نقاشي المپيا

10 دی نقاشي المپيا
 ادوارد مانه به همراه چند تن ديگر از هنرمندان سده ي نوزدهم ، مفاهيم رئاليستي جامعه را به ساخت و محتواي امپرسيونيسم انتقال داد ،  ساختاري نو در آثارش آفريد و با شگفتي مخاطبان روبرو شد.اگر ساختمان پرده ي  ( ناهار در سبزه زار ) سئوال برمي انگيزد ، استحكام و انسجام پرده ي ( المپيا ) ، جاي ايرادي باقي نمي گذارد . پرده ي اول ، مبهم و متناقض مي نمايد ، حال آنكه پرده ي دوم در تمامي اجزايش وضوح كامل دارد .( المپيا ) نيز در 1863 به نمايش درآمد ، و بيش از ديگري ، اعتراض و خشم تماشاگران را برانگيخت . عنوان اين پرده از يكي از اشعار زاخاري آستروك ، شاعر و منتقد پيرو بودلر گرفته شده بود :آنگاه كه المپيا ، خسته از رويا ، به خواب ناز مي رود …. ،در اينجا باز مانه در موضوع و تركيببندي به نقاشي عصر رنسانس نظر افكنده است : رجوع به پرده ي ونوس اوربينويي تيسين – كه مانه قبلا از آن رونگاشتي تهيه كرده بود – آشكار است ؛ با اينحال ، هيچ نشانه اي از تقليد ديده نمي شود . در اينجا هم از هماهنگي هاي نفساني ِوِنيزي سده ي شانزدهم تا عينيت رُك و بي پيرايه نقاشي مانه استحاله اي كامل صورت پذيرفته است .( وِنوس آرميده ) كلاسيك در پرده ي مانه به زن برهنه ي لميده ي عادي بدل شده است كه گستاخانه به چشمان تماشاگر مي نگرد ، و اين نگاه خيره فاصله بين دنيا واقعي و دنياي نقاشي شده را پر مي كند . مانه در المپيا نيز بازنمايي آرمانيِ زن برهنه در آثار استادان گذشته را زير سئوال مي برد و واقعيت ِ برهنگي را بدون هيچ پوشش اخلاقي مي نماياند . از اينروست كه هواداران سنت از مشاهده ي كار او به خشم مي آيند .اما اسلوب كار مانه نيز برايشان مانوس نيست . مانه طرحي درخشان از يك بدن برهنه در زمينه ي تاريك ( رامبراندوار ) عرضه داشته است . پيشخدمت سياهپوست كه نقش واسط را ميان تاريكي پسزمينه و روشنايي پيشزمينه بازي مي كند، نوعي تعادل كلاسيك با بالا تنه ي لميده ي زن به وجود مي آورد . تجسم حجمِ پيكر زن تماما به واسطه ي خطهاي كناره نماي آن است ، ( و در اين مورد بيشك مانه به آثار انگر هم توجه كرده است ) نقاش در اين پرده توانسته است مسائل ساختاري كارش را بهتر حل كند : او با نورپردازي ( فلاش گونه )  يكنواخت  و جلوآوردن پيكرها و اشياء از كيفيت سه بعدي تصوير كاسته است و در نتيجه ، خود را از ترديدهاي فضاسازي سنتي رهانيده است . مانه و چنين تدابيري به وحدت ديد دست يافته است . اثر مانه 

آيا ديدگاه مانه، جنبش مدرن را براي تاريخ هنر رقم زد يا همچون هر هنرمند نوگرايي در عصر خويش به جاودانگي و بيان واقعيت جاري مي انديشيد ؟

