آمریکاییهایی که نقاشی نو انگاره میکردند: جاناتان بوروفسکی، دیوید سالی، شری لوین، جولیان اشنابل، نیل جنی، نیکولاس آفریکانو، سوزان روتنبرگ، رابرت لانگو، جک گلدشتین، تامسون لاوسون، تروی براوتاچ، نقاشی را به منزله عمل انتشار تصاویر تکنولوژیک به کار بردند و دنیای جعلی رسانه را وارد دنیای واقعی نمودند.
اثر جاناتان بوروفسکی
در ایتالیا علاوه بر ترانس آوانگاردها گروههای دیگر بینالمللی شکل گرفت، مانند: نو مدرن، واپسگرایان و نوفوتوریستها که زبان خود را پدید آوردند. نمایندگان نو مدرن همانند: رناتو باریلی، فرانچسکو آلینوی، سالوو، لوئیجی اونتانی، فلیچه لپینی، روبرتو داولیو، جورجو پاگانو، جوزپه سالوادوری، مارچلو جوری و … تکرار دگرگونی از عناصر نظری و فرمی وام گرفته از گذشته را کنار هم گذاشتند و به شیوهای متفاوت به اثر تبدیل کردند. آنها پستمدرنیسم را به مثابه دانش شادی که پذیرای هزاران امکان است تجربه نمودند.
نوفوتوریستها این عناصر پویا و راهگشا را در گروه «کیک کشمشی» متشکل از جانی چلا، رومولو پالوتا، کلاودیو رانی بودند و نیز جان آنتونیو آباته، اینو چنته و … دوباره به کار گرفتند. بر خلاف آنها واپسگرایان افراطی و نقاشان فرهیخته بودند که تکنیکها، فرمها، سبکهای کلاسیک و رمانتیک را از سر گرفتند، همانند: کارلو برتوچی، کارلو ماریا ماریانی، لورنزو بونکی و سایرین.
پستمدرنیسم شامل انبوهی از آزادیهای التقاطی و سرزنده بود. زمان و مکانی که در آن هر چیزی ممکن و هرکسی میتوانست به پرسشهای بیشماری پاسخ دهد. گابریله پرتا « نقاشی رسانهای» را نظریه پردازی کرد که از حدود 1989 در حال شکل گیری بود.
نمایندگان آن گروه مهم از نقاشان نظیر: کیت برکهارد، انریکو دو پاریس، گابریله لامبرتی و … بودند.
در کنار نقاشان رسانهای هنرمندانی چون چزاره ویل، امیلیو فانتین، لوکا ویتوله و … بودند که با ابزارهای مختص فناوری نظیر ارتباطی و شبکه اینترنت و به زبانی انفورماتیک فعالیت داشتند. نظریههای پیچیده شامل کنش رسانهای و مواد مختص پستمدرنیسم با هوشمندی بسیار بر پیکر انسان همچون یک حاضر آماده در نظر گرفته شد، منطبق شده است. در آثار جف کونز، ماتیو بارنی، پل مک کارتی، دمین هرست، کیکی اسمیت، سیندی شرمان، ژانین آنتونی، جیک و دینوس چپمن و بسیاری دیگر ، پیکر انسان نه تنها به مثابه شکل ظاهری و امر تصنعی بلکه فناوری زیبایی شناسی حضور دارد.