فوویسم

23 خرداد فوویسم

فوویسم و (پیدائی رنگ ناب) : پیشرفت های فناوری و صنعتی در سالهای آغازین سده بیستم همچنان رو به افزایش میرود و بحران ناشی از وفور تولید همچنان ادامه دارد. سیمای زندگی در جوامع صنعتی پیشرفته دگرگون میشود. قرن جدید هیچگونه احساس آرامش و امنیت به بشریت نمی دهد و متلاطم و پرالتهاب آغازمی گردد زیرا این عصر تناقضهای نظام سرمایه داری را نمایان میسازد و فاصله میان واقعیت زندگی مادی ،و حقیقت ارزش های انسانی روز به روز عمیق تر میشود؛ از سوی دیگر بسیاری از روشنفكران خواسته یا ناخواسته به جبهه ارتجاع بورژوازی كشانده میشوند.

توجیه فاشیسم براساس فكر(حیاتگرایی) نیچه و بِرگسُن؛ تاكید بر نابگرایی درهنر بر پایه اندیشه های كانت، نفی ارزش های جهان نگری علمی؛ بسط روح بدبینی و نهیلیسم و عرفان گرایی جدید، ورد جنبه های انسانی درهنرو ادبیات؛ همه و همه از جلوه های مسلط براین دوره اند كه به نوعی (انسان زدایی درهنر) منتج میشوند.

قدرت های سرمایه داری كه روند تسلط برتمامی مناطق جهان را به پایان برده بودند اكنون برنامه جدید تقسیم جهان را درپیش داشتند جنبش های استقلال طلبانه علیه امپریالیسم در حال رخ دادن بود كه جنگ اول جهانی را اجتناب ناپذیر می نمود؛ پیشگامان نقاشی نوین درعصرنو درخلال سالهای بین دوجنگ بر آن بودند كه نقاشی جدید را جزء به جزء با زبان تصویری بسازند؛ و این مستلزم نظم دادن به وسایل بیانی و شكل بندی مجدد مقوله های تصویری بود؛  بنابراین با تبعید در كارگاهشان و دور از انظار عموم به تجربه های جدید بیان و ساختمان پرداختند.

اُرتگاای گاسِت (1883-1955) نویسنده و فیلسوف اسپانیایی عقیده دارد كه هنر باید درخدمت نخبگان اجتماعی باشد، توده مردم با این وسیله اعتلای معنوی بیگانه هستند؛ چون قادر به تعمق زیبایی شناختی اصیل آن نیستند و فقط قادرند الگوی اصلی تصویر-پُرتوتیپ- را تشخیص دهند و هنر را نسخه ای از زندگی سرشار از احساس و عاطفه ناپیراسته بدانند.

اما به هرحال باچرخش قرن استادان بزرگ سده نوزده درجایگاه های شایسته خود قرار گرفتند و معیارهای زیبایی شناختی موردنظر آنها به كشف راز امنیت و اطمینان در این عصر پرآشوب مدد میرساند عصری كه هنرمند مطلوب خویش را در آشتی با طبیعت و جامعه می انگارد و قصد دارد ذهن دردمند و روح حساس خویش را با نقش زدن وبسط هر یك ازپیامدهای مكاتب قرن پیش بیآلاید.

خوزه ارتگا یی گاست

در1899 مجموعه ای از آثار سزان در (نگارخانه وُلار)؛در 1900 – یادواره سُرا، در 1901 یادواره وان گوگ در نگارخانه برنهایم ژون ،در 1903 مجموعه از آثار گوگن در سالن پاییزی در دهه سمبلیسم موجب تحول حساسیت زیبایی شناختی شده بود و اكنون اندیشه های نومایه استادان قابل درك میبود و به زودی آرایه های سمبلیست ها از قالب و محتوای نقاشی زدوده میشد نبی ها در 1899 آخرین نمایشگاه آثارشان را در نگارخانه دوران – روئل به اُدیلن رُدُن تقدیم كردند و او را -مالارمه نقاشی- نامیدند .

سپس میدان را به نسل جدیدتر وا گذاردند در واقع سردمداران گروه نبی ها نو آوری های نسل جدید را به رسمیت شناختند ولی به پیروی از آنان تن ندادند. مُریس دُنی با آنكه از راه ماتیس به عنوان نوترین و زنده ترین گرایش جدید سخن به میان آورد درباره نمایشگاه 1905 در سالن پاییزی چنین نوشت ((در این هنر چیزی بیش از انتزاع وجود دارد اینگونه نقاشی فارغ از تمامی عناصر اتفاقی كنش ناب نقاشی است صریحا بگویم این جستجوی مطلق است و تناقض غریب آنكه مطلقی محدود است زیرا در جهان چیزی نِسبی و بسیار مهم بنام عاطفه شخصی وجود دارد)) .

در سال 1903 انجمن سالن پاییزی توسط فرانسیس ژوردن و با همكاری بُنار، ماركه و ماتیس بنیان نهاده شد هدف این انجمن دفاع از موجودیت هنر نوین بود . این جنبش اوج شكوفایی خویش را در نمایش های گروهی ( سالُن پاییزو سالن مستقلان) تجربه كرد و هریك از هنرمندان آنرا در شیوه های یكسره متفاوت، درخشاند؛ اكسپرسیونیسم یكی از جلوه های مهم این جنبش به شمار میرود.

اثر هنری ماتیس

درهمین نمایشگاه ها بود كه خطگرایی كلاسیك در انگر ،سازمانبندی سطوح در مانه و تنظیم اركستری رنگ در گوگن از نو مجددا بازبینی شد و هنگامی كه در یكی از این نمایشگاه ها بُنار و وُیار به همراه ماتیس و گروهی نقاشان دیگر آثارشان را عرضه كردند ، لویی وُسل متوجه مجسمه ای از دوناتلو _ به سبك رنسانس پیشین_ در كنار آثارنقاشی شد و به مسخره عنوان كرد (( دوناتلّو درمیان وحوش))  و نام فُوُوها (جانوران درنده) از همین جمله وُسل وارد واژگان نقاشی شد.

 چندی بعد نقاشان برجسته این گروه از جمله ماتیس، ماركه، ولامینك، روئو، دُرُن، فری یز، وان دُنگِن به مدت پنج سال دست به جستجو و تلاش شخصی زیر نظر و هدایت های رهبر غیر رسمیشان ماتیس زدند. در همان زمان سروزیه در نامه ای به دوست قدیمی نوشت ((نقاشانی جدید هجوم آورده اند اینها از كارگاه مُرو می آیند. انگارشان تاكید بر عواطف است جستجوهای ایشان – گرچه نتیجه ای مثبت به بار نیاورده- روی هم رفته هوشمندانه و امیدواركننده است ؛ این همان انگاری است كه ما پانزده سال پیش در سر داشتیم)) سخن سروزیه درست می نماید زیرا اندیشه های بنیادی فوویسم از نوشته ها و نقاشی های گوگن باز میتابید و سیر تحولی آن تحت تاثیر آثار سزان و وانگوگ متحول شد.

هانری ماتیس (1869-1954) برجسته ترین هنرمند این جنبش به همراهی روئو و ماركه در كارگاه ژولیان نزد مُرو عواطف ملهم از طبیعت را همراه با بررسی ورونگاری -چون مشق های شبانه روزی – مورد كاووش قرار دادند وبا تجزیه تحلیل آثار پوسَن، شاردَن، رافائل و رویسدال در لووربه كشف رنگ ناب گراییدند، ماتیس می اندیشید، كه كاربست رنگ ناب، همچون معادلی برای نور؛ تجسم فضا با بهره گیری جلوه های مختلف رنگها ؛ وضوح و سادگی خطهای شكلساز، سازماندهی تصویر به مدد نیروهای ذاتی خط و رنگ.

هانری ماتیس

موضوع از طریق این هماهنگی صوری در پرده نقاشی، بیان هنری میابد و این نوعی هماهنگی قابل مقایسه با تركیب اصوات در موسیقی است؛ چیزی كه نئو امپرسیونیست ها و گوگن توفیق نهایی در آن نداشتند. آری نسل جدید به روشنی دریافته بود كه سمبلیستها ارزش های ناب تصویری را مخدوش كرده بودند از این رو ماتیس بیش از گوگن بر خصلت ناب رنگ تاكید ورزید و در این زمینه بود كه شیفته نقاشیها و كاشیكاریهای ایرانی و دستافریده های مصری شد. اودومین نقاشی است كه پس از دلاكروا (هنرمند برجسته رُمانتیسم) ارزش های رنگ و ساختمان تصویری را یكسره به اینگونه هوشمندانه جا بجا میكند.

او و یارانش میگفتند (( تصویر یك فضای معنوی است از هرگونه سه بعدنمایی باید دوری جست شكل های طبیعی باید از نظم معنوی تصویر پیروی كنند ؛ نور باید به وسیله رنگ بیان شود ، گستره تصویر باید با قطعات رنگی صریح مفصلبندی شود ، زیرا به مدد رنگهای صریح و خالص است كه (حداكثربیان) به دست می آید، به زبان نقاشی بیان و آرایش مترادفند .))  و بدین گونه جنبه های عقلانی و عاطفی درآثارشان را درهم می آمیزند. اهمیت تاریخی اشراف فوویست ها را در عرصه رنگ را میتوان در حد دستاورد كوبیسم در آزادسازی فرم از قید بازنمایی عینی دانست.

پس از سالیان درازی كه از جنبش فوویسم میگذرد، دُرن از آن روزها بدین گونه یاد میكند ( آن روزگار،عصرعكاسی بود و این شاید برما اثر گذارد و واكنش ما را علیه هرچیزی كه به لوح عكاسی برگرفته از زندگی شباهت داشت برانگیخت. ما لوله های رنگ را همچون لوله های دینامیت به كار میبردیم، ما با انفجار رنگها میخواستیم نور ایجاد كنیم نكته مهم در آزمایشگری ما آن بود كه نقاشی را از تمامی زمینه های تقلیدی قراردادیش رهانید …،ما مستقیما به رنگ یورش بردیم )

نوشته قبلی:
نوشته بعدی: