- متولد ۱۳۴۵ در کردستان
- دارای مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه هنر
- برگزاری نمایشگاههای متعدد گروهی و انفرادی
- برگزیده نمایشگاه طبیعت از منظر شرق در سال ۸۴
- برگزیده بیینال جهان اسلام در سال ۸۵
- برنده جایزه تشویقی تصویرسازی نومای ژاپن در سال ۱۳۸۳
- چاپ و تصویرسازی دو کتاب ”حیوانات نانجیب” و ”زندگی یک لبخند”
- عضو هیئت علمی دانشکده هنر سوره تهران
- تدریس هنر در دانشگاههای هنری و هنرستانها
رضا هدایت متولد خطهٔ کردستان و شهرستان قروه است. فضای هنری او با توجه به جغرافیایی که در آن متولد شده شکل گرفته است. دایی او، عربعلی شروه، از مجسمهسازان نامی کشور است. آثار هدایت تلفیقی از داستانهای کردی و ایرانی، نقوش طراحی شده در نقشهٔ فرشهای خطهٔ کردستان و در نهایت ذهنیات خودساختهٔ او همراه با رنگهای طبیعی و گرم گیاهی است. همچنین او تصاویری تغزلی از المانهای مختلف مد نظر خود خلق میکند که شاید تحت تاثیر مدتها فعالیت او در کتابفروشی باشد. او خیلی اصراری ندارد که بر کرد بودن خود پافشاری کند، اما بر ایرانی بودن خود و نشان دادن آن اصرار زیادی دارد و معتقد است: «اگر نمادها و شکلهای بومی در آثار من زیاد دیده میشود به این دلیل است که اینها در من نهادینه شده.»
موضوع اصلی آثار هدایت حیوان، گیاه و فیگور انسانی است. در اصل، او به طبیعت مرتبط است، هر طبیعت بکری را دوست دارد و هر چیز در طبیعت توجه او را به خود جلب میکند.
تناسبات فرمی پیکرهها، موتیفهای طبیعی و همچنین استفاده از ترکیب رنگ یکسان برای انسان و طبیعت در عین ایجاد هارمونی و هماهنگی، از ویژگیهای خیالانگیز آثار اوست.
رضا هدایت سطحی رنگارنگ از بافتهای متخلخل ایجاد میکند و سپس با رنگی یکدست، مرز شکلها را از دل آن بیرون میکشد؛ گویی فرمها را کشف یا احیا میکند تا در دنیای جادویی نقاشیاش به حیات جاودان برسند.
او به طبیعت بکر، از ایران گرفته تا کشورهای اطراف و نطقهنقطهٔ این کرهٔ خاکی علاقه دارد و ذهن خود را محدود نکردهاست. به گفتهٔ خودش، مانند کتاب هزار و یک شب که نویسندهٔ آن مشخص نیست، نه فقط به ایران و عربستان و هند، بلکه به همهٔ این فرهنگها همزمان تعلق دارد. او حتی در بیان المانهای فرهنگی خاص، مثل زنان کرد که به آن کاملاً آگاه است، هم محدود به نشانههای خاص فرهنگی آن نمیشود و در اصطلاح دست خود را برای بیان در اثر هنری بازمیگذارد. او در ابتدا موضوعاتی مثل آسمان، حیوان و طبیعت را انتخاب میکند و بعد، با سبک منحصربهفرد خود، به شکل دادن آنها میپردازد. از نظر او پرندگان، گیاهان، حیوانات و انسانهای داستان نقاشیهای او، تمثیلی از همهٔ آن چیزی است که در عالم واقع وجود دارد و حقیقیست. گویی میخواهد بگوید: انسان که در تقابل با طبیعت قرار گرفت و در پی آن، خود بحران محیط زیست را آفرید، از این در هم تنیده بودن خود و طبیعت غافل بود.
