پیشرفت اقتصادی در گرو فرهنگ

16 مهر پیشرفت اقتصادی در گرو فرهنگ

صحبتهای بهنام زنگی در مورد اقتصاد هنر

پیشرفت اقتصادی در گرو فرهنگ

ما یک سری آمارهای طبیعی داریم یا جایگاهی در سپهر جهان داریم که آمارهای بدیهی و ساده‌ای هستند. مثلا می‌گوییم وسعت سرزمینی ما یک درصد خشکی‌های جهان است یا جمعیت ما تقریبا یک درصد جمعیت جهان است. جالب است من وقتی فکر می‌کردم دیدم ما تقریبا به لحاظ سرانه‌ها متناسب‌ترین کشور جهان محسوب می‌شویم. شما نسبت رتبه ما را نسبت به وسعت و جمعیت در جهان ببینید حدودا رتبه ۱۵ جهان را داریم. یعنی ما خیلی پایاپا هستیم، مثلا مثل کشور پاکستان نیستیم که تقریبا ۳ درصد جمعیت جهان را دارد و نصف وسعت کشور ما را دارد. همه جیز اینجا مستعد خوب و تحول عظیم است و برای همین تمدن‌ساز بوده اما نمی‌دانیم چه شده که ما داریم به بیراهه می‌رویم. در مورد اقتصاد هنر خیلی مسئله روشنی است، وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم می‌بینید اقتصاد ما وابسته به کشاورزی بوده ولی در همین کشاورزی هم فرآورده‌های ثانوی فرهنگی و هنری هستند کشاورز ما محصولی مثل گندم تولید می‌کند خود گندم را استفاده می‌کند و صنایع دستی آن کاملا هنری است حصیر می‌بافد، زیلو می‌بافد، دام دارد از طریق آن گلیم دارد، فرش دارد، گبه دارد، منسوجات دارد.

یعنی شما پیشرفت اقتصادی ما را نگاه می‌کنید خروجی آن فرهنگ است. من اصطلاحی دارم که می‌گویم تمدن و اقتصاد ما تمدن هنرمندان بوده است شما صنایع ما را نگاه می‌کنید، صنایع سخت ما بدون هنر تعریف نداشتند. آهنگری و نجاری را نگاه کنید ما به هر چیزی توجه کردیم یک گرایش و ذوق هنری به آن اضافه کردیم. این نشان می‌دهد که هنر در ذات ما بوده است و نمی‌توانیم آن را کتمان کنیم. این می‌شود اصلی‌ترین عامل وضعیت اقتصاد هنر در کشور ما که متاسفانه توجه ای به آن نمی‌شود. من نمی‌دانم ما تا کی می‌خواهیم به سمت صنعت برویم که متاسفانه توانایی در صنعت نداریم. باید بپذیریم سرزمین ایران یا مردمان ایران در صنایع سنگین و صنایع مدرن مزیتی ندارند، کشوری مثل سوئیس با یک قلم صنعتی به نام شکلات با ابزارهای دقیق می‌آید به بزرگترین اقتصاد دنیا تبدیل می‌شود بعد ما انتظار داریم همه جا باشیم.

خوردو تولید کنیم، موشک و کشتی و هواپیما تولید کنیم و همه چیز داشته باشیم که همین باعث می‌شود فرشمان را از دست بدهیم. برند فرشمان دارد غارت می شود و کشورهای همسایه ایده‌های ما را می‌دزدند و تبدیل به محصول می‌کنند و می فروشند.

اقتصاد هنر می‌تواند بسیاری از گره‌های اقتصادی را باز کند

وقتی ما به گذشته‌مان نگاه می‌کنیم می‌بینیم همه چیز برای اینکه مرکز ثقل اقتصاد فرهنگ و هنر باشد در کشور ما مهیاست. من دایره را کوچکتر می‌کنم و به جرات می‌گویم اقتصاد هنر، می‌تواند بسیار گره‌های اقتصادی ما را پر کند چون ما دستاورد داریم. از معماری، موسیقی، صنایع دستی، هنرهای تجسمی و ادبیات مزیت مطلق داریم و فرشمان مزیت مطلق ماست، بعضی از بناهای معماری ما مزیت مطلق است حتی نسبی هم نیست، یعنی در دنیا ما صاحب جایگاه هستیم.

 دوم اینکه سیستم اقتصاد فرهنگ و هنر ما کاملا یک سیستم مردمی و عادلانه و متراکم است، شما اگر دست به فرش نزنید و خراب نکنید به طور عادلانه در کشور دارد تولید می‌شود. دست به صنایع نزنیم کاملا توزیع عادلانه و برابر دارد، این سیستم طوری طراحی شده به صورت تکمیلی که عوض آن را ما می‌بینیم. در تمام حوزه صنایع فرهنگی می‌بینیم همه چیز به انسانی‌ترین شکل ممکن توزیع شده است.

