زنان در آثار مسعود کشمیری به طرز دلنشینی ساده، بی تکلف و آشنایند. بدون وجود برهم زننده هیچ عنصر دیگری و در فضایی خالی، در مرکز تابلو ایستاده و به فکر فرورفته اند.
آنها «بودن» خود را زندگی می کنند و دست هایشان تنها چیزی است که برای اتصال به دنیای ذهنی خود با آن درارتباط اند. حضور بی واسطه و محض آنها دنیای درونی را می نمایاند که لابلای روزمرگی های مدام گویی از یاد رفته است اما با قرار گرفتن درهیات سوژه کشمیری، اهمیت آن دوباره یادآوری می شود.
هم ذات پنداری با آنها از ویژگی های تکنیکی همچون طراحی قوی و رنگ پردازی به جای نقاش نیز نشات می گیرد. مسعود کشمیری «آن»ی را دریافته است که شمایل تمام لحظه های زیسته یک زن در گستره احساسات و افکارش است. سکوتی که غالب است و هیچ ای که جاری است برای فهم کافی می نماید، به این خاطر که شما را به بودنی صرف در میان هیاهوی های بسیار دعوت می کند و امر حقیقی را در دل امر واقع به حضور می آورد.