مكتب انتزاعی (آبِستره) و گرایش های پیرامون آن
امتیاز دهید

بدون شك هر مكتبی خاستگاه هایی از پیش داشته است وكاووشگری در گذراز زمان به تحقق هریك مدد رسان بوده است. هنرانتزاعی بغرنج ترین و پیچیده ترین اصطلاح هنری است كه تاكنون مبحث بسیاری از محافل هنری بوده است و شامل معانی گسترده شده است.

مکتب انتزاعی

فهرست مطالب

آیا این جنبش هنری یکباره متولد شده است ؟

بدون شک هر مکتبی خاستگاه هایی از پیش داشته است وکاووشگری در گذراز زمان به تحقق هریک مدد رسان بوده است. هنرانتزاعی بغرنج ترین و پیچیده ترین اصطلاح هنری است که تاکنون مبحث بسیاری از محافل هنری بوده است و شامل معانی گسترده شده است. چرا که مجرد بودن و بیواسطه بودن عناصر تصویریک نقاشی انتزاعی با اینکه ساده و صریح به نظر میرسد ، توصیفش با مشکل روبرو میشود.

انتزاع به چه معناست و یک اثر انتزاعی چه معانی دربردارد ؟

 مکتب انتزاعی همچون صور قبل از تاریخ با جادو و رمز آغشته است ودرخود مطلقی پایدار دارد. هنر انتزاعی سابقه دارترین هنربشرمیباشد که پیشینه اش به دوران پارینه سنگی یعنی بیش از پانزده هزار سال قبل میرسد و نمونه بارز آن نقوش صخره ای بسیاری است که از دوران های پیشین برجای مانده است …خاصیت این هنر بیشتر عقلانی است زیرا هنرمند انتزاعگر با مفاهیم کلی و صورذهنی یا به قولی (مُثُل افلاطونی) سروکاردارد و هدفش مرئی ساختن آن صور به صورتی کلی و عاری از جزئیات و خصوصیات فردی است.

هنرمند انتزاعگرا می تواند واقعیتی مشهود را نقطه حرکت خود قراردهد و آن را به شکلی انتزاعی در آورد یا می تواند مضمون یا نقشی غیرتصویری مثلا هندسی را به کارگیرد که کمترین شباهتی با اشیاء یا با مشهودات نداشته باشد. در نقاشیها و پیکرتراشیهای برخی هنرمندان انتزاعی شکل های هندسی در سطوح یا حجم های صریح و ساده چنان به ترکیب هنری در آمده است که اندیشه نظمی پایدار یا معادله ای ریاضی را در ذهن برانگیزد.

هنرمندان از اواسط سده نوزدهم ، آگاهانه یا ناآگاهانه درتلاش برای نقاشی از چیزی بودند که غیراز بازنمایی و طبیعت ملموس تلقی شود ، حیاتش مستقل باشد و موضوعش در درجه دوم اهمیت قرار داشته باشد یا واژگونه به نظرآید، یک جداشده ای  که از اجزاء طبیعت نباشد و شامل توصیف و تشریح نشود.

 درعصرشکاف اتم که پدیده ها و نظریه های علم مترقی تکان فراوانی به عرصه هنری سده بیستم وارد میکردند ،توجه علم روانکاوی نیز به هسته درون منعطف بود و پیشرفت فناوری ،جامعه را، به تجرید و رهایی از قیود سنتی حاکم رهنمون می ساخت، انتزاع، همچون قلمرویی کشف نشده اذهان هنر نوین را به سوی خود هدایت کرد وآنی شد که هنرسده بیستم به دنبالش بود؛ همانی که روح و معنا دربرداشت وسخن جدید این عصر وهم پاسخش را برمیتابید.  دستاوردهای امپرسیونیست ها وهنرمندانِ پس ازآن ،نتیجا باید به انتزاع میگرایید و این مسیری پرشتاب و پرتنش بود که خود در راه خود حرکت میکرد و از هر گوشه دنیا که پدید آمد به آن هدف غایی رسید.

 از زمان ارسطو ودرطول اعصار پس از آن ، هنر، درسنت کلاسیک گرایی، ادبیات و هنرهای تجسمی ،نقاشی و پیکره سازی، (تقلیدی) تلقی شده بود ولی این باربه یاری کاووشگران بزرگ همچون مونه ، گوگن، وانگوگ ، …، هنرمندان پس از آن ،آزمون های متفاوتی از بیان و ساختمان تجربه کرده بودند و به لایه های نزدیک انتزاع تصویردسترسی پیداکرده بودند ، هنرمکاتب متعدد  نیمه دوم سده نوزدم واوایل سده بیستم دنیای هماهنگ خود را در برابر طبیعت  گسترده بودند و تعادلی میان وفاداری خویش به طبیعت ، و اعتقادشان به استقلال تصویری که می آفرینند برقرار کرده بوند آثاری که با تناسبات طبیعت ، اجزایش بازنمایی نشده بوند بلکه با تناسبات روح و هسته درونی مستقلا به کار آمده بودند.هنرمند انتزاعگرا همچنان چیزهایی را ازجهان بیرونی مورد کار خود قرار میدهد و واقعیت را با تفسیر خود بیان میکند اما برآن است که به طریق خاص خویش پاسخی ازدرون به آن بدهد آنجا که این تعادل برهم میخورد هنرانتزاعی- آبستره زاده میشود.

اثر کاندینسکی

این اصطلاح پیچیده همواره برخوردار ازمشاجره و تفسیرهای فراوان بوده است شاید به دلیل اینکه توصیف هنر انتزاعی از ارزش و مقام آن میکاهد …برخی آثار فووها و مجسمه های کوبیستی که موضوع بر اثر غالب نبوده است  برچسب انتزاع خورده بودند ولی به طور کل هرچیزی که گوشه ای ازطبیعت را پیش کشد به حوزه انتزاع راه نمیابد. …انتزاعگرایان خود را ادامه روند نقاشی نوین میدانستند که خودرا از قید رونگاری از طبیعت وازده است و ناگزیر به آفرینش اثر (غیرنمایشی) شده است و دیگر میلی برای به تصویر کشیدن تصویری از طبیعت ندارد.

انتزاعگرایی و واقعگرایی دوقطب روبروی هم

موج انتزاعگرایی در دهه سوم قرن گستره اش بر اروپای درحال جنگ چیره گشت اما مخالفان و منتقدین سرسخت بسیار یافت وازهمه اقشار جامعه به سوی خود واکنش برانگیز شد ، رئالیستهای آن زمان در صدد بازنمایی جامعه ، جنگ ، طبیعت و صوربشری بودند برخی به شیوه سنتی ،و برخی دیگربا شیوه های نوین آزمایشگریهای خودرا به ثمر میرسانند ؛بنابراین در این دوران طیف گرایش های هنری نوین بوسیله این دو قطب متضاد (واقعگرایی و انتزاعگرایی) تقویت شدند.

پیدائی جریان هنری انتزاعی را میتوان سالهای ۱۹۱۰و۱۹۱۱ عنوان کرد اما سرآغاز آن برمیگردد به سال ۱۹۰۵ که هدف اصلی هنرهمین شده بود که تصویرجهان درونی انسان  باید بدون نیازبه استعاره های بیرونی باشد و به جای رونگاری از یک شیء باید تصویری بجایش برگزید که بتواند احساس حاصل از پدیده ها و روندهای طبیعت مرئی را بنماید؛ در فرانسه تحول کوبیسم تحلیلی از یکسو به اُرفیسم دُلُنه و از سوی دیگر به کوبیسم ترکیبی پیکاسو ، براک و گریس انجامید ،در آلمان همه چیز برای دستیابی به یک راه حل مشترک فراهم شده بود زیبایی شناسی یوگنشتیل مسئله هنر انتزاعی را حل کرده بود . نبیها و فووها انگارهایی داشتند که انگیزه فراوان به سایرین میداد و یک فشار کافی بود تا هنر انتزاعی نمایان شود واین فشار توسط واسیلی کاندینسکی(۱۸۶۶-۱۹۴۴) وارد شد.

