فضای سوررئال اغلب آثار حسن بخشان، به گونهای است که گویی نه تنها جمعی برای شادمانی گرد نیامدهاند بلکه حتی کارناوالی نیز هرگز روی نداده و همه چیز در رژه کاراکترهای ذهنی نقاش البته در اینجا با سوژههایی تک افتاده و تنها روبروییم اتفاق افتاده است. فیگورهایی از زنان و نیم پیکرههایی ماکتگونه که ماشین آلاتی همچون بالن، قطار هواپیما و… را با دستمال راه راه قرمز کارناوالی بر سر بستهاند و خیره به دوردستی نامعلوماند.
وجود المان ماشینها، هوای گرفته، ابری و وهمانگیز، سکوت، غیبت انسانها و همچنین چهره سرد و خالی از شادی زنان، پیشگویی از واقعهای هراسناک و نزدیک نیز میتواند تعبیر شود. رنگها عموما سردند مگر رنگ قرمزی که بر مفهوم کارناوال فرضی نقاش استوار است و بیشتر در جهت ایجاد تضادی معنایی به کار رفته است.
همه اینها باعث میشود تا از خود بپرسیم چرا فضای کارناوالی در عوض مفهوم جشن که «رخداد» لحظهها، معنا و حس بودن در زندگی را تقدیس میکند، اینچنین باید عدم ثبات، گنگی و وهم را «برپا کند»؟ البته حتی به این گمان نیز در ابتدا رسیدیم که شاید هیچ وقت این مراسم برپا نشده و ما در حقیقت درحال مواجهه با سویه تاریک فکر و مفاهیم غریب و نامعلوم آن هستیم.
این کارناوالی است که ذهن در اعماق خود خلق کرده؛ حسهایی پنهان همچون اولین ترسها، اضطرابهای بیدلیل، تنهاییهای حل نشده و… را از سرزمین سرد و بایر ناخودآگاه بیرون کشیده و آنها را در غالب کاراکترهای خیالی خود ساخته و پرداخته کرده و در بیزمانی و بیمکانی خود رها ساخته است تا این بار درجهت عکس، یعنی در «غیبت» رویداد کارناوال ظاهر شوند و بر نیستیها دلالت ورزند.