از نظر او رنگ و هیجان موجود در آن میتواند باعث برقراری ارتباط با مخاطب اثر هنری شود و در ادامه توضیح میدهد که حتی اگر مخاطبی دانش کافی برای ارتباط با اثر هنری نداشته باشد و در اصطلاح، مخاطب عام باشد نه مخاطب خاص، از لحاظ بصری نیز میتواند با دیدن هیجان و گرمای رنگ، دچار شادمانی و شعف شود؛ این دقیقاً همان برقراری ارتباط از طریق چشم و در اصطلاح، ارتباط اولیه است.
میتوان گفت رنگهای موجود در آثار رضا هدایت نوعی راه نجات و خلاصی از افسردگی برای مخاطب است.
بوم سفید برای او فضای مناسبی نیست. در ابتدای کار، سفیدی بوم را میپوشاند و رنگهای مورد علاقهٔ خود را به بوم اضافه میکند. تقدم و تأخر رنگها برای او اهمیت چندانی ندارد. او با این کار نوعی فضای خلسهآور فراهم میکند تا با آرامش و تمرکز حاصل از این فضا، بتواند خود را برای خلق اثر هنری جدید آماده سازد. او ساعتها به رنگگذاریهای روی بوم خیره میشود و به مانند فالگیری که ساعتها به فنجان قهوهٔ خود خیره شده،
تصاویر و چهرهها را، درون بوم پوشاندهشده از رنگهای مختلف، میبیند و در نهایت آن تصاویر، مانند روند چاپ عکس روی کاغذ عکاسی، کمکم روی بوم او پدیدار میشوند.
رضا هدایت با انبوه رنگهایش بر سطح بوم، رفتاری پارادوکسیکال میکند؛ به این معنا که با ایجاد تیرهها روی روشنها و برعکس، روشنی را از منافذ پیشبینیناپذیر تیرگیها عبور میدهد. هدایت بهطور خستگیناپذیر، با هر فعل نقاشانهای که منجر به ایجاد هارمونی و ریتم در تابلوهایش شود، به باروری سطح میپردازد. این نقاش، وسعت رنگهای مهار شده را با پوششی مسطح به انقیاد درمیآورد تا جهان رنگین چهارپایان و پرندگان و آدمیان را در صلحی بهشتی به تماشا بگذارد.
اگرچه فضای آثار او احوالات اسطورهای را بیان میکند، اما در حقیقت تصاویری برساخته از ذهنیات خود هنرمند است. در واقع میتوان گفت رضا هدایت تنها داستان و افسانههای موجود را نقل نمیکند، بلکه خود او خالق اسطورههایی با رنگمایههای ذهنی دوران کودکی است. او بیش از آن که فضایی سورئالیستی بسازد، فضای جادویی آثار خود را با روشهایی سهل و ممتنع و با استفاده از آثار موجود در نقش فرشهای روستایی پدید میآورد. وجود عناصری مثل پرندگان با جزئیات کمتر و طرحهای سادهٔ طبیعی مانند: انار و ساقه و برگها، گواه این ادعا است. همچنین قرابت و نزدیکی ذهن او برای خلق اثر، به فرش عشایری و روستایی نزیک است. چرا که فرش با طرح ایلی، برگرفته از حالات و روحیات و تخیلات ذهنی عشایر است. عشایر بدون مقدمه نقش را با خطوط ساده و هندسی شکسته بهصورت بداهه و از ذهن به دست منتقل میکنند و برای این کار نیاز به نقشههای دقیق و منطقی ندارند. این فرشها در نقش و رنگ و اندازه از هیچ قاعدهای پیروی نمیکنند و همین موضوع، چنان تنوع بینظیری به کار بخشیده است که هیچ دو فرش مشابهی را نخواهیم دید؛ به همین دلیل نه میتوان تعداد این طرحها را برشمرد و نه حتی میتوان نام مشخصی برای آنها انتخاب کرد. هر بافنده با استفاده از درونیات و خلق و خوی خود، نقشی بر فرش میزند و هنری بیبدیل میآفریند که در جهان همتایی ندارد.