کاندیسکی را طلایه دار هنر انتزاعی میدانند او به سبب ذهن پربار و زبان نومایه اش یکی از شخصیت های هنری سده بیستم به شمارمی آید؛اما باید در نظر داشت که او صرفا اوج روندی را ادامه داد که از پیشتر آغاز شده بود . هانری وان د ُولده ( ۱۸۶۳- ۱۹۵۷ ) طراح و معمار بلژیکی هراز گاهی  آثاری به شیوه آرنوو می آفرید که موضوعشان قابل تشخیص نبود با اینحال نقش ونگار کارهای مزبوررا می توان بر شکلهای گیاهی مبتنی دانست . کاندینسکی نخستین نقاشی آبرنگ انتزاعی خودرا در۱۹۱۰ آفرید. دُلُنه و کوپکا نیزدر ۱۹۱۲ به نتیجه ای مشابه رسیدند و نیز لارینُف در مسکو به سال ۱۹۱۱ راهش را به سوی قالب انتزاعی گشود در واقع در سراسر اروپا مسئله چنان روشن شده بود که راه حل هم درهمه جا تقریبا در یکزمان پیش آمد.

سرشت نقاشان روسی حتی در دوران کلاسیک همواره با جهاننگری عارفانه پیوند عمیق داشت ، هنرمندان روسی هیچگاه خود را مقلد طبیعت نمیدانستند و هنررا از از دنیای مادی و محسوس جدا میکردند .ژرفای این اندیشه و نگرش هنری بر کاندینسکی نیز بی تاثیر نبود او همواره میگفت که تماشای غروب مسکو تخیل اورا به انتزاع کشانده و این شاید زبان نشانه ای و تمثیلی شمایلهای روسیه و تماشای حالت رمزآمیز و رنگین کلیساهای ارتدوکس به هنگام شفق باشد که ذهن کاندینسکی را به به هنرقومی -انتزاعی خود معطوف داشته است. پژواک جنبشهای هنری غرب – همچون سمبلیسم – فوویسم – کوبیسم و فوتوریسم همواره در روسیه جلوه انتزاعیتری به خود گرفته است.

در اواخر سده نوزدهم نوالیس ( شاعر رومانتیست آلمانی) و هنرمندان یوگنشتیل تدابیری عنوان کرده بودند برای تلفیق انگارهایشان با تداعی های موسیقیایی و این  نظریه در فرانسه نیز با انگارهایشان مطابقت میکرد چراکه دلاکروا ( موسیقی تصویر) را پیش نهاده بود و اُدُلین رُدُن  و بیشتر ازاو وانگوگ و گوگن برای تحقق این نظریه کوشیده بودند . وانگوگ گفته بود که هنر آیندگان بیشتر موسیقیگونه و کمتر مجسمه گونه خواهد بود و این انگاره ها با نفوذ سمبلیست ها جو هنری مونیخ را فراگرفته بود ؛ گوگن گفته بود (چرا نتوان هماهنگی های رنگینی آفرید که با حالات روانی مطابق باشند ) و سرانجام کوششهای کاندیسکی ، اورا به آفرینش نخستین نقاشی انتزاعی سوق داد.

همانطورکه اشاره شد یافته های علوم جدید یکسره بر شک اعتبار واقعیت مرئی می افزود وعلم روانکاوی فروید همچون راهگشایی شد برای انتقال شهودی هنرمندان به دریچه درون . اما بدون شک تغییری که فیزیک نوین در دیدگاه واقعیت بیرون ایجادکرد اهمیتی به مراتب بیشترداشت . در کوبیسم تغییر در تفسیر و ادراک واقعیت ، به یک دستاورد هنری عام انجامید که سازگاری نوین انسان-طبیعت را نوید می داد ، واکنش کوبیست ها در برابر واقعیت خردگرایانه بود اما در کاندینسکی این امر صادق نبود زیرا او پسزمینه عرفان روسی داشت و مطلقی نهایی تررا طلب میکرد.کاندینسکی شاکله ذهنی وهنری خودرا در اواخر سده نوزدهم به دست آورده بود اما مابین مادیگرایی عقلانی و آرمانگرایی رمانتیک در نوسان بود اما به هنگامی که درجوانی خبر شکافتن اتم را شنید تکان شدیدی خورد واینگونه گفت (این کشف مرا خیلی تحت تاثیر قرار دادگویا فرارسیدن پایان جهان را شنیده باشم ، دریک لحظه پایه های قدرتمند علم در برابرم فرو ریخت ، همه چیزشفاف وشکننده شد که دیگر نیرو وقطعیتی نداشت).

Wassily Kandinsky

کاندینسکی دارای تردیدهای فلسفی ای بود که با انتزاع کردن تصویربه ایمانش مبدل شد ؛ اکنون گسستن از جهان محسوس به معنای نفی فلسفی آن نمی بود بلکه برعکس ، به صورت وظیفه ای در تبیین هنری منظر جدید و بسیط جهان آفرینش درمی آمد.اکنون او می توانست ساختمان درونی و رمزآمیز جهان را در نظمی از هماهنگی های رنگ و شکل ناب مجسم کند و بدینگونه تفسیر آرمانگرایانه کاندینسکی از دستاوردهای علوم نوین این نتیجه را به بار آورد که نظام هنری اش یکسره ذهنی شد.

درکتاب ( درباره عنصرمعنوی درهنر) در سال ۱۹۱۰ کاندیسکی از هماهنگی در رنگها و شکل ها سخن میگوید که فقط می تواند براساس رویارویی هدفمند با روح آدمی مبتنی باشد و در جایی تاکید میکند که ترکیب بندی ( کمپوزوسیون) تلفیقی از فرم های رنگی و ترسیمی است که وجود مستقل دارند و به واسطه ضرورت درونی فراخوانده شده اند و از اینرو درکنارهمدیگر میزیند.انتزاع کاندینسکی در اوایل ازتجربه های عینی بوجود آمد ولی کمی بعد به هماهنگی ناب تصویری رسید (پرده های -ترکیببندی شماره ۷ در سال ۱۹۱۳،خاکستری شماره ۲۲۲در سال ۱۹۱۹ و گوشه های تیز شماره ۴۲۷ در سال ۱۹۲۳).

نوسانات تصویری عاری از خطا و فضای رمزآمیز موسیقی گونه کاندینسکی بیش از هرچیز فضایی میسازد که فوتوریست ها و بعدها جکسن پالاک مدام در جستجوی آن بودند فضایی که فریبنده باشد و تماشاگر را در کانون ترکیبی متمایل به مرکز قرار دهد، این شیوه کار کاندینسکی ( اکسپرسیونیسم انتزاعی) نام گرفته است.

در سالهای پیش از جنگ جهانی اول مسکو با آشفتگی پذیرای جریان های هنری در اروپای باختری بود ، سردبیر نشریه ( راه های نو) واسیلی مالیشچف در سال ۱۹۱۱ چنین نوشت ( خدایان هرروز در حال تغییر اند ، سزان، گوگن، وانگوگ ، ماتیس ، پیکاسو و حتی وان دونگن و لوفوکُنیه بدون تشخیص تفاوت های ایشان بیرحمانه مورد بهره برداری قرار میگیرند …هرکس می کوشد که تا حد ممکن فریاد بلندتری سر دهد و خودرا متجدد بنماید.) . مسکو در تماس نزدیک با پاریس بود هنرمندان فرانسوی در روسیه  بیشترشناخته شده بودند ؛ دومجموعه دار روسی با نمایش بیش از ۴۰۰ اثراز نقاشان امپرسیونیست و نئوامپرسیونیست، کوبیست ها ، فووها در دروسیه هنرمندان را با دستاوردهای نوین هنری روبرو کردند ، نشریه (آپُلُن) به طور پیوسته از آنان بیانیه نشر میداد و مارینتی (رهبرفوتوریست های ایتالیایی) در ۱۹۱۴ به روسیه رفت و با سخنرانی هایش در مسکو و پترزبورگ اثراتی ژرف بر آنها نهاد ، کاندینسکی در تماس مستقیم با مونیخ بود برخی از نقاشان را برای شرکت در نمایشگاه (سوارکارآبیفام) در سال ۱۹۱۴ فراخواند و از میان نسلی که وروبل ( نقاش، طراح وتصویرگر روسی واز برجسته ترین هنرمندان سمبلیسم) پرورش داده بود موجی از هنرمندان پیشتاز به وجود آمد. از میان این مکتب های نوین (( ریوینیسم لارینُف ، سوپره ماتیسم ماله ویچ و کنستروکتیویسم تاتلین)) از همه برجسته ترند.