد، نور را عنصری برای تعریف روحیات درونی او می شناسند.
درودی رسالت خود را با ایجاد نور پایان داده است. او نور را واسطه میان ناسوت و لاهوت قرار داده تا مفاهیم تجریدی فراسوی ماده را، به جسم در آورد و به آن حجم ببخشد. در نقاشی ها درودی، نور از تمام احجام عبور کرده و قابل رویت است و تنها عاملی برای دیدن و تاکیدی بر دیده شدن نیست.
سخن آخر
هنرمندان در طول ادوار گذشته در پی تولید و توجه به عواملی هستند که پیام آنان را در هر غالبی به طوری موجز و مختصر بیان کند. هر آنچه در روان و پیرامون هنرمند است میتواند سوژه ای برای خلق باشد. فقدان و فراق یکی از مضامین قابل توجه و تفحص هنرمندان است که بسیار در آثار هنری دیده و تکرار شده است. ایران درودی از هنرمندان معاصر است که با بر گزینی سمت و سو های مکتب سمبولیسم و سورئالیست به طور هم زمان، تلاش در نمایش و پیدایش نمادهایی برگرفته از مفاهیم درونی و روان زیستی خویش بوده است. در طول مقاله سعی بر آن شد با واکاوی و تحلیل و تعریف مکتب سمبولیسم، به چرایی بهره وری و مزیت استفاده از نمادها چون نور، و مفاهیم نهادینه در آن پرداخته شود.
منبع