هدایت زن، پرنده، گیاه، حیوان و عشق را میکشد. بازتاب خیال او زیباست و جهان خویش را به شیوهای آفریده که نمیتوان آن را دوست نداشت. آثار او سراسر رنگ و شادی است و با پرکاری و رنگهای فراوان، حس آرام قدم زدن در دشتها را در ذهن انسان زنده میکند.رضا هدایت با درک و فهمی درست از هنر شرق، آثاری مدرن میآفریند و تابلوهای او بیش از هر چیز، یادآور نگاه مدرن او به هنر سنتی شرق است. او نه گرفتار سنت و گذشته شده و نه بهطور کلی از آن بریده است. آدمها و حیوانات و طبیعت در کارهای او در کنار هم به شکلی انتزاعی قرار میگیرند و فضایی شاعرانه میسازند. رمز و راز در کارهای او، شکلی جادویی پیدا میکند. هنر مهم رضا هدایت در این است که در کارهایش، گذشته را به امروز میآورد و مخاطبش را در خلسهای لذتبخش فرو میبرد. آثار هدایت شعرگونه است و ریتم و موسیقی و ملودی در آثار او جریان دارد. زنان رقصان و حرکت پرندگان و تعامل انسان با طبیعت در نقاشیهای او گویی نشانگر آیینها و رقصهای خطهٔ کردستان است.
نقاشی کردن برای رضا هدایت سختی خاصی ندارد. برای او همهچیز در ذهنش محیاست و تنها قرار است به سادگی از ذهن او بر روی بوم منتقل شود. او میگوید: «نقاشی کردن برای من مانند نفس کشیدن است. اگر بخواهم دربارهاش تصمیم بگیرم، مانند حکایت مردی میشود که نمیداند هنگام خواب ریشش را زیر پتو بگذارد یا روی پتو؛ اما میدانم که انباشتههایم کم نیست و ناخودآگاه به انبار میروم و دلخواهم را در تاریکی برمیگزینم؛ بنابراین نسبت عقل و اندیشهٔ من برابر است و بهسان شب و روزدر هم میلولند و برتری با هیچکدامشان نیست.»
هدایت ۲۰ سال است که به صورت حرفهای نقاشی میکند، اما میگوید: «دقیق نمیتوانم بگویم این سبک از نقاشی کشیدن کی درون من اتفاق افتاد. دقیقاً مثل ریختن موهایم که نمیتوانم زمان دقیقی برای ریزش آن بیان کنم.»
روان بودن قلم هدایت نه فقط در نقاشی، بلکه در تألیف کتاب نیز نمایان است. دو کتاب با نامهای «حیوانات نانجیب» و «زندگی یک لبخند» توسط او نوشته و تصویرسازی شدهاست. در مصاحبهای او را «شل سیلور استاین ایرانی» لقب دادهاند که البته خود او معتقد به این شباهت نیست. او تاکید میکند که شاید شباهتهایی وجود داشتهباشد، اما همین ایرانی بودن من و غیر ایرانی بودن شل سیلور استاین، بزرگترین وجه تمایز ما دو نفر است. شل سیلوراستاین داستان دیگری را نقل میکند و هدایت بودن به داستان دیگری میپردازد.
او دربارهٔ کتاب «حیوانات نانجیب» میگوید: «خواستم به آنها هم توجهی کردهباشم که فقط اسب نباشد که نجیب است و گلهای نکنند و لااقل یک کتاب به اسمشان باشد!» او همچنین به عنوان یک داستاننویس معتقد است:داستان غیر قابل ترجمه است و ترجمه نمیتواند خیلی دقیق باشد. او از خودش مثال میزند و میگوید: «مثلاً من به عنوان یک کرد، الان که دارم در تهران زندگی میکنم، گاهی اوقات حتی بعضی از ابراز احساساتم را نمیتوانم ترجمه کنم؛ یعنی به فارسی دربیاورم یا چه میدانم یک اصطلاحاتی ما داریم که این اصطلاحات اصلاً در تهران نیست. فرض کنید چه میدانم ما برای مردن حیوان یک چیز میگوییم برای مرگ انسان یک چیز دیگر، برای حلال گوشت یک چیز، برای حرام گوشت یک چیز دیگر و در فارسی به همهی اینها میگویند مردن؛ منتها در کردی انواع دارد به خاطر همین فکر میکنم که ترجمه، جوهر کلمه را نمیرساند.»
هدایت نه تنها در زمینهٔ داستاننویسی بلکه در وبلاگنویسی نیز مهارت دارد و در وبلاگ خود، اطلاعرسانی گالریها را انجام میدهد و گاهی در مورد اتفاقات هنری مینویسد. بهطور مثال، در یکی از روزهای اردیبهشت سال ۱۳۸۷ نوشته است:«شاید امروز، روز یا هفتهٔ هلال احمر باشه؛ نمیدونم. ولی فرهاد گاوزن از من دعوت کرد که در ورکشاپ شرکت کنم در خانهٔ صلح و من صبح امروز رفتم ساختمان صلح، خیابان ولیعصر، بالاتر از میرداماد، نبش خیابان رشیدیاسمی، جنب بیمارستان خاتمالانبیا. از در که وارد شدم پرسش بود و پرسش و خودم را مشغول کردم و بومم را برداشتم و کارم را شروع کردم به نیت صلح؛ اما فضا آکنده بود از جنگ و ما شروع کردیم. احمد وکیلی و بهنام جلالی و خلیلیفرد زودتر رسیده بودند. پرویز روزبه زودتر بساط پهن کردهبود. زاهدی هم آمدهبود. حقیقتشناس بساط میگسترد و من چایی میخوردم وقربون صدقه میرفتم و از دیدار و بوس و کنار متلذذ بودم و کار را شروعیدیم و کارمندهای هلال احمر متعجب نگاه میکردند. یکیشان جلیقه به تن کرد، احمد خلیلیفرد را که داشت در نقاشی غرق میشد، نجات داد؛ اما احمد سمج بود و هی میرفت توی عمیق. من گفتم: ببین احمد جان، در سطح شنا کن؛ اما او گوشش بدهکار نبود. بر خلاف خودش که هفتاد هزار تومن بدهکار است به من و هی انکار میکند، وکیلی هم وسایلش را پهنیده بود؛مخصوصاً آبپاش. فقط یک قیچی کم داشت که بگویم نوبتم را نگهدارد که دور گوشم را خالی کند؛ ولی کامرانی تازه رسیده بود و بیصلاح و مشورتی شروع کرد به کار …»
او معتقد است ما در ایران از نظر تولید محتوای هنری، در فقر به سر میبریم؛ همچنان که تنها تعداد انگشتشماری مجله و نشریه و فصلنامههای اختصاصی هنر موجود است.
از موفقیتهای این هنرمند در سطح بینالمللی میتوان به برگزیده شدن در بیینال جهان اسلام سال ۱۳۸۵ اشاره کرد. هدایت تاکنون در بیش از ۳۰ نمایشگاه گروهی و ۱۴ نمایشگاه انفرادی حضور داشتهاست. نمایشگاههای انفرادی او در گالریهای اثر، شیرین، طراحان آزاد، افرند و نگاه برگزار شدهاست. رضا هدایت سالها به تدریس هنر در دانشگاههای هنری و هنرستانها مشغول بوده و عضو هیئت علمی دانشکده هنر سوره تهران نیز بودهاست. ابراهیم جعفری، همایون سلیمی، فرشید ملکی، مهدی حسینی، ایرج اسکندری، مینا نوری و عربعلی شروه از اساتید رضا هدایت در فراگیری هنر بودهاند.
متولد ۱۳۴۵ در کردستان
دارای مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه هنر
برگزاری نمایشگاههای متعدد گروهی و انفرادی
برگزیده نمایشگاه طبیعت از منظر شرق در سال ۸۴
برگزیده بیینال جهان اسلام در سال ۸۵
برنده جایزه تشویقی تصویرسازی نومای ژاپن در سال ۱۳۸۳
چاپ و تصویرسازی دو کتاب ”حیوانات نانجیب” و ”زندگی یک لبخند”
عضو هیئت علمی دانشکده هنر سوره تهران
تدریس هنر در دانشگاههای هنری و هنرستانها
رضا هدایت متولد خطهٔ کردستان و شهرستان قروه است. فضای هنری او با توجه به جغرافیایی که در آن متولد شده شکل گرفته است. دایی او، عربعلی شروه، از مجسمهسازان نامی کشور است. آثار هدایت تلفیقی از داستانهای کردی و ایرانی، نقوش طراحی شده در نقشهٔ فرشهای خطهٔ کردستان و در نهایت ذهنیات خودساختهٔ او همراه با رنگهای طبیعی و گرم گیاهی است. همچنین او تصاویری تغزلی از المانهای مختلف مد نظر خود خلق میکند که شاید تحت تاثیر مدتها فعالیت او در کتابفروشی باشد. او خیلی اصراری ندارد که بر کرد بودن خود پافشاری کند، اما بر ایرانی بودن خود و نشان دادن آن اصرار زیادی دارد و معتقد است: «اگر نمادها و شکلهای بومی در آثار من زیاد دیده میشود به این دلیل است که اینها در من نهادینه شده.»
موضوع اصلی آثار هدایت حیوان، گیاه و فیگور انسانی است. در اصل، او به طبیعت مرتبط است، هر طبیعت بکری را دوست دارد و هر چیز در طبیعت توجه او را به خود جلب میکند.
تناسبات فرمی پیکرهها، موتیفهای طبیعی و همچنین استفاده از ترکیب رنگ یکسان برای انسان و طبیعت در عین ایجاد هارمونی و هماهنگی، از ویژگیهای خیالانگیز آثار اوست.
رضا هدایت سطحی رنگارنگ از بافتهای متخلخل ایجاد میکند و سپس با رنگی یکدست، مرز شکلها را از دل آن بیرون میکشد؛ گویی فرمها را کشف یا احیا میکند تا در دنیای جادویی نقاشیاش به حیات جاودان برسند.
او به طبیعت بکر، از ایران گرفته تا کشورهای اطراف و نطقهنقطهٔ این کرهٔ خاکی علاقه دارد و ذهن خود را محدود نکردهاست. به گفتهٔ خودش، مانند کتاب هزار و یک شب که نویسندهٔ آن مشخص نیست، نه فقط به ایران و عربستان و هند، بلکه به همهٔ این فرهنگها همزمان تعلق دارد. او حتی در بیان المانهای فرهنگی خاص، مثل زنان کرد که به آن کاملاً آگاه است، هم محدود به نشانههای خاص فرهنگی آن نمیشود و در اصطلاح دست خود را برای بیان در اثر هنری بازمیگذارد. او در ابتدا موضوعاتی مثل آسمان، حیوان و طبیعت را انتخاب میکند و بعد، با سبک منحصربهفرد خود، به شکل دادن آنها میپردازد. از نظر او پرندگان، گیاهان، حیوانات و انسانهای داستان نقاشیهای او، تمثیلی از همهٔ آن چیزی است که در عالم واقع وجود دارد و حقیقیست. گویی میخواهد بگوید: انسان که در تقابل با طبیعت قرار گرفت و در پی آن، خود بحران محیط زیست را آفرید، از این در هم تنیده بودن خود و طبیعت غافل بود.
از نظر او رنگ و هیجان موجود در آن میتواند باعث برقراری ارتباط با مخاطب اثر هنری شود و در ادامه توضیح میدهد که حتی اگر مخاطبی دانش کافی برای ارتباط با اثر هنری نداشته باشد و در اصطلاح، مخاطب عام باشد نه مخاطب خاص، از لحاظ بصری نیز میتواند با دیدن هیجان و گرمای رنگ، دچار شادمانی و شعف شود؛ این دقیقاً همان برقراری ارتباط از طریق چشم و در اصطلاح، ارتباط اولیه است.
میتوان گفت رنگهای موجود در آثار رضا هدایت نوعی راه نجات و خلاصی از افسردگی برای مخاطب است.
بوم سفید برای او فضای مناسبی نیست. در ابتدای کار، سفیدی بوم را میپوشاند و رنگهای مورد علاقهٔ خود را به بوم اضافه میکند. تقدم و تأخر رنگها برای او اهمیت چندانی ندارد. او با این کار نوعی فضای خلسهآور فراهم میکند تا با آرامش و تمرکز حاصل از این فضا، بتواند خود را برای خلق اثر هنری جدید آماده سازد. او ساعتها به رنگگذاریهای روی بوم خیره میشود و به مانند فالگیری که ساعتها به فنجان قهوهٔ خود خیره شده،
تصاویر و چهرهها را، درون بوم پوشاندهشده از رنگهای مختلف، میبیند و در نهایت آن تصاویر، مانند روند چاپ عکس روی کاغذ عکاسی، کمکم روی بوم او پدیدار میشوند.
رضا هدایت با انبوه رنگهایش بر سطح بوم، رفتاری پارادوکسیکال میکند؛ به این معنا که با ایجاد تیرهها روی روشنها و برعکس، روشنی را از منافذ پیشبینیناپذیر تیرگیها عبور میدهد. هدایت بهطور خستگیناپذیر، با هر فعل نقاشانهای که منجر به ایجاد هارمونی و ریتم در تابلوهایش شود، به باروری سطح میپردازد. این نقاش، وسعت رنگهای مهار شده را با پوششی مسطح به انقیاد درمیآورد تا جهان رنگین چهارپایان و پرندگان و آدمیان را در صلحی بهشتی به تماشا بگذارد.
اگرچه فضای آثار او احوالات اسطورهای را بیان میکند، اما در حقیقت تصاویری برساخته از ذهنیات خود هنرمند است. در واقع میتوان گفت رضا هدایت تنها داستان و افسانههای موجود را نقل نمیکند، بلکه خود او خالق اسطورههایی با رنگمایههای ذهنی دوران کودکی است. او بیش از آن که فضایی سورئالیستی بسازد، فضای جادویی آثار خود را با روشهایی سهل و ممتنع و با استفاده از آثار موجود در نقش فرشهای روستایی پدید میآورد. وجود عناصری مثل پرندگان با جزئیات کمتر و طرحهای سادهٔ طبیعی مانند: انار و ساقه و برگها، گواه این ادعا است. همچنین قرابت و نزدیکی ذهن او برای خلق اثر، به فرش عشایری و روستایی نزیک است. چرا که فرش با طرح ایلی، برگرفته از حالات و روحیات و تخیلات ذهنی عشایر است. عشایر بدون مقدمه نقش را با خطوط ساده و هندسی شکسته بهصورت بداهه و از ذهن به دست منتقل میکنند و برای این کار نیاز به نقشههای دقیق و منطقی ندارند. این فرشها در نقش و رنگ و اندازه از هیچ قاعدهای پیروی نمیکنند و همین موضوع، چنان تنوع بینظیری به کار بخشیده است که هیچ دو فرش مشابهی را نخواهیم دید؛ به همین دلیل نه میتوان تعداد این طرحها را برشمرد و نه حتی میتوان نام مشخصی برای آنها انتخاب کرد. هر بافنده با استفاده از درونیات و خلق و خوی خود، نقشی بر فرش میزند و هنری بیبدیل میآفریند که در جهان همتایی ندارد.
هدایت زن، پرنده، گیاه، حیوان و عشق را میکشد. بازتاب خیال او زیباست و جهان خویش را به شیوهای آفریده که نمیتوان آن را دوست نداشت. آثار او سراسر رنگ و شادی است و با پرکاری و رنگهای فراوان، حس آرام قدم زدن در دشتها را در ذهن انسان زنده میکند.رضا هدایت با درک و فهمی درست از هنر شرق، آثاری مدرن میآفریند و تابلوهای او بیش از هر چیز، یادآور نگاه مدرن او به هنر سنتی شرق است. او نه گرفتار سنت و گذشته شده و نه بهطور کلی از آن بریده است. آدمها و حیوانات و طبیعت در کارهای او در کنار هم به شکلی انتزاعی قرار میگیرند و فضایی شاعرانه میسازند. رمز و راز در کارهای او، شکلی جادویی پیدا میکند. هنر مهم رضا هدایت در این است که در کارهایش، گذشته را به امروز میآورد و مخاطبش را در خلسهای لذتبخش فرو میبرد. آثار هدایت شعرگونه است و ریتم و موسیقی و ملودی در آثار او جریان دارد. زنان رقصان و حرکت پرندگان و تعامل انسان با طبیعت در نقاشیهای او گویی نشانگر آیینها و رقصهای خطهٔ کردستان است.
نقاشی کردن برای رضا هدایت سختی خاصی ندارد. برای او همهچیز در ذهنش محیاست و تنها قرار است به سادگی از ذهن او بر روی بوم منتقل شود. او میگوید: «نقاشی کردن برای من مانند نفس کشیدن است. اگر بخواهم دربارهاش تصمیم بگیرم، مانند حکایت مردی میشود که نمیداند هنگام خواب ریشش را زیر پتو بگذارد یا روی پتو؛ اما میدانم که انباشتههایم کم نیست و ناخودآگاه به انبار میروم و دلخواهم را در تاریکی برمیگزینم؛ بنابراین نسبت عقل و اندیشهٔ من برابر است و بهسان شب و روزدر هم میلولند و برتری با هیچکدامشان نیست.»
هدایت ۲۰ سال است که به صورت حرفهای نقاشی میکند، اما میگوید: «دقیق نمیتوانم بگویم این سبک از نقاشی کشیدن کی درون من اتفاق افتاد. دقیقاً مثل ریختن موهایم که نمیتوانم زمان دقیقی برای ریزش آن بیان کنم.»
روان بودن قلم هدایت نه فقط در نقاشی، بلکه در تألیف کتاب نیز نمایان است. دو کتاب با نامهای «حیوانات نانجیب» و «زندگی یک لبخند» توسط او نوشته و تصویرسازی شدهاست. در مصاحبهای او را «شل سیلور استاین ایرانی» لقب دادهاند که البته خود او معتقد به این شباهت نیست. او تاکید میکند که شاید شباهتهایی وجود داشتهباشد، اما همین ایرانی بودن من و غیر ایرانی بودن شل سیلور استاین، بزرگترین وجه تمایز ما دو نفر است. شل سیلوراستاین داستان دیگری را نقل میکند و هدایت بودن به داستان دیگری میپردازد.
او دربارهٔ کتاب «حیوانات نانجیب» میگوید: «خواستم به آنها هم توجهی کردهباشم که فقط اسب نباشد که نجیب است و گلهای نکنند و لااقل یک کتاب به اسمشان باشد!» او همچنین به عنوان یک داستاننویس معتقد است:داستان غیر قابل ترجمه است و ترجمه نمیتواند خیلی دقیق باشد. او از خودش مثال میزند و میگوید: «مثلاً من به عنوان یک کرد، الان که دارم در تهران زندگی میکنم، گاهی اوقات حتی بعضی از ابراز احساساتم را نمیتوانم ترجمه کنم؛ یعنی به فارسی دربیاورم یا چه میدانم یک اصطلاحاتی ما داریم که این اصطلاحات اصلاً در تهران نیست. فرض کنید چه میدانم ما برای مردن حیوان یک چیز میگوییم برای مرگ انسان یک چیز دیگر، برای حلال گوشت یک چیز، برای حرام گوشت یک چیز دیگر و در فارسی به همهی اینها میگویند مردن؛ منتها در کردی انواع دارد به خاطر همین فکر میکنم که ترجمه، جوهر کلمه را نمیرساند.»
هدایت نه تنها در زمینهٔ داستاننویسی بلکه در وبلاگنویسی نیز مهارت دارد و در وبلاگ خود، اطلاعرسانی گالریها را انجام میدهد و گاهی در مورد اتفاقات هنری مینویسد. بهطور مثال، در یکی از روزهای اردیبهشت سال ۱۳۸۷ نوشته است:«شاید امروز، روز یا هفتهٔ هلال احمر باشه؛ نمیدونم. ولی فرهاد گاوزن از من دعوت کرد که در ورکشاپ شرکت کنم در خانهٔ صلح و من صبح امروز رفتم ساختمان صلح، خیابان ولیعصر، بالاتر از میرداماد، نبش خیابان رشیدیاسمی، جنب بیمارستان خاتمالانبیا. از در که وارد شدم پرسش بود و پرسش و خودم را مشغول کردم و بومم را برداشتم و کارم را شروع کردم به نیت صلح؛ اما فضا آکنده بود از جنگ و ما شروع کردیم. احمد وکیلی و بهنام جلالی و خلیلیفرد زودتر رسیده بودند. پرویز روزبه زودتر بساط پهن کردهبود. زاهدی هم آمدهبود. حقیقتشناس بساط میگسترد و من چایی میخوردم وقربون صدقه میرفتم و از دیدار و بوس و کنار متلذذ بودم و کار را شروعیدیم و کارمندهای هلال احمر متعجب نگاه میکردند. یکیشان جلیقه به تن کرد، احمد خلیلیفرد را که داشت در نقاشی غرق میشد، نجات داد؛ اما احمد سمج بود و هی میرفت توی عمیق. من گفتم: ببین احمد جان، در سطح شنا کن؛ اما او گوشش بدهکار نبود. بر خلاف خودش که هفتاد هزار تومن بدهکار است به من و هی انکار میکند، وکیلی هم وسایلش را پهنیده بود؛مخصوصاً آبپاش. فقط یک قیچی کم داشت که بگویم نوبتم را نگهدارد که دور گوشم را خالی کند؛ ولی کامرانی تازه رسیده بود و بیصلاح و مشورتی شروع کرد به کار …»
او معتقد است ما در ایران از نظر تولید محتوای هنری، در فقر به سر میبریم؛ همچنان که تنها تعداد انگشتشماری مجله و نشریه و فصلنامههای اختصاصی هنر موجود است.
از موفقیتهای این هنرمند در سطح بینالمللی میتوان به برگزیده شدن در بیینال جهان اسلام سال ۱۳۸۵ اشاره کرد. هدایت تاکنون در بیش از ۳۰ نمایشگاه گروهی و ۱۴ نمایشگاه انفرادی حضور داشتهاست. نمایشگاههای انفرادی او در گالریهای اثر، شیرین، طراحان آزاد، افرند و نگاه برگزار شدهاست. رضا هدایت سالها به تدریس هنر در دانشگاههای هنری و هنرستانها مشغول بوده و عضو هیئت علمی دانشکده هنر سوره تهران نیز بودهاست. ابراهیم جعفری، همایون سلیمی، فرشید ملکی، مهدی حسینی، ایرج اسکندری، مینا نوری و عربعلی شروه از اساتید رضا هدایت در فراگیری هنر بودهاند.