نکته سوم اینکه تمام ارزش‌های اکوسیستم در ایران وجود دارد یعنی ما از نظر تنوع جانوری، گیاهی، همه متریال‌های لازم برای صنایع فرهنگی را داریم. جواهرات، منابع، گوهرها، مروارید انواع ابریشم را برای صنایع فرهنگی داریم و مجموع این عوامل را وقتی کنار هم می‌گذارید مخصوصارجمعیت خلاق و جوان واقعا تاسف آور است که اقتصاد هنر ما به این شکل می‌چرخد. ده‌ها هزار فارغ‌التحصیل هنر داریم و گاهی در کلاس‌ها غبطه می‌خورم که چرا این هنرمندان در جای خودشان نیستند این همه آدم جوان و این همه استعداد و خلاقیت بعد به هیچ جا نمی‌رسد. کار می‌کنند اما تهش به بن بست می‌خورند و این نشان می‌دهد که ساختارها ساختار درستی نیستند، ساختارها به شکل آگاهانه و هوشمندانه تعریف نشدند. ما اساسا هنوز اقتصاد هنر را درست درک نکردیم انرژیمان را در خوردو ریختیم و بعد از سی یا چهل سال که تولید می کنیم وزارت نفت به ما می‌گوید اگر ماشین های ایرانی را پرس کنند بریزند دور طی بیست سال به نفع ماست به خاطر افزایش سوختی که دارد. اما ما اصرار داریم که در همین زمینه تلاش کنیم، که این نشان از یک لجاجت مدیریتی دارد که نمی‌دانیم از کجا می‌آید.

همه چیز به عادت مدیریتی برمی‌گردد

 برگردیم به موضوع اصلی‌مان یعنی حراج، که در اقتصاد هنر، پدیده‌ تازه‌ای در دنیا نیست و نیم قرن تجربه دارد و شاخه‌های مختلف اقتصاد در آن پایش می‌شود، نظریه‌های مختلفی برای آن نوشته شده مطالعات خوب و دقیقی در مورد آن می‌شود،خودمان در این حوزه سه چهار جلد کتاب ترجمه شده چاپ کردیم. ولی می‌بینیم که به عادت مدیریتی ما ایرانیان برمی‌گردد که همه چیز را خودمان باید انجام دهیم،از صفر شروع کنیم، تجربه کنیم، فضا را بسازیم، اما آسیب‌هایی به وجود می‌آید که همه چیز را نابود می‌کند. حراج هم همین طور است پدیده‌ای است که در دنیا تجربه شده و در همسایگی ما بهترین حراجی‌ها برگزار می شود، در خاورمیانه برگزار می‌شود و باید بپرسیم چرا در دبی حراجی هست اما در ایران نه. ایرانی که بزرگترین کارگاه منطقه‌ای است، فکر نمی‌کنم در حوزه نقاشی رقیب داشته باشیم با فاصله بسیار زیاد فکر کنم پاکستان باشد. می‌بینیم یک کشوری که سبقه فرهنگی ندارد حراجی را به کشورش می‌آورد و مستقر می‌کند و برگزار می‌کند، چرا در ایران زمینه‌هایش را فراهم نمی‌کنند این یک نکته.

چرا از تجربه جهانی استفاده نمی‌کنند؟

اگر ما در برگزاری حراج شفاف نباشیم این اتقاق می‌افتد، یعنی عدم شفافیت باعث می‌شود که توضیح نمی‌دهیم و به محضی که برگزار می‌شود یک نفر می‌آید اتهام مالی می‌زند، یکی اتهام سرقت می‌زند، یکی می‌گوید رانت است. اما حراج یک پدیده خوش یمن اقتصادی است که شما باید به این توجه کنید. ما تا دهه هفتاد که بزرگواران به مدیریت رسیدند  با یک فضای کاملا بسته در هنر تجسمی مواجه بودیم که دوره اصلاحات آمدند نجاتمان دادند. نقاشان اصلا امکان فروش اثر نداشتند، خوش شانس بودیم اگر می توانستیم روی دیوار نقاشی کنیم و شهرداری به ما پروژه می‌داد تا از آن طریق ارتزاق می‌کردیم، وگرنه هنرمندان از مسیرهای دیگر باید پول درمی‌اوردند. این گشایشی که شد باید محاسنش دیده شود و حراجی هم مانند هر نامه نوشته‌ای اشکالاتی دارد. اما من فکر می‌کنم اگر بخواهیم در مسیر درست آن بیفتیم اول استفاده از تجارب جهانی است که بسیار درست است.

از آن خودسازی و دخالت در سلیقه مصرف کننده

دوم شفافیت، شفافیت در همه ارکان، ببینید می‌گویند قرار نیست حراج تاثیر فرهنگی بگذارد اما می‌گذارد چون در ذات خودش پدیده فرهنگی است. ما باید بپذیریم حراج یک پدیده اقتصادی است، خرید و فروش و یک بازار است اما باید به تاثیراتش و به پیوست فرهنگی آن هم توجه کنیم. مثلا وقتی شما تولید کننده هستید هر چیزی تولید می‌کنید، امروز می‌بینید رقیبتان بیشتر از شما می‌فروشد می‌روید مثل او می فروشید، فردا رقیب دیگری موفق‌تر است شبیه او می‌شوید. یعنی شبیه سازی می‌کنید نظریه از آن‌خودسازی که خانم دکتر گفتند همین است که ما آرام آرام شکل می‌گیریم. حراج تهران، گالری‌ها، آرت‌فرها چه بخواهند چه نخواهند هم در سلیقه تولید کننده محصول فرهنگی دخالت دارند هم در سلیقه مصرف کننده فرهنگی دخالت دارند و چقدر خوب است این دخالت‌ها و تاثیرگذاری‌ها، تاثیر مطلوبی داشته باشد. اگر بپذیریم وقتی حراجی تهران شکل می‌گیرد، آمار فروش درمی‌آید، می‌بینیم کدام جریان‌های هنری بهتر می‌فروشند و این برای دیگران الگو شود این واقعیت را بپذیریم آن وقت حواسمان به خیلی از مسائل خواهد بود.

اثرگذاری حراجی بر مصرف فرهنگی

 من نکته‌ای عرض کنم ما دو تعریف کلی از فرهنگ می‌توانیم ارائه کنیم: یک زمان می‌گوییم فرهنگ به عنوان پدیده‌ای مستقل به ذات خودش است و  یک پدیده فرهنگی در نظر بگیریم چون که نیاز ذاتی انسان است. و شاید بتوان گفت اولین نیاز ذاتی انسان فرهنگ است، چون اولین تجلیات انسان در طول تاریخ از حوزه فرهنگ نشات گرفت. دوم فرهنگ به عنوان یک پدیده اقتصادی یا به عنوان یک پدیده‌ای که زمینه اقتصادی است. دو نظریه در مورد فرهنگ وجود دارد: امروزه مدرنیسمی که خانم دکتر گفتند می‌رود به این سمت که می‌گوید فرهنگ عامل تشریح اقتصاد است. شما وقتی یک تابلویی را می‌خرید می‌خواهید جایگاه اقتصادی‌تان را تشریح کنید، مازاد اقتصادی‌تان را فرهنگی می‌کنید. اگر مازاد اقتصادی نداشته باشید تابلو نمی‌خرید، اما وقتی مازاد اقتصادی دارید برای ایجاد تمایز و برای تعیین طبقه اجتماعی‌خود می‌روید سراغ مسائل فرهنگی، می‌روید تابلو می‌خرید، می‌روید کنسرت، تئاترهای گران قیمت، موزه‌های گردشگری می‌روید. بنابراین اگر با این تفکر دوم هم بخواهید فکر کنید حراجی در هر دوی آنها دخالت مستقیم دارد.

فرهنگ یک رویکرد اقتصادی دارد

اگر ما بخواهیم صرفا ماهیت فرهنگ را برای چارچوب دوم تشریح کنیم یعنی بگوییم فرهنگ یک رویکرد اقتصادی دارد، فرهنگ عاملی است برای اقتصاد یا تابع اقتصاد است ما اینجا به خریدار داریم بسط می‌دهیم به این معنا که خریداران ما الگو وارهایی دارد که می‌گوید این اثر مثلا در طی پنجاه سال آینده ارزشمند خواهد شد یعنی محاسبه دارد. من بارها مشاور خریداران بودم، در جاهای مختلف رفتم و دوستانی که مجموعه می‌خرند و نقاشانی را می‌شناسند و اثر از آنها می‌خرند تفکرشان این است که این اثر در طول زمان چقدر رشد خواهد کرد. ارزش فرهنگی برایشان همین شی است و به لنوان شی می‌برند و روی آن سرمایه‌گذاری می‌کنند. اگر با آن تفکر فقط فرهنگ را با شاخص دوم ببینیم که عاملی است برای تشریح اقتصاد در آن صورت تاثیر حراجی فقط بر خریداران خواهد بود.

بعد نهادی فرهنگ در زندگی

 اما اگر با این تفکر نگاه کنیم که فرهنگ بعد دیگری هم دارد، بعد نهادی در زندگی ما دارد اینجا باید توجه کنیم پدیده‌ای مثل حراج تهران باید روی تولید کننده اثر هم تاثیر مثبت بگذارد. یعنی اینطور نباشد که مثلا یک اثری که متعلق به پنجاه سال پیش است و با سلایق زیبایی‌شناسی امروز ما سازگار نیست، مسئله روز ما نیست، این بارها به فروش برود و هنرمند جوان ما که مجبور است و حقش است امرار معاش کند از همان الگو بگیرد و فضایش تغییر کند. این می‌شود که ما برای حراجی کارکرد دو وجهی قائلیم، یکی اینکه رویکرد اقتصادی دارد ولی به شکل ضمنی، با زیر پوستی یا ناخواسته کارکرد فرهنگی هم پیدا می‌کند که ما باید به آن کارکرد فرهنگی هم به شدت توجه کنیم، چون در دراز مدت خود آن کارکرد فرهنگی دوباره زایش خواهد کرد و به کارکرد اقتصادی می‌رسد و به توسعه کارکرد اقتصادی منجر خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد