نئو پلاستی سيسم

01 تیر نئو پلاستی سيسم

 نئو پلاستی سيسم ( شكل آفرينی نو ) ، هماهنگ و متناسب در ساختار

آيا مكتب انتزاعي بازهم استحاله ميابد ؟ 

نئو پلاستی سيسم نظريه هنری پيت موندريان نقاش و نظريه پرداز هلندی می باشد كه تاثيری عميق بر تحولات تجريدگری  هندسی ناب و هنرو معماری مدرن داشته است. در نظام زيبايی شناسی نئوپلاستی سيسم، مسائل بازنمايی و فضای تصويری سه بعدی، خط های منحنی، كيفيت های احساس برانگيز بافت و سطح و جذابيت عاطفی رنگ، منتفی بودند.

اگرچه مندريان پس از مالويچ و كوپكا به انتزاع هندسي ناب دست يافت اما مسيري متمايز را در پي هدف خود انتخاب كرد كه به نئوپلاستی سيسم منتهی گشت.

در سال های پيش از جنگ جهانی اول در هلند نيز همچون مسكو تحولاتي در زمينه هنر نوين رخ داد. محافل هنري مستقر در هلند در تماس نزديك با پاريس بودند و كوبيسم برايشان همچون انگيزه قوي در دگرگوني زندگي عقلاني پديدار گرديد.

 وان دُئسبورگ اين حالت ذهني را چنين توصيف مي كند ( در مكان هاي بسيار متفاوت و به شكل هاي بسيار مختلف، روحي پديدار گرديد و ناگهان سطح واقعيت را بلورين ساخت ). اما اين روح نوين در هلند دقت مهندسي بيشتر، جنبه منطقي ترو توجه به جزئيات بيشتر طلب ميكرد. ذائقه هلندي به سختگيري، دقت ، نظمپذيري رغبت نشان مي داد و ميل به آفرينش روح هندسي داشت.

در اين زمان دو خط تحول به يكديگر پيوستند و هسته شيوه اي نو را شكل دادند. اول تحول دروني خود هنر در كنكاش براي دستيابي هماهنگي عيني مطلق با تبديل وسايل صوري به عناصر تشكيل دهنده شان و دوم تحول طراحي در زمينه صنعت و فناوري و معماري به سوي وضوح و خلوص كاركردي.

ليكن اين نقاشان بودند كه با آزمايشگري هاي بسيار به زيبائي شناسي نو صورت مرئي بخشيدند و حساسيت زمانه را براي تجربه خلوص كاركردي آماده كردند.

پيدايي جنبش دِاستيل و تشكيل شيوه نئوپلاستی سيسم توسط چه كساني صورت گرفت و چگونه به معماري نوين راه يافت ؟

انتزاع پيِت موندريان به چه نوع جهاننگري ميرسد؟

 پيت موندريان ( 1872- 1944 ) در سال 1910 از پاريس ديدن كرد و به علت وقوع جنگ از بازگشت به هلند باز ماند، و در همانجا دست به آزمايشگري زد، او از كوبيسم تحليلي به بررسي هايي در زمينه استحاله نقش هاي هندسي منتزع از طبيعت پرداخت و در نتيجه به به ساده ترين عناصر نظم گرفته در شبكه اي از خطهاي عمودي و افقي دست پيدا كرد.

مُندريان با ساده كردن بيش از حد برآن بود كه تصويري بيافريند كه به روشن ترين بيان روابط حاكم و هماهنگ را برشكلهاي طبيعي ايجادكند و بتواند به يك – ريتم عام – همچون حركت امواج به سوي اسكله دست يابد. ريتم مُندريان به مدد نقش هاي چليپايي با يك ظرفيت عددي بيان ميشدند و نقشمايه ها تحليل يافته بودند.

پیت موندریان

در سال هاي 1916 و 1917 مندريان با دو هنرمند ديگر بارت وان دِرلِك و تئو وان دُئسبورگ آشنا شد. وان درلك تركيب بندي هايي با رنگ هاي آبي ، زرد و قرمز ميكشيد كه آنرا كنارگذاشته بود و متمايل به زمينه هاي موزون و متعادل با شكل هاي هندسي شده بود و دُئسبورگ از 1916 به بعد شكل هاي طبيعي را همچون پرده ورق بازان و رقصندگان به طرحي به هم بافته از شكل هاي زاويه دار بدل ميكرد؛ در اين زمينه سه نقاش نامبرده پي مي برند كه خاستگاه هاي مشترك دارند و تصميم به همكاري باهم ميگيرند چند تن از معماران و پيكره سازان نيز همچون پيتراوود  به آنان مي پيوندند و بدينسان گروه استيل شكل ميگيرد و نخستين مجله داستيل منتشر ميشود.

مندريان تمامي معيار هاي بازنمائي را حذف ميكند و همچون وان درلك به نظام سطوح راستگوشه و رنگهاي اصلي برزمينه ساده ميرسد. نوارهاي سياهي كه سطح را به مستطيل مربع هايي متوالي بخش ميكند و هركدام در رنگ هاي اصلي سازمان ميابند، گستره اي كه در فضاي دوبعدي آغاز و پايان مي گيرد و نقشي از ساختار متعادل و هماهنگ از عناصر بسيط و عام مي سازد، مُندريان اين شيوه را نئوپلاستي سيسم ( شكل آفريني نو ) مي نامد.

 درقانون بنيادي نئوپلاستي سيسم هماهنگي عبارت از تعادل در تباين ها (كنتراست ها) عنوان ميشود كه اين نكته به يكي از انگارهاي سُرا بازمي گردد ( بنيادي ترين تباين ها همانا تباين مستتر در زاويه قائمه است) . تعادل پايدار با خطهاي مستقيم عمودبرهم بيان مي شود به تبع آن فقط خطهاي همگرا از دوسوي زاويه قائمه را مي توان در هنر بنيادي به كاربست. چون خطوطي كه از هم مي گذرند عمق را مي نمايانند ودر نتيجه حالت مستوي سطح را مخدوش مي كنند بنابراين خط ها بايد آنچنان باريك رسم شوند كه گويي به سطح متصلند اين خطهاي نواري متقاطع نظامي از حوزه هاي مستطيلي را كه با رنگ مفصلبندي و پرمايه شده اند شكل مي دهند.

قلمرو رنگ شامل دو بخش اساسي است از يكسو فام هاي اصلي قرمز آبي زرد و از سويي ديگر رنگ هاي سياه و سفيد و خاكستري تنها با اين عناصر انتظام يافته برحسب روابط شكل و رنگ است كه بيان هماهنگي بنيادي و عام ميسر ميشود و اين هماهنگي از اشارات فردي و تداعي هاي بازنمائي كاملا مبرا است اين معماري محض و هنري برخوردار از هماهنگي ناب است.

تمامي خروجي هاي ذهني كه با ديدن اين آثار به دست مي آيد، باوجود سادگي و خلوص مفرطشان نه فقط يك شكل نو از زيبايي شناسي بلكه جهان نگري جديد را پيش مي نهند كه معماري و قالب هاي مرتبط با فناوري را دگرگون مي سازد ، زيرا واضح مينمود كه مهندسي نوين قادر خواهد بود دستاوردهاي داستيل را به صورت ساختمان هاي معماري تحقق ببخشد زيرا عملا نوعي معماري متشكل از پشت بام هاي تخت با ديوارهاي ساده پديد آمد. دريك فضاي داخلي كارآمد نظامي خاص جايگزين شده بود كه نخستين نقطه شكل گيري سبك بين المللي شناخته شد. سبكي كه اوايل قرن بيستم بر ساختمان هاي عظيم مخصوصا آسمانخراش ها مسلط شد.

بنابراين روند ديگر تابلوي نقاشي چيزي بيش از يك نمونه راهنما و موضوعي براي تفكر مي نمود بلكه نوعي شمايل رياضي و فني بود كه روح خلاق از طريق آن مي توانست به راز و نياز با هماهنگي عالم و طبيعت بپردازد.

هنرمندان داستيل به تحول معماري در كلانشهر دست يافتند كه اينبار هماهنگي دستافريده هاي بشر، بر طبيعت مسلط مي شد و هنر و زندگي را به وحدت مي رساند.

بيشتر انگارهاي اخلاقي و فلسفي مرتبط با پلاستي سيسم نو يعني حقيقت، قطعيت، وضوح، سازندگي، كاركردي، جمعي، عينيت و قانون بارها در نشريه هاي داستيل مورد تاكيد قرار گرفت و مفهوم بنيادي كه همانا، ( گِشتالتونگ ) آلماني به معناي شكلگيري شكل آفريني و شكلگرايي بود. طبيعت بيروني به عنوان شاخص بيشكلي ، ابهام، اختياري و غيرمعين انگاشته شد و از سوئي ديگر گشتالت مترادف با نظم اعمال شده از سوي انسان بر طبيعت بود و فرهنگي مستقل از طبيعت انگاشته شد.

وان دُئسبورگ مي گفت ( هنرمند با نابودكردن تناسب هاي طبيعي تناسب هاي بنيادي تجسمي را پيش مي نهد ). هنرمند به مدد اين عناصر مي تواند هماهنگي ويژه اي را بيافريند كه نظمي معنوي را برجهان و زندگي مسلط كند و به تبيين اين نظم بپردازد . دراين زمينه نئوپلاستيست ها و فوتوريست ها در ستايش ماشين هم داستان ميشوند زيرا ماشين نيز نمونه از انظباط معنوي را در بر داشت كه بوسيله آن آدمي بر جهان و طبيعت مسلط مي گشت .