عينيت مانه در اساس همان عينيتي است كه كوربه در دفاع از رئاليسم خود بر آن تاكيد مي ورزيد . نكته ي تازه آن است كه مانه ( چشم نقاش ) را يگانه داور واقعيت فرض مي كند . براي او ، موضوع اهميتي ثانوي مي يابد ( چنانكه ديديم پرده هاي ( ناهار ) و ( المپيا ) را بر مبناي موضوع هاي كلاسيك كشيده بود ) . مهم ، چگونگي بازنمايي موضوع است .مانه از واقعيت بروني مي آغازد و به واقعيتي ديگر مي رسد كه همانا واقعيت پرده ي نقاشي است . اين طرز تلقي مي تواند به حذف موضوع از نقاشي بيانجامد ؛ يعني همان اصلي كه هنرمندان انتزاعگراي معاصر دنبال مي كنند ( و از همينرو برخي مانه را پيشگام راستين نقاشي نوين مي شمارند ) .ليكن ، مانه موضوع را يكسره كنار نمي گذارد ؛ آن را با زبان ويژه ي نقاشي شرح مي دهد . و از اين طريق ، هرگونه محتواي روايي را وا مي نهد . اگر كلاسيكگرايان مي كوشيدند تصويري بيافرينند كه ارزش هاي ازلي ثابت و عام در آن خلاصه شود ، مانه بر آن است كه تبلور ( لحظه ) را – صرف نظر از مفاهيم ضمني آن – در تصوير نشان دهد . شور فراچنگ آوردن پديده هاي گذرا بر تمامي نقاشان نوآور آن زمان مستولي است ، اما مانه مي كوشد در دنياي گذرا نشانه اي از جاودانگي بيابد .در اكثر پردهه هايي كه مانه پس از سفر اسپانيا مي كشيد ، جزئيات را فداي تاثير كلي رنگ و حركت مي كرد . اينها ، همچون طرحواره هايي تند و رنگين مي نمودند كه پيش درآمد ( دوره ي امپرسيونيستي ) اش  در سال هاي 70 بودند . ليكن در خلال اين طرحواره ها ، پرده هاي كامل و رسمي – از جمله چهره ي اميل زولا و ناهار در كارگاه – را آفريد . مانه پيش از اين چهره ي زاخاري آستروك را به عنوان امتنان از دفاع اين منتقد در برابر حملاتي كه به پرده ي ( ناهار در سبزه زار ) مي شد ، نقاشي كرد . ( چهره ي اميل زُلا ) نيز اظهار تشكر از كسي است كه سالي پس از جنجال ( المپيا ) ، جسورانه گفته بود : جاي آقاي مانه در لوور است … زُلا پس از آن هم بارها از مانه و امپرسيونيست ها در برابر هواداران هنر رسمي و منتقدان واپسگرا و دفاع جانانه برخاست . ليكن او به رغم پشتيباني از اين هنرمندان ، هيچگاه نوآوري هاي فني و جنبه ي زيبايي شناختي كارشان را به روشني درك نكرد .( چهره ي اميل زولا ) حاوي اشاراتي به اعتقادات نقاش و نويسنده است . زُلا پشت ميز كارش نشسته است و كتابي گشوده را در دست دارد . روي ميز در ميان لوازم تحرير و كتاب هاي مختلف ، رساله اي كه زُلا درباره ي مانه نوشته بود ، به چشم مي خورد . روي ديوار ، عكسي از( المپيا )، نسخه اي از پرده ي باكوس ولاسكِس ، و يك باسمه ي ژاپني ، و پشت سر زُلا بخشي از يك طومار ژاپني ديده مي شود . هنر ژاپن در آن روزگار به اروپپاييان معرفي شده بود و هواخواهان بيشمار در ميان نقاشان پيشرو يافته بود . اثر مانه به طور كلي عناصر اين پرده با رويدادهاي هنري آن زمان و دلمشغولي هاي هنري مانه ارتباط دارند . در اينجا هم شگردهاي فني پرده ي ( المپيا ) دنبال شده است : سطح هاي كمابيش دو بعدي تيره و روشن با دقت كنار هم چيده شده اند و ساختاري بس مستحكم  پديد آورده اند . 

هانري فانتن لاتور، هنرمندي كه گرايش به كلاسي سيم و ناتوراليسم داشت ، چگونه توانست هنرمندان امپرسيونيست ، از جمله مانه و نوگرايان عصر خود را اثبات و در تاريخ هنر ماندگار كند ؟

نوآوري اي مانه بر محبوبيت وي در ميان هنرمندان نسل جوان مي افزود . اينان مي كوشيدند كه مانه را هرچه بيشتر با خود همراه كنند و او را به تندروي وادارند . ؛ ليكن مانه همواره جانب اعتدال را مي گرفت . البته ( كافه گِربوا ) فقط ستاد نوگرايان نبود ، بلكه افراد محافظه كار ولي ستايشگر مانه را نيز در خود جاي مي داد . اثر مانه يكي از اينها ، نقاشي به نام هانري فانتن لاتور 1836-1904 بود . او با آنكه مورد قبول ( سالن ) بود ، با گروه نوگرايان نيز ارتباط داشت . فانتن لاتور ، نقاشي ناتوراليست بود و عمدتا طبيعت بيجان و چهره مي كشيد . او در پي موفقيتي كه يكي از پرده هايش تحت عنوان ( بزرگداشت دلاكروا ) به دست آورد پرده ي عكسگونه يديگري به منظور ستايش مانه ساخت . اين پرده كارگاهي در محله ي باتينيول نام دارد و مانه را در جمع دوستان و در حال كار در كارگاهش نشان مي دهد . اهميت اين پرده از آنروست كه دوستان نزديك مانه را معرفي مي كند : آستروك ، زُلا ، رنوار ، بازّي ، مُنه ، اُتوشولدِرِر ( نقاش آلماني ) و اِدمُوند مِتر ( موسيقيدان ) .بدينسان فانتن لاتور با اسلوب عكاسي وار خود شماري از چهره هاي اصلي امپرسيونيسم را ماندگار كرد ، در حالي كه خود هيچگاه به اين جنبش جلب نشد . 

فانتن لاتور و كمال الملك

زماني كه كمال الملك در سال هاي 80 سده ي نوزدهم در پاريس بود با فانتن لاتور آشنا شد ؛ ليكن نقاش ايراني هم به جنبش نويني كه در آن زمان شكل گرفته بود ، توجهي نكرد . اسمعيل آشتياني – شاگرد كمال الملك – مي نويسد : روز فانتن لاتور ، نقاش معروف فرانسوي او ( كمال الملك ) را به شاگردان خود معرفي نموده و گفته بود : ملتفت باشيد آتش از ايران آمد است ، از نور و حرارتش استفاده كنيد . اثر مانه 

آيا ديدگاه مانه براستي تلقي او از محيط پيرامونش است ؟

باري مانه از سال 1870 به بعد بر اثر پافشاري چند تن از نقاشان جوان ، نقاشي ( هواي آزاد ) را پي گرفت ، و اسلوب قلمزني تند را در پرده هايي رنگينتر كه از روشنايي و درخشندگي نور طبيعي سرشارند ، به كار بست . در اواخر سال هاي 70 ، او ديگر به يك نقاش امپرسيونيست بدل شده بود . اين تجربه ها مانه را از اسلوب ( پرده ي المپيا ) بسيار دور كرد ، در عوض گزينه ي غني رنگ ، پويايي شكل ها ، و قلمزني آزادتر را برايش به ارمغان آورد . پس از اين ، او حتي در نقاشي هاي داخل كارگاه ، نيز از جلوه هاي مرتعش نور و رنگ هاي خالص درخشان چشم نپوشيد . مانه در صحنه هاي خارجي ، تنها به چشم انداز طبيعي بسنده نمي كرد ، بلكه منظره را به مثابه ي محيط زندگي نوين در نظر مي گرفت . او در همه حال ، سيماي زمانه اش را بازميتابيد . 

مطالعه بیشتراحیای اومانیسم در موضوعیت نقاشی های صفویه

مانه در آثاري كه براي گزارش و توصيف رويدادهاي روزگارش آفريد ، بيطرفي و برخورد غيرشخصي ثابتي از خود بروز مي دهد . او شايد بي آنكه خود بداند انسان را در مقام آدم مكانيكي و شيء جا به جا شونده – نه حيوان منطقي ، روح فناناپذير ، قهرمان محبوب طبيعت و جهان ، بلكه مبناي فيزيكيي همواره متغيري كه ارزشي اساسا آماري دارد – بازنمايي كرده است . آدمي در اين محصول موفقيت هاي سده ي نوزدهم ِ علوم زيستي و اجتماعي ، مكانيسم انطباق يابنده اي صِرف و جزء ناچيزي است كه زمينه هاي زيستي ، سياسي و اجتماعي آن را درهم ادغام مي كند . اثر مانه 

مانه در نقاشي بار در فُلي برژِر ، چگونه از سنت‌ها گسست و به انقلاب ( تكه رنگ ) صحه گذارد ؟

شاهكار مانه به نام ( بار در فُلي بِرژِر ) كه در 1882 نقاشي شد ، بازتابي است از جذب مشابه پيكر آدمي به درون زمينه ي تابلو . سطح اين پرده در اثر انعكاسات نوري كه از گوي هاي گازي بر پيكر ها و طبيعت بيجانِ مركب از ميوه و بطري ها در پيشخوان مي تابد ، مرتعش است . در اين تمرين نور مصنوعي ، مستقيم و منعكس شده در آيينه ي پسزمينه ، موضوع اهميت پيشينش را از دست داده است . مانه چيزي درباره ي زن پشت پيشخوان يا مشتريانش نمي گويد ، ولي درباره ي تجربه ي بصريش از اين نقش هاي لحظه اي نور ، كه آن زن نيز فقط يكي از موضوعات آن – طبيعت بيجان بزرگتري در ميان بطري هاي درخشان – است ، سخن ها مي گويد .اثري از داستان ، پند ، يا راهنماي صحنه اي نيست ، فقط يك رخداد بصري يا لحظه ي شكارشده وجود دارد كه انواع شكل هاي روشني گرفته ، در آن حضور يافته اند .تماشاي اين پرده ، زُلا دوست مانه ، مخصوصا داستان ناناي او را به ذهن متبادر مي كند ، كه قهرمان زنش چيزي جز پيامد انسانوار و بيمعني تلاقي نيروهاي اجتماعي كه او را مي آفرينند و نابود مي كنند نيست . زنِ پشت پيشخوان در نقاشي مانه ، كه چيزي از خود ندارد ، موضوعي خودكار و غيرشخصي است .در ( پرده ي بار در فُلي بِرژِر ) خصوصيت ديگري هم هست كه در آثار نقاشان بعدي ، با اهميت فزاينده اي خودنمايي خواهد كرد . با آنكه مانه احتمالا چنين قصدي نداشت ، نقاشيش با تعريف دوباره ي نقش و وظيفه ي سطح تابلو ، خود را اساسا از سنت ها گسست .از زمان رنسانس به بعد ، پرده ي نقاشي همچون يك ( پنجره ) و تماشاگر چنان تلقي مي شد كه گويي از سطح تابلو به فضايي خيالي در وراي آن مي نگرد . مانه با به حداقل رساندن جلوه هاي برجسته نمايي و پرسپكتيو ، بيننده را واميدارد كه به سطح نقاشي بنگرد و يك بار ديگر آن را ههمچون سطحي تخت و پوشيده از تكه هاي رنگ بازشناسد . اين ( انقلاب در تكه رنگ ) ، همراه با روش سرد و عيني مانه ، نقاشي را در مسير انتزاع ، و بي تفاوتي هايش به موضوع و تاكيدش بر احساس هاي بصري و مسئله ي سازماندهي و تبديلشان به شكل ، به پيش مي برد . در سده ي بيستم ، نه فقط خود موضوع بلكه تجلي بصري فرضي اش در دنياي عيني نيز ناپديد خواهد شد . اثر مانه گرچه برخورد مانه با واقعيت خارجي جانبدارانه و احساساتي نيست ، نمي توان با نظر برخي منتقدان سده ي نوزدهم – مثلا كاستانياري – كه چنين نگرشي را ناتوراليسم ناميدند ، موافق بود .بي شك مانه متفكرانه و بدون هيجان به ارزيابي دنياي پيرامونش مي پردازد ؛ و از همينرو ، شيوه و اسلوبي متفاوت از ساير رئاليست هاي فرانسه ( ميّه ، دُميه ، كوربه ) دارد . ( حتي هنگاميكه در برابر رويدادي حاد – مثلا كشتار كُمون پاريس  – واكنش نشان مي دهد ، باز همچون ناظري بيطرف ، واقعه را به تصوير مي كشد . با اين همه او نيز هنرمندي رئاليست محسوب مي شود ، و روش رئاليستي خاص خويش را در تفسير جهان و زندگي به كار مي بندد . او در مقام گزارشگر ، هدفش نه بازنمايي صِرف واقعيت ، بلكه مكاشفه ي واقعيت است .  منابع : هنر مدرنيادنامه كمال الملكدر جست و جوي زبان نودايره المعارف هنر  

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد