اقتصاد هنر و ارزشگذاری اثر هنری
یعنی خلاصه بحث من این است که صحبت در مورد اقتصاد هنر و ارزشگذاری روی اثر هنری به عنوان یک کالا، امری بسیار پیچیده است که به پارامترهای مختلفی وابسته است. و اصولا این پارامترها اینقدر دمدستی نیست که همه ما، حتی همه کسانی که هنر خواندهاییم بتوانیم نظر تخصصی در مورد آن بدهیم. این نیازمند مطالعه و بحث و گفتگو و نظریه سازی است و نیازمند از آن خودسازی است، یعنی ما نیاز داریم در مارکت خودمان در ایران و در حراج تهران یا حراج ملی و هر کدام از این موارد افراد متخصصی داشته باشیم که شروع به بحث و گفتگو، شناخت زمینههای اجتماعی و شناخت زمینههای انتقادی در مورد ارزشها و مبنای ارزشگذاری داشته باشند، تا بعد ما بتوانیم تاثیرات آن را در اقتصاد هنر و در آکشنها ببینیم. اینها تاریخ شفاهی شکلگیری چیزی به اسم مارکت حرفهای و دسته دوم در ایران است. ما در سال ۵۶ یک حراج داشتیم ودیگر نداشتیم تا سال ۹۱ که حراج تهران برگزار شد و چند تا حراج دیگر که تشکیل شدند و منحل شدند و با دورههای متفاوت و با مکث برگزار شدند. اما اشکال و ایراد به حراج تهران هست چون نوپاست و باید به آن نقد شود.
مزیتهای برگزاری حراج تهران
اما مزیت بالایی که دارد به لحاظ کیفی در حد کیفیتهای حراجیهای معروف جهان است. از نظر کاتالوگ، کیفیت ارائه، نوع چکش خوردن، به بهترین شکل ارائه میشود که این خیلی موضوع مهمی است و مسئله دوم تداوم است. ما در کشوری زندگی میکنیم که هیچ چیزی تداوم ندارد چون در این کشور ثبات نیست. شما نمیتوانید برنامهریزی کنید، ولی با وجود همه اینها در تلخترین و بدترین شرایط اقتصادی ایران، در دورهای که ما سنگینترین تحریمها را داریم تجربه میکنیم و همه ما فشار را در عرصههای اقتصادی زندگی خود تجربه میکنیم، حراجی شکل گرفته که رو به رشد است. و همانطور که مهندس کاظمی گفتند میتوانیم سرمان را بالا نگهداربم و در آن برنامه توسعه برخلاف تمام مواردی که از جانب مقاطع دولتی حمایت شد و آن بوجه تعلق گرفته یک حراجی توانسته کار کند و قطعا دچار مشکل هست و نیاز به انتقاد دارد.
نکته بعد همان هیجان حراج است شما وقتی در حراج شرکت میکنید یک عمل هیجانی را دارید نگاه میکنید و خریدی که میکنید ممکن است بعدا از آن پشیمان شوید یا قیمتش بالا رود. این اتفاقات ندرت دارد و کم است بشمارید چند تا کار در این ۱۵ یا ۱۶ دورهای که حراج برگزار شد دچار یک همچین مسئلهای شده است. من از همه عزیزانی که این صحبتها را می شنوند تقاضایی دارم و این است: شاید شکلگیری هر چیز جدیدی حتی در زمینه اقتصادی نیازمند یک حمایت است حتی از نظر منتالی، یعنی یک ذهن گشادهای نسبت به اتفاقی که دارد می افتد داشته باشبم و امیدوار باشیم. نه مثل حراج کریستیز و ساتبیز که قدمت چند صد ساله دارد ولی بتوانیم در سی با چهل سال آینده یک زمبنهای را برای مجموعهدار و گالری دار زمینهای ایجاد کنیم تا بتوانیم ارتزاق کنیم و چرخه هنر را از نظر اقتصادی به گردش درآوریم.
سلطانعلی
فکر میکنم ما اگر بدانیم یک حراجی رسالت و ماموریتش چیست و چه انتظاراتی باید از یک حراجی داشته باشیم آن دقت میتوانیم نگاه معقول و منطقی به حراج داشته باشیم. متاسفانه بسیاری از مخالفان و منتقدان مسائلی که مطرح میکنند انتظاراتی ورای ماموریت و رسالت حراج دارند که اصلا برای یک حراجی و بنگاه اقتصادی تعریف شده نیست که خانم دکتر به خوبی به این موضوع اشاره کردند. از جناب دکتر بهنام زنگی دعوت میکنبم صحبتهایشان را درمورد تاثیر حراجیها بر مصرف کالای اولیه بفرمایند.
مزایای حراج از نگاه دکتر رمضان ماهی
آشنایی با رویکردهای جدید در جهان
در ادامه فرمایشات شما دو نکته به ذهنم رسید که حراج در آن موثر بوده است. اینکه سلیقه هنر ایران در دهه هفتاد که خودم دانشجو شدم توسط دانشگاه شکل داده می شد و آرتیستهایی که آن زمان در دانشگاه تدریس میکردند اینها همه هنرمندان دوره مدرنیسم بودند که در دهه پنجاه به فرانسه رفته بودند و تحصیل کردند و آمدند، و این سلیقه رو به هنر انتزاعی و یک نوع نگاه شاعرانه بود. یک اتفاق مثبتی که در ادامه فرمایشات دکتر زنگی در مورد رویکردهای فرهنگی حراج اتفاق افتاد این بود که در شکلگیری حراجی مثل حراجی تهران که پله قبلی آن رشد گالریها در اواخر دهه هفتاد و دهه هشتاد بود و منجر به این شد ما در اوایل دهه نود حراجی تهران را داشته باشیم، اتفاقی که افتاد آشنایی با رویکردهای جدید در جهان بود. یعنی ما ناگهان با یک سری آرتیستهای دهه هشتاد و پنج به بعد مواجه شدیم که آنها سلیقهای را از نظر هنری یا فیگوراتیو در نوع نگرش زیباییشناسی و تولید اثر هنری حاکم کردند. یا مثلا در رسانههای نوین، پای ویدئو آرت و هنر چیدمان و غیره باز شد هم در گالریها و هم در فروش، یعنی این یک پلکان ترقی از این نظر محسوب میشود.
ورود آرتیست های ایرانی خارج از کشور در چرخه اقتصادی
نکته دوم اینکه یک اتفاق مثبت دیگری که فکرمیکنم در حراج میتوانیم مدنظر داشته باشیم این است ما آرتیستهایی داریم خارج از ایران، که اینها مارکتهای درخشانی دارند، فرض کنید آویش خبرهزاده یا آقای مشیری، اینان خارج از ایران مارکت دارند. ما توانستیم این آرتیستهایی که ایرانی الاصل هستند و مارکت موفقی دارند از آنها کار وارد ایران کنیم و بالطبع آن کار را وارد کلکسیونر یک ایرانی و چرخه اقتصادی کنیم.
این ارتقا وقتی در کار یک آرتیستی که رقم دلاری و پوندی دارد اتفاق میافتد وقتی او میآید در کنار کار من آرتیست ایرانی قرار میگیرد سبب بالا آوردن می شود، یعنی بالانس در آن اتفاق میافتد و من فکر میکنم نکته مثبتی است. الان بیشتر کسانی که منتقد چه حراج تهران یا هر نوع خرید و فروش اثر هنری هستند نمیتوانند منکر این باشند که آثار تمام هنرمندان در هر سطحی از دانشجو گرفته تا بالا ارتقای قیمتی پیدا کرده و این برای هنرمندان مثبت است. شناخت جامعه از فرهنگ و هنر تجسمی ارتقا پیدا کرده است. شما اگر عکس مرتضی ممیز را در دهه هفتاد به مردم نشان میدادید هیچ کس او را نمیشناخت، اما فکر میکنم الان همه مثلا آیدین آغداشلو را میشناسند که این یک اتفاق مثبت است. یعنی شناخته شدن هنرمندانی که همیشه یک گوشه مینشینند و کارشان را انجام میدهند اتفاق افتاده، مثل سینما یک پردهای برای ارائه چهره ندارند.