نشست شناخت مکاتب هنری معاصر

14 آبان نشست شناخت مکاتب هنری معاصر

مفهوم هنر معاصر

مفهوم می‌تواند موضوع باشد و گرفتاری‌های گوناگونی که مسیر آکادمیک در جبهه گیری نسبت به هنر معاصر دارد پیش بیاید. این گرفتاری‌ها منجر می شود که تعاریف و چیستی‌ها و فلسفه هنر معاصر مفاهمه مناسبی در جامعه از آن انجام نشود و جامعه ما یک فرآیند التقاطی جبهه گیرانه را داشته باشد. هنر معاصر پدیده‌ای نیست که به جنگ با هنر مدرن آمده باشد یا به جنگ با هنر کلاسیک یا در مسیر هنر واقع گرایانه آمده باشد. هنر معاصر جایی هست که قرار است فرآیند تکنیکی هنرمندان را  گرد هم بیاورد. قطعا انسانها تعدادشان زیاد شده است و اعضای جامعه هنری زیاد شدند پس ما با سطحی‌نگری نمی‌توانیم این راه را ادامه دهیم پس به نوعی فلسفیدن مسیر هنر معاصر است. مایندست هنر معاصر یک مایندستی است که به محض این که تغذیه شود و چارچوب آن شکل بگیرد امکان این را دارد که خود هنرمند را برای تولید هنر معاصر تبدیل به یک ماشین کند ، به این موضوع باید بسیار دقیق باشیم.

مایندست هنر معاصر چیست؟

من با گروه بسیاری از دانشجویان در ارتباط بودم و از آن زمان که خودم تصمیم گرفتم مسیر تدریسی به صورت آنلاین داشته باشم شنوای بسیاری از این مشکلات بودم. این که ما اغلب فکر می‌کنیم یک ایده یا یک مفهوم را فقط در حد شناخت یا فقط در حد لمس کردن،  بشناسیم پس کار تمام است، به هیچ عنوان این طور نیست. ما در مایندست هنر معاصر اگر بخواهیم در ابتدا مطلب را باز کنیم به این می‌رسیم که یک انسان که دارای یک پدیده‌ای در بالای سر خودش است به نام مغز، این مغز یک جسم دارد یک سری هورمون و نواحی دارد و یک بخشی هم دارد به نام ذهن، که این ذهن در مراتب اولیه شامل مراتب حواس پنجگانه و احساسات است که می‌تواند کیفیت غریضی را تجربه کند. اما یک مرحله بعدی هم وجود دارد به نام تحلیل، وقتی داده‌ها از حواس پنجگانه دریافت می‌شوند قرار است به چه چیزی برسند؟ قرار است به تحلیل و درک برسند و این درک شعور را شکل می‌دهد.

حالا طبیعتا یک انسان هزاره سوم قرار نیست با فرآیند یک تحلیل سطحی یا یک تحلیل دیداری، چه در فلسفه، چه در ادبیات، چه در موسیقی، چه در مجسمه‌سازی و چه در سینما قرار نیست صرفا از لحاظ دیداری ارضا شود بلکه باید با یک فرآیند عمیق‌تر با شعورش ارتباط بگیرد. و این نکته را باید خیلی دقیق در ذهنمان شکل دهیم اینکه در مایندست هنر معاصر ما پر از داده هستیم، پر از پرسش هستیم. مایندستی که من الان دارم در مورد آن صحبت می‌کنم به لطف آموزه‌های دکتر سمیع‌آذر و دیگر اساتید هنر معاصر در مملکت ما در حال شکل گرفتن است و پرسشگری دارد شکل می‌گیرد.

پرسشگری در هنر معاصر

اما پرسشگری از زمان مارسل دوشان وجود داشته است. تا زمان مارسال دوشان نگاه ما این بوده که هنر یک پدیده دیداری است که در نهایت با فرآیند مدرنیسم باز هم دیدار است که اصالت دارد، یعنی چشم هست که با هنر ارتباط می‌گیرد. قبل از آن در هنر سنتی یک رسانه بوده است، در جهان مدرن به مخاطب نیاز نداشت ولی جهان درون یک هنرمند را روایت ‌می‌کرد، که ما با این تعریف در فرآیند هنر معاصر مشکل داریم. زمانی که من ندانم دیدگاه ناظر و دیدگاه خوبیانگر به عنوان روایت شخصی درون یک هنرمند چیست این که همیشه من یک نگاه ناظر را شاهد هستم فرآیند تحلیل خود را نمی‌توانم فعال کنم مسئله خودبیانگری مسئله جدایی است و مسئله نگاه ناظر و هنرمند مسئله جدایی است و هر دو به یک اندازه در جهان هنر معاصر جایگاه دارند. این گرفتاری ما، که گاهی اوقات این دو را با یک قاطی و یک اشتباهی نگاه می‌کنیم، اینکه گاهی اوقات اصالت را به بیانگری درون یک هنرمند نسبت می‌دهیم و گاهی اوقات ناظر یک هنرمند را می‌ستاییم باز هم از جنس هنر معاصر نیست.

ما در مایندست هنر معاصر ابتدایی‌ترین حرکتی که داریم این هست که این ذهن آگاهی منجر به پرسشگری می‌شود، از چه جنس پرسشگری؟ طبعا اولین موضوع که سالها محجور و مظلوم بوده خود هنر و چیستی هنر بوده است. مارسل دوشان اولین نگاه خود را و اولین ارزش‌گذاری خود را به پدیده هنر پرداخته است، هنر وسیله‌ای در دست حاکمان قدرت نیست، هنر استقلال خودش را دارد و در ذهن هر هنرمند ناظر، امکان باز تعریف دارد و این بازتعریف برای مخاطب ارزش دارد و مخاطب را دعوت می‌کند به تعامل دعوت می‌کند به چیستی و دعوت می‌کند به پرسشگری. او یک فرآیند جدیدی را مطرح می‌‌کند به نام اینکه پرسش خودش ارزش‌مدار است، پرسش در حوزه هنر معاصر ارزشمند است. پرسش در حوزه فلسفه هم به همین میزان ارزشمند است ولو اگر پرسش غلطی باشد، ولو اینکه جواب غلطی هم داشنه باشد.

 در بستر پست‌مدرنیسم که ما باز هم برمی‌گردیم به بحث مایندست هنر معاصر این است که هنر معاصر محل پرسشگری است، و مثل هنرمند یوزف بویس که می‌گوید پرسشگری شالوده هنر معاصر است. راجع‌ به هنر معاصر و مایندست هنر معاصر تعاریف بسیار بسیار زیاد است ولی نکته اساسی اینجاست که ما از نگاه کردن به جوانب گوناگون پدیده، یک سری پارامتر و معیار را ایجاد می‌کنیم تا مایندست‌مان را شکل دهیم. اولین مایندست، هنر دیداری، غیر تماشایی بودن و دوری از شیئیت در هنر است. اما الان افرادی پیدا می‌شوند که دنبال این هستند بگویید هنر معاصر چیست، یا کارشان را معاصر کنند تا مردم از آنها بخرند یا گالری دار بخرد، به ما می‌گویند شما چرا در مورد نفی شیئیت صحبت می‌کنید.

سلطانعلی

آیا این دگردیسی غیر دیداری شدن را می‌توانیم از نظر شما نقطه آغاز هنر مفهومی ببینیم؟ 

لاله شمسی

دغدغه هنر معاصر چیست؟

مارسل دوشان قبل از جنگ این پدیده را مطرح کرد اما در هیاهوی جنگ جهانی دوم این مطلب گم شد و دوباره این تفکر صادر شد. و جان کیج و شاگردانش این مسیر را ادامه دادند و یک تعاریف جدیدی ارائه کردند. نکته اساسی اینجاست که ما زمانی که می‌گوییم اثری هنر معاصر هست که مجموعه دارها و کورکتورها در مسیر استقبال و خرید آن در جامعه ایران هستند ما می‌خواهیم واکاوی کنیم که جوان ما بفهمد این هنری که خلق می‌کند و می‌گوید مفهوم دارد این چیست؟  این هنر یک موضوعی دارد که این موضوع ممکن است یک لحن شاعرانه‌ای داشته باشد‌، هنر معاصر در راستای دغدغه انسان معاصر است. نهایتا غیر دیداری بودن، نفی شیئیت جزو مایندست هنر معاصر هست و از همه اینها مهمتر و از همه اینها ویژه‌تر این هست که هنر معاصر در راستای دغدغه انسان معاصر است، انسان معاصر پر از پرسش است، انسان معاصر گه گاه با هجوم اطلاعات مواجه است و این انسان جنس زیستش در جامعه کنونی با انسان قرن نوزده و انسان قرن بیستمی کاملا متفاوت است، اصلا فهرست دغدغه‌های او کاملا تغییر کرده است ما اگر در مایندست هنر معاصر به تجربه زیستی بشر توجه نکنیم، دیگر بستر روایتمان چیست؟ من هنوز وارد شاکله‌ها و صورتهای هنر معاصر نشدم هنوز در بحث ذهنیت هستم، هنوز در این هستم که زمانی که این قلم را می‌خواهیم روی بوم یا کاغذ یا هر چیز دیگری حرکت دهیم قرار است از اغتشاش بیرون بیاییم، قرار است یک مایندست برای خودمان شکل دهیم تا بفهمیم ما قرار است کجا به حرکت بپردازیم.

خودبیانگری در هنر معاصر

نکته مهمی که در مایندست هنر معاصر جای دارد این است که ما مسئله سلیقه را با روایت تصویری خودمان قاطی می‌کنیم، زمانی که ما خودبیانگری را می‌خواهیم مورد نظر قرار دهیم جهان سلائق ما استناد می‌شود به درون ما و حالا آنچه درونی است یک درون شاعرانه خوش، گذشته، نرمال نیست که مورد توجه جهان هنر معاصر باشد. این را عرض کنم اینجا ما دوباره نباید مطلب را قاطی کنیم با فرآیندی که جان کیج مطرح می‌کند به نام لحن زندگی، جریان جاری زندگی، استناد گرامی داشت لحظه. این را من می‌خواهم با آن قاطی نکنم من مبحث خودبیانگری را می‌خواهم بیان کنم مبحثی که لوسیون فروید یا هنرمندانی مثل فرانسیس بیکن مطرح‌کردند. اینها مسیری را که مطرح می‌کنند، درونیاتی که مطرح می‌کنند بسیار خاص هست.

درون من در حال حاظر، در کانتکست جامعه کنونی ایران، چهار تا لکه نیست که بخواهم درون مرا روایت کند جنس روایت در فرآیند هنر معاصر، فرآیندی بسیار بسیار عمیق و بسیار بسیار در هم شکننده‌ای است. ما باید بدانیم که زمانی به این پدیده خودبیانگری می‌رسیم که خودشیفتگی نداشته باشیم. شما هم آقای دکتر حتما در گالری برایتان مطرح بوده که با یک خودشیفتگی عجیبی از جانب هنرمند مواجه می‌شویم. انگار هرآنچه این هنرمند از او صادر شده گرانقدر است، قطعا گرانقدر است اما نه در جهان بی رحم اقتصاد هنر معاصر، چه در ایران چه در جهان باشد. ما با مونولوگمان شناخته می‌شویم، اگر مونولوگ ما یک برگ کاملا متفاوت در حوزه هنر معاصر نباشد نمی‌توانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم، این مونولوگ باید روایتگر باشد. ما بحث خودبیانگری را پر رنگ‌تر در حوزه اکسپرسیونیسم داریم که هیجان مافوق تصوری را به نمایش می‌گذارد.

درک و تحلیل در هنر معاصر

اما بحث دیگری را داریم که هنرمند با هر سطح هوش، با هر سطح توانمندی، با مطالعه و پژوهش می تواند در آن جایگاه قرار بگیرد، که همان جایگاه ناظر است. ناظری که واجد یک فکر، واجد یک ذهن است، واجد یک قدرت تمیز و تشخیص است و در حد یک انسان نرمال با قدرت تحلیل و درک است. او می‌تواند نسبت به پدیده‌ها مطالعه و تحقیق کند و روایت بصری خودش را، روایت تصویرگرایانه بصری خودش را می تواند به نمایش بگذارد و در حوزه هنر معاصر  چه به درست چه به غلط چالش بپذیرد. پرسش در جهان هنر معاصر نکوهیده نیست، پرسش در جهان هنر معاصر ارزشمند است حتی اگر پرسش غلطی باشد، حتی اگر مجموعه جوابهای غلطی داشته باشد. ما هنوز نتوانستیم در نود درصد جامعه آکادمیک خودمان حتی با زبان بصری، با رفتار تجسمی مدرن‌مان، (البته در پست مدرنیسم باید مراقب کلماتمان باشیم) رفتار تجسمی بازنمایانه و رفتار تجسمی مدرنیستی ایجاد کنیم که در فرم و رنگ استوار است و مخاطب را از دایره ارزشگذاری خود حذف می‌کند.

هنر معاصر مخاطب را به تعامل برمی‌انگیزاند هنر معاصر دعوت می‌کند، آشتی که باید بین مخاطب باشد را ایجاد می‌کند و مخاطب در هر سطحی در هنر معاصر ارزش دارد. فرآیند هنر پاپ گرچه که برای خوش آمد مردم، برای ارتباط با مردم، پدید آمد ولی در واقع یک ساید مفهومی عمیق جامعه شناسانه از خود جامعه امربکا به نمایش گذاشته بود،  افرادی که روتکو و پولاک می‌خریدند. جهان هنر معاصر برای انواع و اقسام تلقی‌ها جا دارد حتی برای سطحی‌ترینشان هم جا دارد. ما می‌بینیم اینقدر غنی بشردر حوزه تفکر پیش رفت، مسیر مینیمالیست در کنار مسیر پاپ شکل گرفت و با یک قوت ویژه‌ای پیش رفت و هنوز هم به بقای خودش ادامه می‌دهد.

مایندست هنر مفهومی

و پس از آن جریان، هنر مفهومی را داریم‌، جریان هنر مفهومی باز هم دعوت کرد، از مسیرهای دیگر در حوزه هنر دعوت کرد، دعوت کرد تا بپذیرد، دعوت کرد تا اینکه این دست به دست دادن در جهت بیان، شکل بگیرد و هدفش این بود که از این مسیر دغدغه‌های جهان معاصر را بهبود دهد. اول مطرح کند، پرسش مطرح کند راه حل بدهد و پس از آن یک مسیر در حوزه هنر مفهومی بسازد. یکی از ویژگی‌های  مایندست هنر مفهومی نفی شی است ولی نفی شی به عنوان نفی تجربه دیداری به معنای تزیین هست نه اینکه هنر معاصر خودش نه شکل دارد نه ریخت دارد نه کوریکتیور است، همه اینها در حوزه هنر معاصر قابل پیش بینی، قابل شکل گیری و  قابل ارزش‌گذاری هست. جالب اینجاست که هنر معاصر برای خودش، برای هر ملیتی، برای هر جامعه‌ای، زیسته آن جامعه را ارزش قائل است. فرآیند زیسته آن جامعه که ویژگی‌های چه بومی، چه سیاسی، چه فرهنگی، چه اجتماعی در حال حاضر هست را گرامی می‌دارد.

ما در کورکتورهای بین‌المللی می‌بینیم هر چقدر فرآیند آن هنرمند رادیکالیزه‌تر در تجربه زیستی‌اش باشد ارزش‌گذاری در جامعه بین‌المللی بسیار بالاتر است. الان من دارم صحبت می‌کنم وارد این پرسش می‌شویم این مایندست تا زمانی که تغذیه نشده باشد، تا زمانی که ما فنجانمان را خالی نکردیم از اینکه تمام چیزی که ما یاد گرفتیم در حوزه این هست به نام  توانمندی اجرا. حالا این باید تربیت شود، تقویت شود شکل‌گیری را در بیان هنر معاصر ببینیم و ملاقات کنیم. به ما هرگز یاد ندادند جنس فرآیند دیدن و ارزشگذاری ما باید تغییر کند. در مایندست صحبتم این است آورده من می‌آید، مجموعه‌ای از تکنیک‌ها، توانمندی‌ها و باورها چه اشتباه چه درست می‌آید زمانی که هدف بر آن سوار می‌شود، هدف هنر معاصر وقتی بر آنها سوار شود ما وارد فرآیند آفرینش می‌شویم. ما زمانی که فرآیند آفرینشمان ضعیف باشد پر از ابهام باسد پر از ندانستن باشد قطعا آنچه که امروز شاهد هستیم همین گرفتاری هست که در بین هنرمندان جوانمان داریم.

چالش‌هایی که در هنر معاصر وجود دارد

 آقای سلطانعلی من به عنوان کورکتور بگویم مشتری زیاد است اما اثر خوب کم است. من حتی ندیدم در سراسر دنیا حالا در یک رسانه‌ای مثل ایستاگرام یا فیس‌بوک اثر معاصری که واجد ویژگی خرید باشد و کسی زودتر از من آن را نخریده باشد، هنوز من پیدا نکردم. پس دارند می‌گردند و خواهندگی وجود دارد. ولی در مایندست هنر معاصر یک نکته اساسی داریم اینکه در حال حاضر آفرینش منحصر به یک فرد نیست و یک تکه آفرینش شده است و معمولا به روز رسانی شده و آپدیت شده است، این مسئله همکاری با یک کورکتور حرفه‌ای است. ما در مایندست هنر مدرن این را نداشتیم، توی کلاسیک هم بازنمایانه بود. اما الان کورکتور کسی است که به کمک هنرمند می‌آید، ما حتی فرهنگ همکاری با کیوریتور را هم نداریم. و متاسفانه دچار  این منیّت شدیم، اول اینکه گرفتاری ما در حوزه هنر این است که ما هنوز نمی‌توانیم خودمان را تنظیم کنیم که آرتیست یک ارزشی دارد و مستر یک ارزشی دارد.

 ولی امروز تعاریف تغییر کرده است، امروز همکاری یک مستر با کیوریتو ارزشمند است. این هم گرفتاری ما هست، ما هنوز به حوزه حرفه‌ای قدم نگذاشتیم هنوز حاضر نیستیم با هیچ کیوریتوری همکاری کنیم. که چرا عزیزی، استاد بزرگواری، روزگاری فرمایش کردند که تو باید جهان درون خود را کشف کنی و نود و نه درصد موفق به کشف جهان درون  نمی‌شوند می‌روند دستبند درست می‌کنند. چرا باید اینطور باشد؟ چرا باید از همان اول با عدم اعتماد به نفس وارد حوزه آفرینش شویم؟ ما می‌توانیم جایگاه ناظر را اختیار کنیم، می توانیم پژوهش کنیم، قرار نیست همه در حوزه هنر معاصر واجد بیماری اسکیزوفرنی و ویژگی‌های گرایشات عجیب و غریب باشند برای اینکه بتوانند یک جهان ویژه‌ای را به نمایش بگذارند. متاسفانه من استعداهای زیادی را دیدم از حدود دوازده سال پیش که گالری خودم را تاسیس کردم بی‌نظیرهایی را از بینال‌ها انتخاب می‌کردم فقط یک نفر از این دوستان و عزیزان از حدود سی نفری که انتخاب کردم یک نفر الان هنرمند فعال معاصر هست و این خیلی دردناک است. هنرمندانی که دوازده سال پیش لحن بیانشان معاصر بوده و چگونه ناامید شدند و چگونه کناره گرفتند و چگونه نابود شدند.

چطور در مسیر آفرینش هنر معاصر قرار بگیریم؟

آنچه امروزه برای هنرمند اهمیت پیدا می‌کند استمرا است، هم استمرار حضور و هم اعتماد به نفس. من قبول دارم دوازده سال پیش تعداد گالری هنر معاصر در ایران پنج یا شش یا هفت تا بود که خیلی استقبال دقیقی از هنر معاصر داشتند. اما وقتی ما مایندست را نشناسیم وقتی تمام آفرینش ما به این منتهی شود که کسی، روزگاری، راهی هرچند کوچک را در حد یک راهنمایی و گفت و شنود با ما داشته تا ما معاصر شدیم، ما چون مایندست هنر معاصر نداریم این گرفتاری برای ما ایجاد می‌شود. وقتی نمی‌دانیم ما باید امکان زمان اجرای هنر معاصر را به پایین‌ترین حد برسانیم تا تعداد تولید آن بیشتر شود وقتی این را ما نمی‌دانیم وقت می‌گذاریم، وقت زیاد روی صورت یک اثر می‌گذاریم به جای اینکه ایده آن را تغذیه کنیم و شکل دهیم و کاملا پخته کنیم ما دوباره وارد عدم فروش و استقبال می‌شویم گرفتاری هنر معاصر این است که دختر عمه‌های ما، خانواده‌های ما ارتبتط بصری با آن ایجاد نمی‌کنند معمولا خیلی تشویق نمی‌کنند. اما نکته اساسی اینجاست که ما هم آن چیزی که در درون ما بابت شکل گیری اثر هنر معاصر وجود دارد خیلی پدیده چارچوب دار محکم و فهمیده شده ای نیست که اینطور متزلزل می‌شود.

هنر مفهومی در کجای هنر معاصر قرار می‌گیرد؟

واقعیت اینجاست که من خودم را در حدی نمی‌دانم که راجع به این مسئله نظر بدهم اما در مقام یک  پژوهشگر می‌خواهم آنچه که خواندم و  از لحاظ ذهنی توانستم هضم کنم و به درک رسیدم را عرض می‌کنم. فرآیند هنر مفهومی ابتدا با پرسشگری شروع می‌شود ولی آنچه که ما در جامعه از آن فرار می‌کنیم و ما را به یک همایش یا جمع‌آوری از هنر مفهومی می‌رساند عدم تمایل ما به مطالعه هست. و فرآیند پژوهش مداری بسیار بسیار خاموش است، ما در حد مستر هم نیستیم در نمایشگاه‌هایمان آسانترین راه که برای خود ما بوده ابن بود که می‌رویم سراغ یک بخش تاریخ هنری و شروع به روایت می‌کنیم، دیتاها را جمع می‌کنیم و یک نتیجه می‌گیریم. ما زمانی که نمی‌توانیم عمیق شویم در فرآیند حوزه مفهوم، باید ببینیم حوزه مفهوم کجاست؟ در علوم انسانی وجود دارد، حالا خود پدیده ادبیات، نه شاعرانگی آن، بلکه فرآیند ادبیات ما در مملکت خودمان کاملا در حوزه هنر مفهومی در حال حرکت است و سبک مدار است. ولی گرچه مخاطب هدف خواص را دارد و بسیار بسیار محجور است اما هنرمند من به هیچ عنوان به این سمت حرکت نمی‌کند.

 ما در بن مایه‌های ادبی خود چه در ادبیات اساطیر، چه در ادبیات مدرن و چه در ادبیات معاصر ما چهره‌های ارزشمندی داریم اما به حوزه ادبیاتمان اشاره‌ای نمی‌کنیم و دنبال چیستی‌ها نیستیم. چیستی یک فرآیند پژوهش مدار است، چیستی قرار است تکلیف ما را تعیین کند، واژه‌ها الان تهی نیستند واژه‌ها بلندا دارند. مارسل دوشان راه را باز کرده است، مارسل دوشان گفته که اگر شما حتی یک کلمه متعارف و معمولی را می‌توانید در مسید بازتعریف کردن قرار دهید. مثلا حتی کار “آبشار چشمه” که در واقع یک پدیده کاملا معمولی است و تمام انسان‌ها با آن ارتباط دارند را بازتعریف می‌کند. ما به دنبال بازتعریف‌ها نیستیم، دنبال مسیر بازتعریف کردن هستیم، به دنبال معنای هرمنوتیک نیستیم، ما اصلا با کلمات کاری نداریم و این اندیشه را هم نفی نمی‌کنم. البته خیلی‌ها این را می‌گویند که اگر می‌خواستم سخن بگویم نقاشی نمی‌کردم، ما جهانمان را در یک خودشیفتگی نباید ببینیم که ما اگر فضایی داریم در جهت خودبیانگری خودمان، مسیر دانسته‌هایمان، مسیر علاقه‌مندی‌هایمان، مسیر روایت درونی، که شاید به ۹۹ درصد این جامعه شباهت نداشته باشد ما قرار نیست که ساکت بمانیم بلکه ما می‌توانیم پژوهش مدار یک مفهوم را بتوانیم حلاجی کنیم.

هنرمعاصر از کجا می‌آید؟

من چون عملگرا هستم می‌روم سراغ این هسته اولیه، که در این کله چه می‌شود و هنر معاصر از کجا می‌آید؟ ما در مایندست حرف این را داریم که بخشی از آورده و باورها داریم و این آورده و باور قرار نیست آن باور ابتدایی و خام و کم ارزش باشد قرار است یک باور بالنده باشد، قرار است باوری باشد که تغذیه شود. من جهان مفاهیم را دارم اما باید تکلیف آن را مشخص کنم مفاهیم آیا جهانشان جهان احساسات ما هست؟ نه مسلما اینطور نیست. جهان احساساتی است که درک شده و به هم پیوسته‌ای است تا مفاهیم را بسازد.

 پس ما از فرآیند غریضه داریم بالاتر می‌رویم، باور ما باید بالنده باشد، باور ما باید قدرتی برای خودش فرض کند حتی اگر آن قدرت را ندارد. من گفتم در جایگاه یک ناظر آن فرد می تواند مطالعه کند می‌تواند پر شود، می‌تواند ارزنده شودد. برای همین هیچ مشکلی یک فرد معمولی که دارای تکنیکی برای دست‌ورزی هست، وجود ندارد. نکته اساسی اینجاست که ما حوزه مفاهیم را باید درک کنیم، مفاهیم اغلب شکل تعریف‌پذیر دارند، تعریف‌پذیر با کلمه و جمله دارند. مصداقها بی‌نهایت هستند ولی واقعیت اینجاست که ما احساسی را داریم که به نام تمایل جذب، کشش ولی عشق، احساسی است که آن کشش و جذب در آن وجود دارد.

ولی یک بخش وابستگی و علاقه‌مندی و فرآیند انرژی که از انسان ساطع می‌شود، مفهومی به نام عشق را می‌سازد. پس ببینید ما یک مفهوم داریم با مصداقهای گوناگون و شدت و ضعف‌های گوناگون، پس اینها قابل تعریف هستند. اگر ما تعریف را نمی‌دانیم در کتابها موجود هستند و ما فرهنگ نمادها را داریم، کتاب خانم دکتر سودابه فضایلی، که آن هم یک برخورد معاصر دارد البته ترجمه خانم دکتر فضایلی، ولی زیلبر دوران بر مبنای مسیر کد گشایی هرمنوتیک عمقی دارد حرکت می‌کند. اینکه یک کلمه، یک ساحت ندارد و حتی یک کلمه، صورت یک سمبل نیست بلکه سمبل‌ها در بستر تاریخ و ادبیات و فرهنگ توانسته‌اند به مطالب گوناگونی مثل ماهی اتلاق شوند. سمبل در حوزه فرهنگ می‌تواند شکل گوناگونی را پیدا کند که این همه قابل دسترس هستند. ما حتی فرهنگ مصور نمادهای سنتی خودمان را در کتاب جی‌سی کوپر را هم داریم. پس راه برای ما بسته نیست یا اگر می‌خواهیم وارد حوزه مفهوم شویم راه باز است.

 سمبل‌ها هر کدام یک سرگذشت دارند مثل امروزه جهان پهلوان تختی یک سمبل هست، براک اوباما خودش سمبل هست، یا ترامپ یک سمبل هست، هر سمبلی یک بلندایی با خودش می‌کشد من کاری ندارم خوب، بد یا درست هست. ما سمبل‌های معاصر بی‌نظیر و زیادی هم داریم که اگر وارد گفتمان جامعه شناسی در حوزه اخبار ساده مثل اینترنت هم شویم امکان استخراج سمبل‌ها را در جایگاه ناظر داریم. در جایگاه هنرمند هم که قرار است یک تلقی و نظر داشته باشد ولو غلط یا درست، ولو پرسشگرانه پایین یا بالا داشته باشد. باور کنید رجوع به سمبل خودش ارزش دارد و آدم را وارد لاین هنر معاصر می‌کند و ما متاسفانه در قشر جوانمان این را هم نمی‌توانیم تفهیم کنیم، چرا؟ چون باید هنرمند ما بخواند که نمی‌خواند و این خیلی گرفتاری بزرگی است.

 در هنر معاصر ما تا چهار پنج سال اخیر برای نمونه‌های ایده‌آل عین به عین کپی از آثار خارجی هم خریدار داشتیم. این را بدانیم که کورکتور معاصر ما چقدر تشنه بوده و چقدر جنس برایش وجود نداشته است. ولی اخیرا به کشورهای خارجی در حال گذر هستند و نمونه کارها را  می‌بینند، ممکن است که عمق فلسفه یک اثر را درک نکنند اما از شاکله برای شناخت شروع می‌کنند. ما همکاران بزرگوار و محترمی را داریم که قبول زحمت می‌کنند در آرت‌فرها با آن هزینه‌های بالا شرکت می‌کنند. خیلی از آرت‌فر جدید تهران من متاسفانه با این فرآیند مواجه بودم که در واقع هنرمندان ما را سر کار گذاشته بودند. وقتی هنرمند من بداند اثر هنر معاصر قرار نیست که زیبنده منازل باشد، حالا اگر یک سری کورکتور در خانه‌هایشان می‌زنند دلیل نیست که یک شی تزئینی ویژه‌ای باشد که قرار است دیوار را زیبا کند بلکه علاقه فرد به آن اثر، علاقه آن کورکتور به آن اثر هست که باعث می‌شود آن اثر بر روی دیوار قرار گیرد. اثر هنر معاصر یک اثر کورکتیول است مثل طلا، مثل سهام است، در واقع یک سند تصویری است از روند رشد یک هنرمند، از اندیشه یک هنرمند، که یونیک هم هست. وقتی من این را ندانم همه گرفتاری من از همین ندانستن‌ها آغاز می‌شود، این کلاهبرداران به کجا نشسته‌اند؟ بر روی ذهن افرادی نشسته‌اند که این جنس از تلقی را به آنها تزریق می‌کنند. وقتی من هنرمند مایندست هنر معاصر برای خودم ندارم این اتفاقات برای من می‌افتد.

سوال حضار‌

خانم دکتر هایپررئال کجای این بحث قرار می‌گیرد؟

ما یک بخشی داریم شاید می‌شود گفت در هنر مفهومی جا دارد. جان کیج یک نظریه‌ای را مطرح می‌کند به نام گرامی‌داشت سکوت، آن ارزش‌گذاری به صدای زندگی، که مباحث بداهه گونه ما در پرفورمنس، در مسیر قطعه سکوت جان کیج از این گذرگاه می‌گذرد و نکته‌ای به نام تکنولوژی ثبت است. ما در فرآیند هنر معاصر جایی را داریم که مستمرنگاری، ثبت، به آن گرامی داشت لحظه می‌رسد و ما آنجا می‌توانیم هایپررئال را ملاقات کنیم. آنجاست که نوع تصویری که از یک دوربین عکاسی می‌گذرد ارزشگذاری می‌شود. و این دوربین عکاسی گهگاه از طریق نقاش با یک تکنیک بسیار ویژه‌ای شروع به بازنمایی می‌شود آنجا ملاقات می‌شود. ولی ما طراحی هایپر رئال را فقط در این حوزه نداریم، زمانی که مرکزیت هنر به نیویورک منتقل می‌شود یک نگرش و تبلور رویای امریکایی در تبلور جامعه امریکا پیدا می‌شود و آن ثبت مستمر نگارانه مناظر بود و شاید بشود گفت مناظری که نشان دهنده مدرنیته هستند به صورت عکس گونه اجرا شدند. ما یک تعداد کیورتورشیب داشتیم، یک کاری هم در حوزه هنر معاصر هایپر رئالیسم بود که نیمش را استاد رئال و نیمی را استاد عرب‌زاده کیورکت کرده بودند، ما با این تکرار و با این پافشاری بر این مظاهر رویای امریکایی ظاهر شدیم.

رویای امریکایی

من یک واژه‌ای را در اینستاگرام خودم گفتم چون الان در حال رونمایی دوره پاپ هستم واژه‌ای به نام “رویای امریکایی”هست. رویای امریکایی کاملا با هویت آنچه که ما در جهان سوم می‌بینیم کاملا متفاوت است. پاپ امریکا در جهت باورمندی رویای امریکایی حرکت می‌کرد در واقع به نوعی ادامه کارخانه رویا سازی بود. ولی در ایران پاپ وارد فرهنگ ما شده ما پر از آیین، و پر از سنت، پر از جوانب گوناگون هستیم که ملاقات پاپ با فرهنگ ما یک ویژگی بسیار بسیار متفاوت و بسیار بسیار جذابی برای کل جهان آفرید. ما هنوز هم ستارگان مارکت پاپ و نیوپاپ هستیم. مسئله هایپررئال در بخشی مسئله مستمرنگارانه در جهت تقویت رویای امریکایی، نشان دادن مظاهر مدرنیته در امریکا است. در مورد تعدد آثار این را باید عرض کنم که تعدد آثار و کمیت آن، خودش ارزش محسوب می‌شود و باعث شده هایپرریالیسم در حوزه مسیر تکنیکی معاصر، جایگاه خودش را پیدا کند. کما اینکه ما مزوتیت‌های بسیار عجیبی در موزه هنرهای معاصر خودمان داشتیم که با روزنه‌های پوست سر و کار دارند.

من به بیان شخصی خودم این موضوع را ابراز نمی‌کنم بلکه در استیتمنت نمایشگاه هایپررئال آقای جمال عرب‌زاده به این مطلب اشاره دارند. افرادی مثل ادوارد هاپر هم در طول همان اندیشه هستند، احساسی‌تر، ویژه‌تر، با بیان‌های عاطفی‌تر کار می‌کنند اما در طول همان مسیر هستند. هایپررئالیسم در امریکا با هنرمندان خود شناخته شد و با هنرمندانش فیکس شد. البته این چیزی که در هنر امریکا وجود دارد، پست پست مدرنیسم به صورت قوی هم آن را، هم پولاک را و هم روتکو را کنار هم می‌نشاند و ارزش می‌دهد. هایپررئالیسم اگر قرار است با هویت مستند نگارانه، عکس‌گونگی اجرا شود، این هویت مستمرنگارانه را می‌توان در گذر روند موضوع هم ببینیم. آن یک لحظه از زندگی، اتاق‌هایی که به هم ریخته است، روایت واقعی از زندگی، با تکنیک هایپررئالیسم نشان داده می‌شود. البته که هایپر رئالیسم نیست که نمره می‌گیرد بلکه به لحظه‌ روایتی که اشاره دارد نمره می‌دهند. که اگر قرار است آن را چه به زبان رفتار هنر تجسمی مدرن ترجمه کند نمره خوب می‌گیرد یا چه به زبان  بصری هایپررئالیسم.

سخن پایانی

من یک نقشه راه را می‌خواهم به دوستان و عزیزان بدهم، من واقعا گرفتاری نسل جدیدمان را شاید بتوان گفت کم لطفی نسل قدیم را در یک شکل بسته‌انگارانه، یک تفکری که من درست هستم و هیچ چیز جز من درست نیست می‌بینم، من نسل جدید را در این تلقی تنها می‌بینم. متاسفانه راهی هم که من جلوی پای او می‌گذارم راه مطالعه را هم جدی نمی‌گیرد. اما یک نقشه راهی را می‌توانم برایش جمع کنم، اینکه مایندست هنر معاصر که شامل نفی شیئیّت، شامل فرار از زیبایی شناسی، شامل ستیز با زیبایی شناسی است در صورت کلی اثر راهگشاست.

مایندست هنر معاصر پژوهش‌مدار و پرسشگر است، جهان پرسش‌ها جهان جامعه من، زیسته جامعه من، که حداقل هفتاد مورد را من لیست کردم، مسئله جامعه خودمان تهران، ایران را ببیند. هیچ لازم نیست که به جای عجیبی برویم، لازم نیست درد عجیبی بکشیم، لازم نیست گرفتاری عجیبی برای خودمان ایجاد کنیم، حتی اگر ساختار ذهنی ما با پدیده‌های پیچیده فلسفی هماهنگ نیست باز هم راه برای امثال من بسته نیست، باز هم راه برای امثال من هموار است. اگر من خودم را به جای یک خودبیانگری تصنعی و اشتباه، در جایگاه ناظر مولد و فهیم و تحلیلگر ببینم می‌توانم به راحتی پا در عرصه هنر معاصر بگذارم. قطعا من چشم بسته می‌گویم هنرمند هر آنچه را که پدید بیاود و تقریبا پنجاه درصد در مسیر دغذعه‌هایش باشد وارد هنر معاصر می‌شود.

 اشتباه نکنید، رقبای ما خیلی کم هستند، افراد برای خرید وجود دارند  ولی فروش اتفاق نمی‌افتد. چرا؟ به خاطر اینکه ما گرفتاری‌های گوناگونی داریم سیگنال‌های یک هنرمند در هفتاد درصد، هشتاد درصد خوب است اما در بیست درصد و ده درصد خودش معامله هنر معاصر را کاملا پوچ می‌کند. یکی از ویژگی‌های مایندست هنر معاصر این هست که به سرعت جامعه هنر معاصر، اشاره دارد و ما در پدید آمدن هنر معاصر باید فرآیند سرعت‌مداری داشته باشیم، تا بتوانیم در زمان کمتر، اثر پرقدرت‌تری را پدید آوریم. برای اینکه بتوانیم در ساختار بازار فرآیند سمپلینگ را انجام دهیم یعنی مجموعه داری که هنوز نمی‌تواند به من اعتماد کند اثر من را به کف بازار به قیمت پایین خریداری کند تا بتواند روی من ریسک کند. گالری دار هنر معاصر تمام تلاشش را می‌کند تا در مورد هنرمند معاصر فروشی اتفاق بیفتد، اما همیشه درگیر زمانی است که مصرف شده و پراکندگی است که هنرمند دارد. همه اینها مشکلات فرآیند هنر معاصر است که اگر در مایندست این مشکلات دیده شود بسیار بسیار می‌تواند در روند اجرا، فوق‌العاده مفید و موثر باشد.

معرفی کتاب

من شخصا یک فرآیند مرجع‌مدار را دارم بهترین تالیف که واقعا جهانیان باید در مقابل این تالیف در مقابل این مایندست سر تعظیم فرود بیاورند مجموعه تاریخ هنر معاصر تالیف علیرضا سمیع‌آذر است. کتاب دکتر سمیع‌آذر سنگین‌ترین، جامع‌ترین، کوتاه‌ترین و قابل فهم‌ترین است که برای تمام رده‌های تحصیلی ایشان فراهم کرده است. و ایشان یک ایثار عجیب و غریب در بستر هنر ایران به فعالیت می‌پردازند برای اینکه جامعه ایران وارد یک مسیر توسعه فرهنگی شود و آنچه که ما در ده سال اخیر می‌بینیم حاصل زحمت و بزرگواری سی یا چهل ساله این استاد فرزانه است. ما باید تلاش کنیم مایندست خودمان را دقیق و مرجع‌مدار کنیم. وارد موضوع اینترنت می‌شوم مثلا کلمه‌ای دارم می‌خواهم سرچ کنم آقای دکتر من می‌بینم یاوه و حوزه شاعرانگی، فلسفه، سفسطه نقد مدرنیستی، به نام نقد معاصر بسیار است. پس من خواهش می‌کنم در حوزه هنر معاصر، تاریخ و فلسفه هنر معاصر به هیچ عنوان لینک‌های اینترنتی را استفاده نکنید چون آنها دارای ارزش نیستند. چون بی حساب و کتاب و بدون ضابطه در حال تالیف هستند. 

دیدگاهتان را بنویسید

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد