آیا سبك ریوینیسم از كوبیسم اولیه به وجود آمد ؟
امتیاز دهید

همانطور كه اشاره شد دراوایل سده بیستم و درروزگار پریشان حال پیش ازجنگ جهانی اول ، مسكو ، پذیرای هنرمندان پیشتاز اروپا شد و بستری مطمئن برای انشعابات مكتب انتزاعی و مكاتب نوینی كه به رشد و شكوفایی ادامه دادند مبدل گشت ؛ در سال های 1911 و 1912 جنبشی كوتاه مدت به نام ریوینیسم رخ داد و این جنبش توسط میخائیل لارینُف و همسرش ناتالی گُنچاروا شكل گرفت.

سبک های انشعابی

فهرست مطالب

 

همانطور که اشاره شد دراوایل سده بیستم و درروزگار پریشان حال پیش ازجنگ جهانی اول ، مسکو ، پذیرای هنرمندان پیشتاز اروپا شد و بستری مطمئن برای انشعابات مکتب انتزاعی و مکاتب نوینی که به رشد و شکوفایی ادامه دادند مبدل گشت ؛ در سال های ۱۹۱۱ و ۱۹۱۲ جنبشی کوتاه مدت به نام سبک ریوینیسم رخ داد و این جنبش توسط میخائیل لارینُف و همسرش ناتالی گُنچاروا شکل گرفت.

لارینف منظره ها و پیکرها را به صورت نقش های مرکب از لکه ها و خطهای شعاعی در می آورد و این از دستاوردهای سینیاک و کوبیسم تحلیلی منشا میشد او تحت تاثیر فوتوریسم  و دُلُنه نقوش انتزاعی خویش را به خطهای نیرو تشبیه کرد و در سال ۱۹۱۲ یکسره از معیارهای زیبائی شناسی چشم پوشید و به نقوش انتزاعی روی آورد که از شعاع های رنگین کمان تشکیل میشد . بدون در نظر گرفتن آثار انتزاعی دُلنه و کوپکا این آثار لارینُف و کاندینسکی از نمونه های نقاشی انتزاعی ناب به شمارمی آیند.

 کاندینسکی خطوط نیروی خویش را شناخته بود و آنها را در فضایی بکر پراکنده می کرد و نوسان می داد ، رنگ را فرم میداد و با غریزه ای عاری از خطا نوسان ها را پخش می کرد اما موضوع نقاشی  مورد نظرلارینف پرتوهای رنگی موازی یا متقاطع منعکس شده بود که تابش اشیای مختلف را مینمایاند ، سبک لارینف با کاربست خطوط متقاطع با رنگ های درخشان که به بعد چهارم نقاشی دست می یابد ، نام ریوینیسم (تابشگری)  به خود میگیرد.

 

نالی گنچاروا از بنیانگذاران ریوینیسم

لارینف تابشگرایی را که ترکیبی ازحجم گری ، آینده نگری و اُرفیسم بود بدین گونه تشریح میکند ( درباره اشکال فضایی هست که هنگام برخورد اشعه های منعکس شده از اشیای مختلف پدید می آید. ) گُنچاروا همسر او نیز همین اسلوب را ادامه میدهد با این تفاوت که گاهی از شکلهای طبیعت بهره می جوید. ( پرده ریوینیسم آبی- اثر لارینف و پرده جنگل سبز و زرد- اثر گنچاروا در سال ۱۹۱۲).

 لارینف در بیانیه خود فرآورده های دنیای مدرن را ستوده بود و وجود فرد را نفی کرده بود و درآن ازشرق در برابر غرب تمجید کرده بود ، در واقع لارینف می خواست با تکیه بر این شعاع های نور ، نظرات جدید درباره  فضا – زمان و مکان که در اندیشه های ریاضی دانانی چون آرثرکیلی انگلیسی و فلیکس کلاین آلمانی ، ارنست ماخ فیلسوف اتریشی ، آلبرت انیشتین فیزیکدان آلمانی و دیگران شکل گرفته بود رابه صورت بصری درآورد ، اما خطوط شعاعی لارینف و گنچاروا بیشتر مناسب صحنه های تئاتر می بود و آنان را در صدد واداشت تا در زمینه طراحی درعرصه تئاتر به فعالیت هنری ادامه دهند این جنبش دیری نمیپاید زیرا این زوج  مسکورا به سوی پاریس ترک میکنند و در آنجا با دیاگلیف -کارگردان باله – همکاری می کنند.

 

 

سوپره ماتیسم، انتزاعی ناب و تاثیرات آن در روند هنر نوین

نگاره های لارینف و گنچاروا که پسزمینه کوبیسم، فوتوریسم و اُرفیسم را در کاربست خود نمایان میکردند به سوپره ماتیسم (ماله ویچ) منتهی شد. کازیمیر ماله ویچ هنرمند روسی و دوست نزدیک لارینف بود او در رشته هنر در مسکو درس خوانده بود  و با گرایشهای نوین در نمایشگاه هنرمندان فرانسوی که در روسیه برگزار شده بود آشنا شده بود ؛ او در سال ۱۹۱۳ پرده ای عرضه کرد که تنها مربعی سیاه بر زمینه سفید را نشان میداد این آغاز نقاشی مطلق بود که ماله ویچ در آن قدم گذاشت اونام این قلمرو را سوپره ماتیسم ( والاگرایی ) گذاشت. و نخستین اثر انتزاعی ناب را آفرید. او میگفت ( آنچه را که من سوپره ماتیسم مینامم برتری احساس ناب در هنر خلاق است… پدیده های بصری دنیای عینی در نظر هنرمند سوپره ماتیسم فی نفسه بی معنی هستند زیرا آنچه معنا دارد احساس است ؛ آنهم احساسی مجزا از محیطی که آنرا موجب شده است.) و در جایی دیگرعنوان کرده بود من برای تلاش از رهانیدن هنر از زیر بار شیء به یک چهارگوش سیاه بر زمینه سفید پناه بردم .

لارینف در اوایل ۱۹۱۱ تصویرهایی با عناصر حجم گونه برگرفته از طبیعت ساخت که با آثار لژه شباهتی بسیار داشت اما او از نتیجه کار راضی نبود زیرا برای او حتی نمایش عناصر نیمه هندسی یا نیمه سه بعدنمایی  هم مخدوش و مبهم جلوه میکرد.

 

 

این مربع سیاه برزمینه سفیدِ ماله ویچ تجربه ای ژرف را برمیتاباند که از یک عمل خودانگیخته در بازنمایی ایمان و نومیدی نشات میگرفت . او از بازنمایی تمامی عناصر خُرد و پیچیدگی فضای تصویری و هر آنچه که تشویش برانگیز مینمود صرف نظر کرد و همه چیز را از نو آغازید و آنچه باقی میماند همان مربع سیاه بود. این اثر ماله ویچ به قول خودش نه یک تصویر بلکه ( تجربه غیرعینی محض ) است و نه یک مربع تهی بلکه علوّ احساسات است .

این منتفی دانستن همه چیز در نقاشی کم کم مشخصات توصیفی اکسپرسیونیسم انتزاعی را از خود دور کردند و عناصر سازنده کنستروکتیویسم برآن چیرگی یافتند و نقاشی به منزله شکلهای بنیادی و مطلق انگاشته شد . مربع سیاه برزمینه سفید چیزی بیش از یک نماد خودانگیخته ( تجربه عینی غیر محض) می بود و محرز شد که نخستین آجر ساختمان نقاشی مطلق است .

پس از آن ماله ویچ گام بعدی را برداشت ساختمان چهارگوش را کنار گذارد و با اشکال ذورنقه ای و اریب در رنگ های زرد ، بنفش سبز ، قرمز و سیاه  تجربه های خود را گسترش داد . وتا سال ۱۹۱۵ از سطوح دوبعدی فراتر نرفت کمی بعد با تاکید بر کششهای قطری  و نه عمودی و افقی و با محو کردن لبه های اشکال به نوعی فضای عمیق دست یافت و سرانجام در ۱۹۱۸ به یک مربع سفید بر زمینه سفید دست یافت که تعبیر آن گونه ای از نهیلیسم ( پوچ گرایی) بود.

گام بعدی ماله ویچ اهمیت بسزایی در رشد کنستروکتیویسم ( ساختارگرایی ) روسی  داشت . ماله ویچ  به اهمیت تاریخی معماری به عنوان یک هنر انتزاعی پی برده بود و در بین سال های ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۳ به بررسی فضای سه بعدی و طراحی از بعد سوم اشکال پرداخت . این تجربه انتزاعی و سه بعدی  ماله ویچ نه تنها در روسیه بلکه پس از راهیابی به اروپا در آلمان و سراسر اروپای غربی ، توسط پیروان وی ادامه یافت .

الکساندر رودچنکو

الکساندر رودچنکو ( نقاش ، حجمساز عکاس و طراح روسی از پرشورترین هنرمندان انقلاب فرانسه که اعتقاد به انقلاب هنری در جامعه نوپدید داشت.) یکی از هنرمندان جوان گروه ماله ویچ بود که در اوایل اشتیاقی تعصب آمیز به زیبایی شناسی هندسی و سوپره ماتیسم داشت . خطوط و شکلپردازی های او به مدد خطکش و و پرگار تحقق میافتند و عاری از خلوص عناصر بنیادی بودند که به عناصر تزئینی بیشتر شبیه بودند. ردچنکو در سال ۱۹۲۰ با اعلام مرگ نقاشی به گرافیک و طراحی صنعتی روی آورد.

ال لیسیتزکی ( نقاش- طراح و چاپگرپیشتاز روسی ) دوست و پیرو ماله ویچ بود  او در اشاعه انگارهای هنرمندان روس نقشی مهمتر ایفا کرد . ؛ و با انتقال شیوه های طراحی ماله ویچ  نیز در تعلیم در مدرسه (باهاوس) موجب تکمیل سبک بین المللی در معماری جدید شد . جالب اینکه ماله ویچ در اواخر سالهای زندگی اش به نقاشی پیکره دار و فیگوراتیو بازگشت که درآن تلفیق سوپره ماتیسم با درکی نو از انسان به نمایش در آمده بود .او در زمانی که پیکاسو گریس و دیگر کوبیست ها مراحل کوبیسم ترکیبی را می گذراندند ، تحت تاثیر ماله ویچ ترکیب بندی هایی مبتنی بر عناصر حجم گونه ساخت  و تجربیات خویش را در زمینه ( ساختمان ) در روسیه پیش می برد و با کمک عناصر هندسی و ژرف نمایی های پرسپکتیوی  ( نقاشی – ساختمان) هایی به نام پرون می آفرید.