مكتب انتزاعی (آبِستره) و گرایش های پیرامون آن

30 فروردین مكتب انتزاعی (آبِستره) و گرایش های پیرامون آن

آیا این جنبش هنری یكباره متولد شده است ؟

بدون شك هر مكتبی خاستگاه هایی از پیش داشته است وكاووشگری در گذراز زمان به تحقق هریك مدد رسان بوده است. هنرانتزاعی بغرنج ترین و پیچیده ترین اصطلاح هنری است كه تاكنون مبحث بسیاری از محافل هنری بوده است و شامل معانی گسترده شده است. چرا كه مجرد بودن و بیواسطه بودن عناصر تصویریك نقاشی انتزاعی با اینكه ساده و صریح به نظر میرسد ، توصیفش با مشكل روبرو میشود.

انتزاع به چه معناست و یك اثر انتزاعی چه معانی دربردارد ؟

 مكتب انتزاعی همچون صور قبل از تاریخ با جادو و رمز آغشته است ودرخود مطلقی پایدار دارد. هنر انتزاعی سابقه دارترین هنربشرمیباشد كه پیشینه اش به دوران پارینه سنگی یعنی بیش از پانزده هزار سال قبل میرسد و نمونه بارز آن نقوش صخره ای بسیاری است كه از دوران های پیشین برجای مانده است …خاصیت این هنر بیشتر عقلانی است زیرا هنرمند انتزاعگر با مفاهیم كلی و صورذهنی یا به قولی (مُثُل افلاطونی) سروكاردارد و هدفش مرئی ساختن آن صور به صورتی كلی و عاری از جزئیات و خصوصیات فردی است.

هنرمند انتزاعگرا می تواند واقعیتی مشهود را نقطه حركت خود قراردهد و آن را به شكلی انتزاعی در آورد یا می تواند مضمون یا نقشی غیرتصویری مثلا هندسی را به كارگیرد كه كمترین شباهتی با اشیاء یا با مشهودات نداشته باشد. در نقاشیها و پیكرتراشیهای برخی هنرمندان انتزاعی شكل های هندسی در سطوح یا حجم های صریح و ساده چنان به تركیب هنری در آمده است كه اندیشه نظمی پایدار یا معادله ای ریاضی را در ذهن برانگیزد.

هنرمندان از اواسط سده نوزدهم ، آگاهانه یا ناآگاهانه درتلاش برای نقاشی از چیزی بودند كه غیراز بازنمایی و طبیعت ملموس تلقی شود ، حیاتش مستقل باشد و موضوعش در درجه دوم اهمیت قرار داشته باشد یا واژگونه به نظرآید، یك جداشده ای  كه از اجزاء طبیعت نباشد و شامل توصیف و تشریح نشود.

 درعصرشكاف اتم كه پدیده ها و نظریه های علم مترقی تكان فراوانی به عرصه هنری سده بیستم وارد میكردند ،توجه علم روانكاوی نیز به هسته درون منعطف بود و پیشرفت فناوری ،جامعه را، به تجرید و رهایی از قیود سنتی حاكم رهنمون می ساخت، انتزاع، همچون قلمرویی كشف نشده اذهان هنر نوین را به سوی خود هدایت كرد وآنی شد كه هنرسده بیستم به دنبالش بود؛ همانی كه روح و معنا دربرداشت وسخن جدید این عصر وهم پاسخش را برمیتابید.  دستاوردهای امپرسیونیست ها وهنرمندانِ پس ازآن ،نتیجا باید به انتزاع میگرایید و این مسیری پرشتاب و پرتنش بود كه خود در راه خود حركت میكرد و از هر گوشه دنیا كه پدید آمد به آن هدف غایی رسید.

 از زمان ارسطو ودرطول اعصار پس از آن ، هنر، درسنت كلاسیك گرایی، ادبیات و هنرهای تجسمی ،نقاشی و پیكره سازی، (تقلیدی) تلقی شده بود ولی این باربه یاری كاووشگران بزرگ همچون مونه ، گوگن، وانگوگ ، …، هنرمندان پس از آن ،آزمون های متفاوتی از بیان و ساختمان تجربه كرده بودند و به لایه های نزدیك انتزاع تصویردسترسی پیداكرده بودند ، هنرمكاتب متعدد  نیمه دوم سده نوزدم واوایل سده بیستم دنیای هماهنگ خود را در برابر طبیعت  گسترده بودند و تعادلی میان وفاداری خویش به طبیعت ، و اعتقادشان به استقلال تصویری كه می آفرینند برقرار كرده بوند آثاری كه با تناسبات طبیعت ، اجزایش بازنمایی نشده بوند بلكه با تناسبات روح و هسته درونی مستقلا به كار آمده بودند.هنرمند انتزاعگرا همچنان چیزهایی را ازجهان بیرونی مورد كار خود قرار میدهد و واقعیت را با تفسیر خود بیان میكند اما برآن است كه به طریق خاص خویش پاسخی ازدرون به آن بدهد آنجا كه این تعادل برهم میخورد هنرانتزاعی- آبستره زاده میشود.

اثر کاندینسکی

این اصطلاح پیچیده همواره برخوردار ازمشاجره و تفسیرهای فراوان بوده است شاید به دلیل اینكه توصیف هنر انتزاعی از ارزش و مقام آن میكاهد …برخی آثار فووها و مجسمه های كوبیستی كه موضوع بر اثر غالب نبوده است  برچسب انتزاع خورده بودند ولی به طور كل هرچیزی كه گوشه ای ازطبیعت را پیش كشد به حوزه انتزاع راه نمیابد. …انتزاعگرایان خود را ادامه روند نقاشی نوین میدانستند كه خودرا از قید رونگاری از طبیعت وازده است و ناگزیر به آفرینش اثر (غیرنمایشی) شده است و دیگر میلی برای به تصویر كشیدن تصویری از طبیعت ندارد.

انتزاعگرایی و واقعگرایی دوقطب روبروی هم

موج انتزاعگرایی در دهه سوم قرن گستره اش بر اروپای درحال جنگ چیره گشت اما مخالفان و منتقدین سرسخت بسیار یافت وازهمه اقشار جامعه به سوی خود واكنش برانگیز شد ، رئالیستهای آن زمان در صدد بازنمایی جامعه ، جنگ ، طبیعت و صوربشری بودند برخی به شیوه سنتی ،و برخی دیگربا شیوه های نوین آزمایشگریهای خودرا به ثمر میرسانند ؛بنابراین در این دوران طیف گرایش های هنری نوین بوسیله این دو قطب متضاد (واقعگرایی و انتزاعگرایی) تقویت شدند.

پیدائی جریان هنری انتزاعی را میتوان سالهای 1910و1911 عنوان كرد اما سرآغاز آن برمیگردد به سال 1905 كه هدف اصلی هنرهمین شده بود كه تصویرجهان درونی انسان  باید بدون نیازبه استعاره های بیرونی باشد و به جای رونگاری از یك شیء باید تصویری بجایش برگزید كه بتواند احساس حاصل از پدیده ها و روندهای طبیعت مرئی را بنماید؛ در فرانسه تحول كوبیسم تحلیلی از یكسو به اُرفیسم دُلُنه و از سوی دیگر به كوبیسم تركیبی پیكاسو ، براك و گریس انجامید ،در آلمان همه چیز برای دستیابی به یك راه حل مشترك فراهم شده بود زیبایی شناسی یوگنشتیل مسئله هنر انتزاعی را حل كرده بود . نبیها و فووها انگارهایی داشتند كه انگیزه فراوان به سایرین میداد و یك فشار كافی بود تا هنر انتزاعی نمایان شود واین فشار توسط واسیلی كاندینسكی(1866-1944) وارد شد.

كاندیسكی را طلایه دار هنر انتزاعی میدانند او به سبب ذهن پربار و زبان نومایه اش یكی از شخصیت های هنری سده بیستم به شمارمی آید؛اما باید در نظر داشت كه او صرفا اوج روندی را ادامه داد كه از پیشتر آغاز شده بود . هانری وان د ُولده ( 1863- 1957 ) طراح و معمار بلژیكی هراز گاهی  آثاری به شیوه آرنوو می آفرید كه موضوعشان قابل تشخیص نبود با اینحال نقش ونگار كارهای مزبوررا می توان بر شكلهای گیاهی مبتنی دانست . كاندینسكی نخستین نقاشی آبرنگ انتزاعی خودرا در1910 آفرید. دُلُنه و كوپكا نیزدر 1912 به نتیجه ای مشابه رسیدند و نیز لارینُف در مسكو به سال 1911 راهش را به سوی قالب انتزاعی گشود در واقع در سراسر اروپا مسئله چنان روشن شده بود كه راه حل هم درهمه جا تقریبا در یكزمان پیش آمد.

سرشت نقاشان روسی حتی در دوران كلاسیك همواره با جهاننگری عارفانه پیوند عمیق داشت ، هنرمندان روسی هیچگاه خود را مقلد طبیعت نمیدانستند و هنررا از از دنیای مادی و محسوس جدا میكردند .ژرفای این اندیشه و نگرش هنری بر كاندینسكی نیز بی تاثیر نبود او همواره میگفت كه تماشای غروب مسكو تخیل اورا به انتزاع كشانده و این شاید زبان نشانه ای و تمثیلی شمایلهای روسیه و تماشای حالت رمزآمیز و رنگین كلیساهای ارتدوكس به هنگام شفق باشد كه ذهن كاندینسكی را به به هنرقومی -انتزاعی خود معطوف داشته است. پژواك جنبشهای هنری غرب – همچون سمبلیسم – فوویسم – كوبیسم و فوتوریسم همواره در روسیه جلوه انتزاعیتری به خود گرفته است.

در اواخر سده نوزدهم نوالیس ( شاعر رومانتیست آلمانی) و هنرمندان یوگنشتیل تدابیری عنوان كرده بودند برای تلفیق انگارهایشان با تداعی های موسیقیایی و این  نظریه در فرانسه نیز با انگارهایشان مطابقت میكرد چراكه دلاكروا ( موسیقی تصویر) را پیش نهاده بود و اُدُلین رُدُن  و بیشتر ازاو وانگوگ و گوگن برای تحقق این نظریه كوشیده بودند . وانگوگ گفته بود كه هنر آیندگان بیشتر موسیقیگونه و كمتر مجسمه گونه خواهد بود و این انگاره ها با نفوذ سمبلیست ها جو هنری مونیخ را فراگرفته بود ؛ گوگن گفته بود (چرا نتوان هماهنگی های رنگینی آفرید كه با حالات روانی مطابق باشند ) و سرانجام كوششهای كاندیسكی ، اورا به آفرینش نخستین نقاشی انتزاعی سوق داد.

همانطوركه اشاره شد یافته های علوم جدید یكسره بر شك اعتبار واقعیت مرئی می افزود وعلم روانكاوی فروید همچون راهگشایی شد برای انتقال شهودی هنرمندان به دریچه درون . اما بدون شك تغییری كه فیزیك نوین در دیدگاه واقعیت بیرون ایجادكرد اهمیتی به مراتب بیشترداشت . در كوبیسم تغییر در تفسیر و ادراك واقعیت ، به یك دستاورد هنری عام انجامید كه سازگاری نوین انسان-طبیعت را نوید می داد ، واكنش كوبیست ها در برابر واقعیت خردگرایانه بود اما در كاندینسكی این امر صادق نبود زیرا او پسزمینه عرفان روسی داشت و مطلقی نهایی تررا طلب میكرد.كاندینسكی شاكله ذهنی وهنری خودرا در اواخر سده نوزدهم به دست آورده بود اما مابین مادیگرایی عقلانی و آرمانگرایی رمانتیك در نوسان بود اما به هنگامی كه درجوانی خبر شكافتن اتم را شنید تكان شدیدی خورد واینگونه گفت (این كشف مرا خیلی تحت تاثیر قرار دادگویا فرارسیدن پایان جهان را شنیده باشم ، دریك لحظه پایه های قدرتمند علم در برابرم فرو ریخت ، همه چیزشفاف وشكننده شد كه دیگر نیرو وقطعیتی نداشت).

Wassily Kandinsky

كاندینسكی دارای تردیدهای فلسفی ای بود كه با انتزاع كردن تصویربه ایمانش مبدل شد ؛ اكنون گسستن از جهان محسوس به معنای نفی فلسفی آن نمی بود بلكه برعكس ، به صورت وظیفه ای در تبیین هنری منظر جدید و بسیط جهان آفرینش درمی آمد.اكنون او می توانست ساختمان درونی و رمزآمیز جهان را در نظمی از هماهنگی های رنگ و شكل ناب مجسم كند و بدینگونه تفسیر آرمانگرایانه كاندینسكی از دستاوردهای علوم نوین این نتیجه را به بار آورد كه نظام هنری اش یكسره ذهنی شد.

دركتاب ( درباره عنصرمعنوی درهنر) در سال 1910 كاندیسكی از هماهنگی در رنگها و شكل ها سخن میگوید كه فقط می تواند براساس رویارویی هدفمند با روح آدمی مبتنی باشد و در جایی تاكید میكند كه تركیب بندی ( كمپوزوسیون) تلفیقی از فرم های رنگی و ترسیمی است كه وجود مستقل دارند و به واسطه ضرورت درونی فراخوانده شده اند و از اینرو دركنارهمدیگر میزیند.انتزاع كاندینسكی در اوایل ازتجربه های عینی بوجود آمد ولی كمی بعد به هماهنگی ناب تصویری رسید (پرده های -تركیببندی شماره 7 در سال 1913،خاكستری شماره 222در سال 1919 و گوشه های تیز شماره 427 در سال 1923).

نوسانات تصویری عاری از خطا و فضای رمزآمیز موسیقی گونه كاندینسكی بیش از هرچیز فضایی میسازد كه فوتوریست ها و بعدها جكسن پالاك مدام در جستجوی آن بودند فضایی كه فریبنده باشد و تماشاگر را در كانون تركیبی متمایل به مركز قرار دهد، این شیوه كار كاندینسكی ( اكسپرسیونیسم انتزاعی) نام گرفته است.

در سالهای پیش از جنگ جهانی اول مسكو با آشفتگی پذیرای جریان های هنری در اروپای باختری بود ، سردبیر نشریه ( راه های نو) واسیلی مالیشچف در سال 1911 چنین نوشت ( خدایان هرروز در حال تغییر اند ، سزان، گوگن، وانگوگ ، ماتیس ، پیكاسو و حتی وان دونگن و لوفوكُنیه بدون تشخیص تفاوت های ایشان بیرحمانه مورد بهره برداری قرار میگیرند …هركس می كوشد كه تا حد ممكن فریاد بلندتری سر دهد و خودرا متجدد بنماید.) . مسكو در تماس نزدیك با پاریس بود هنرمندان فرانسوی در روسیه  بیشترشناخته شده بودند ؛ دومجموعه دار روسی با نمایش بیش از 400 اثراز نقاشان امپرسیونیست و نئوامپرسیونیست، كوبیست ها ، فووها در دروسیه هنرمندان را با دستاوردهای نوین هنری روبرو كردند ، نشریه (آپُلُن) به طور پیوسته از آنان بیانیه نشر میداد و مارینتی (رهبرفوتوریست های ایتالیایی) در 1914 به روسیه رفت و با سخنرانی هایش در مسكو و پترزبورگ اثراتی ژرف بر آنها نهاد ، كاندینسكی در تماس مستقیم با مونیخ بود برخی از نقاشان را برای شركت در نمایشگاه (سواركارآبیفام) در سال 1914 فراخواند و از میان نسلی كه وروبل ( نقاش، طراح وتصویرگر روسی واز برجسته ترین هنرمندان سمبلیسم) پرورش داده بود موجی از هنرمندان پیشتاز به وجود آمد. از میان این مكتب های نوین (( ریوینیسم لارینُف ، سوپره ماتیسم ماله ویچ و كنستروكتیویسم تاتلین)) از همه برجسته ترند.