پژوهش حاضر در مرحله نخست به تعریف جامعه شناسی هنر و دو نظریه بازتاب وشکلدهی میپردازد. توضیح بسیاري مختصري در مورد شیوه بررسی و ارتباط متقابل جامعه و هنر در جامعه شناسی هنر با دو عنوان رویکرد بازتاب و رویکرد شکل دهی ارایه میگردد و سپس با بررسی موردي و استفاده از رویکرد تحلیلی تفسیري آثار ویلیام ترنر و بازتاب جهان پیرامون هنرمند در آثار وي، و سپس با استفاده از رویکرد تحلیل محتوا مطالعات اروینگ گافمن در مورد تاثیر مناسک اجتماعی بر آثار هنرمندان را مورد بررسی قرار میدهد. نظریه بازتاب به بررسی تاثیرات مختلف جامعه بر چگونگی شکل گیري آثار هنري میپردازد و بر این عقیده استوار است كه آثار هنري بازتاباننده جریانهاي موجود در جامعه هم عصر خویش است.
مقدمه
جامعه شناسی هنر به عنوان یک مبحث بینا رشتهاي مطرح میگردد، و به بررسی ارتباط متقابل بین جامعه و هنر میپردازد. در راستاي ارتباط متقابل میان هنر و جامعه دو رویکرد اصلی را میتوان از یکدیگر متمایز كرد. این رویکردها عبارتند از رویکرد بازتاب و رویکرد شکلدهی. بنا به تعریف رویکرد بازتاب هنر به مثابه آیینه ایست كه جامعه را بازتاب میدهد. هنرمند از دل جامعه بیرون میآید ،از آن متاثر میشود و مجموعه این تاثیرات را از صافی ذهن و روح خود عبور داده و در قالب اثر هنري خود كه میتواند اثري ادبی، تابلویی نقاشی، غزلی عاشقانه، مجسمه و یا عکس و فیلم باشد به تصویر می كشد.
در رویکرد شکل دهی این هنر است كه مرتبهاي فراتر از جامعه دارد و با تحركات و آفرینش خود جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد. هنرمند با مفاهیم و اشکالی كه میآفریند با مخاطب ارتباط مییابد و در نتیجه این رابطه، مفاهیم شکل گرفته در مخاطب نهادینه میگردند. این دیدگاه خصوصا در نگرش ماركسیستی تجلی مییابد. در این نگرش، هنر به مثابه شکلی از ایدئولوژي كه بازگو كننده حقیقت میباشد، مطرح میگردد و هنر مردم پسند طبقه كارگر را به تسلیم سرمایه داري وامیدارد.
رویکرد بازتاب
رویکرد بازتاب، معطوف به فهم جامعه است و از شیوههاي تحلیل و مطالعه آثار هنري در صدد دستیابی به زبان جامعه انعکاس یافته در عصر خود است آنگونه كه آینه تصویر را مینمایاند، هنر نیز در بازتاب واقعیت میتواند عیناً آنچه را كه هست،بنمایاند . با این تفاوت كه در آثار هنري و بصورت عام در هنر ، بازتابهاي زندگی اجتماعی، سطحی نیستند . لایههاي درونی در پدیدهها به توسط رمز نگاریهاي نمادین، نشانهگذاري میشوند . هنر درجامعه به دنبال كشف كدهایی است كه بتواند با آنها ، واقعیتهاي پنهان در بسترهاي زیرین حیات جمعی را به سطح آورده و آشکار سازد.
طبق رویکرد بازتاب، هنر بازتاب دهنده ذات جامعه است یا به تعبیري دیگر، ذات هنر ملهم از داده هاي اجتماعی است. نکته مهم در این رویکرد فهم جامعه است و پیشینه آن به تفکر و نظریه “زیربناو روبنا” ي ماركسیسم بازمیگردد. “زیربنا و روبنا”از مفاهیم اساسی نظریههاي ماركسیسمی است. در نظریه ماركسیستی، جامعه انسانی از دو بخش تشکیل شدهاست: زیربنا و روبنا؛ زیربنا شامل نیروها و روابط تولید (روابط كارگر- كارفرما؛ تقسیم فنی كار ، روابط مالکیت) است كه در آن انسانها به تولید ضروریات و نیازهاي زندگی میپردازند. این روابط، دیگر روابط و همچنین اندیشههاي جامعه را معین میكنند كه به آنها روبنا میگویند. روبناي یک جامعه شامل فرهنگ، نهادها، ساختارهاي قدرت سیاسی، نقشها، آداب مذهبی و دولت میشود
“ماركس معتقد است ،ادبیات بازتاب دهنده مسایل اقتصادي و زیرساخت جامعه است”
هنر را هم میتوان به مثابه شکلی از آفرینش مطرح كرد، هم به عنوان شکلی از شناخت، كه این دومی در جامعه شناسی هنر بیش تر به كار میآید. در این دیدگاه، هنر همچون علم، شیوهاي براي شناخت میباشد، اما اگر ابزار علم در راه شناخت، عقل باشد، دیدگاه دوم شیوه شناخت هنري را عاطفه و شهود تعیین میكند. شناخت در سه سطح كشف، بیان و پذیرش از سوي مخاطبین شکل میگیرد. بر اساس چنین تعریفی، هنرمند به یک آگاهی خاص دست مییابد ( مثلا زیبایی یک پدیده )، سپس آن را به صورت هنري و در یک هنر خاص تجلی میدهد، در مرحله بعدي این اثر به دست مخاطب هنري و توسط او مورد پذیرش قرار میگیرد.
یک اثر هنري، به عنوان مثال : یک تابلوي نقاشی كه مولفههاي زندگی یک دوره و یا بخشی از شرایط تاریخی و اجتماعی را مستند میسازد میتواند در فرایند یک تحلیل تفسیري به ویژگیهاي بر جسته درحیات مادي دوره مربوط به خود اشاره كند . این ویژگیها میتوانند علاوه بر نشان دادن واقعیات زندگی اطلاعات و دادههاي مهمی را در چارچوب ساختارهاي جامعه در صور نشانهها و نمادهاي غیر مادي نیز به تصویر در آورد.
نظریه بازتاب، دارای دو رویکرد است:
تحلیلی تفسیری،تحلیل محتوا
در رویکرد تحلیلی تفسیري محقق در بررسی آثار هنري، جزییات را مورد مطالعه قرار میدهد. تلاش مینماید مفهوم نهفته در جزییات را دریابد و با درک چرایی آنها به دركی صحیح از كل اثر و دغدغههاي هنرمند برسد. در رویکرد تحلیل محتوا محقق مجموعهاي از آثار كه داراي حوزه اي مشترک هستند را در یک دوره معین تاریخی مورد بررسی قرار میدهد .در این روند محقق آثار را دسته بندي نموده و پرسشهایی را كه مجموعهاي از متغیرها هستند مورد مطالعه قرار می دهد.
بررسی موردی نظریه بازتاب(رویکرد تحلیلی تفسیری)
در آثار ویلیام ترنر
جوزف مالورد ویلیام ترنر، نقاش و منظرهپرداز سرشناس رمانتیک بریتانیایی بود كه علاوه بر نقاشی در زمینه چاپ نیز فعالیت داشت. ترنر در زمان حیات خود چهرهاي جدلبرانگیز محسوب میشد اما اكنون از او بهعنوان هنرمندي یاد میشود كه نقاشی منظره را به درجهاي ترفیع داده است تا رقیبی براي نقاشی تاریخی باشد. اگرچه ویلیام ترنر بیشتر بهخاطر منظرههاي رنگ روغن خود مشهور است اما وي همچنین از بزرگترین استادان نقاشی منظره آبرنگ بریتانیا بهشمار میرود. او كه به «نقاش نور» شهرت یافته است، آثارش سرآغازي رمانتیک براي دریافتگري بود. ویلیام ترنر در تاریخ بیست و سوم آوریل سال 177۵ میلادي در ناحیه میدنلین شهر لندن، در نزدیکی كاونتگاردن بهدنیا آمد.
استعداد ترنر خیلی زود در زندگیاش شناخته شد استقلال مالی به او اجازه داد تا به آسانی به ابداع و نوآوري بپردازد. كارهاي بالغ او را میتوان با استفاده او از پالتهاي رنگی و استفاده او از رنگ براي ایجاد فضاهاي وسیع، توصیف كرد. به استناد به كتاب تاریخ هنر مصور ،” كارهاي آخر او به عنوان پازلهایی خارق العاده نامیده میشدند”.(دیوید پاپر ) با این حال او هنوز به جان عنوان نابغه هنري به حساب میآمد. راسکین در رابطه با ترنر میگوید: پیش از ترنر هیچ كس پردهاي را كه طبیعت از ما مخفی میكرد كنار نزده بود… ترنر نخستین هنرمندي است كه نوع كاملی از منظره را به ما ارائه میكند”
در بررسی و تحلیل تفسیري آثار ترنر میتوان علاقه وي به فرهنگ مردم انگلستان خواه طبقه خواص و خواه طبقه كارگر و عوام پی برد. آثار ترنر بازتاب هویت انگلستان است. دشتهاي وسیع سرسبز، دماغه هاي مهآلود، دریاي طوفانی و وحشت از غرق شدن به كشتی نشستگان، میل مبرم به آفتاب كمیاب در این جزیره همیشه بارانی، میل به نور و درخشش آفتاب، علاقه به داستانهاي اساطیري، موسیقی، اپرا، ….همچنین زندگی ماهیگیران و روستاییان و حوادث مهم تاریخی از جمله نکاتی ست كه در رمزگشایی آثار وي از جامعه بریتانیاي قرن 18 میلادي بازتاب مییابد.
مناسبترین راه براي انتقال تصورات ترنر در موضوعاتی همچون كشتیهاي غرق شده، آتش، به عنوان مثال “سوختن پارلمان در آتش” در سال 1834 ،اتفاقی كه ترنر با عجله براي دیدن آن شتافت و در سري آبرنگهاي خود آن را طراحی كرد، فجایع طبیعی و پدیدههاي طبیعی همچون نور خورشید، طوفان، باران و مه. او مجذوب قدرت وحشی دریا بود و این را میتوان در اثر “سحرگاه بعد از تخریب”و “كشتی برده” به وضوح دید.
ویلیام ترنر در نقاشی “كشتی بخار در كوالک” بر خود میشورد. او سر به طغیان میگذارد و با چنان جسارتی قابش را از جزئیات خالی میكند كه گویی یکسر سوژه ي اندیشندهاش در میان امواج خروشان دریا آخرین نشانههایش را از دست میدهد و طبیعت هر آنچه نشان سروري آدمی است را در گردابی مهلک غرق خواهد كرد. ترنر كشتی را به چند خط و یک پرچم تقلیل میدهد. كشتی كه نماد رام شدن بی كران دریا بدست آدمیست با خطوطی محو و تیره در میان توفانی سهمگین ناپدید میشود. نقاش قلم بدست گرفته تا این لحظه ویرانی را بازنمایی كند. لحظهاي كه طبیعت طغیان كرده و دریا و آسمان در هم دستی خیره كنندهاي، سوژهي اندیشنده را دوپاره میكنند. او را محو میكنند و نشان میدهند كه ارباب كیست. آنکه جهان سوبژكتیو و ابژكتیو را در اختیار دارد كیست. این قابیست كه بازتاب دهنده شکست انسان است. شکست ذهنی كه میخواست طبیعت را به زانو درآورد. شکست سوژهاي كه گمان میکرد جهان وقتی آغاز میشد كه او چشمانش را بگشاید. شکست سوژهاي كه جهان در مرزهاي تجربه او حد میگرفت و معنا میشد.
لیبراستودیوروم یک مجموعه چاپی جسورانه از ترنر است كه شامل 71 اثر از 100 اثر چاپی در 14 قسمت است كه در حدود سالهاي 1807 و 1819 میشود، همراه با 20 كلیشه تقریباً نیمه تمام كه هرگز چاپ نشدهاند. این مجموعه احساسات ترنر در منظره نگاري را به خوبی توصیف میكند. این كلیشهها با هدف تکثیر زیاد در نظر گرفته شده بودند كه در 6 موضوع دریایی، كوهستانی، دهقانی، تاریخی، معماري،زندگی دهقانی آرام بخش گنجانده شده بودند. كارهاي چاپی او بخش كه در سال 1974 اعظمی از آثارش را در بر میگرفت و تمام موزه ترنر در سارا سوتا فلوریدا تأسیس شده بود، به آنها اختصاص داده شد.كه تحلیل این مجموعه بدست داگالس مونتروس نیز بازتاب دهنده زندگی روستایی و طبیعت سرسبز و تاثیر این طبیعت بر زندگی مردم انگلستان را در خود دارد.
ویلیام ترنر هنرمندي ست كه طبیعت بریتانیا و تاثیر آن بر زندگی مردمان این سرزمین را به تصویر میكشد.تاثیر عمیق طبیعت بر انسان و قلمرو زیست او به وضوح در آثار ترنر نمایان است. توانایی او در درک طبیعت و مهارتش در ساخت پالتهاي رنگی بی نظیر آثار او را در بازتاباندن و منعکس نمودن حقیقت سرزمینش موفق نموده است.آثار ترنر آیینه ایست كه در لحظات لذت از تابش نور آفتاب یا در زمان جدال با دریاهاي طوفانی ،حیات انگلستان را به سان نمایشی دراماتیک و با شکوه به تصویر می كشد و شاید همین شباهت تابلوهاي او با ادبیات حماسی و پرشور انگلستان است كه او را نزد هم میهنانش محبوب و جاودانه ساخته است.
بررسی موردی نظریه بازتاب(رویکردتحلیل محتوا)
درتحلیل های اروین گافمن از هنر ارتباط تصویری و تبلیغات
هنر، معنا ساز است .جامعه شناسی هنر را میتوان دست یافتن به محصولی دانست كه آن را معناست . محتواي هر اثر در عینیت یافتن اندیشه در معانی آشکار و پنهان آن جاي دارد و در یک تحلیل ساختاري میتوان به روشهاي كشف معانی در كلیت یک پدیده با توجه به تقابلهاي آن به شناخت رسید . تفکر قالبی یا حاكمیت شیوههاي قالبی رفتار به جهت معنا بخشیدن به رفتارهایی جمعی كه جامعه را در سطوحی متمایز به طبقات مجزا منفک میسازد . چنین تفکري كه قالبهاي پذیرفته شده را در رفتار تکثیر میكند ، به شناخت عمیقتر مفسران و تحلیگران در آثار به جا مانده از دوره هاي حیات اجتماعی یاري میرساند . ساختارهاي قوام یافته بر اساس تفکرات قالبی با شدت بخشیدن به نقش عناصر و اجزاي تشکیل دهنده در آثار مادي، خود را نمایان میسازد . در بررسی نمونههاي متفاوت در هر یک از آثار به جاي مانده ، میتوان این ویژگیها را بدست آورد.
اروینگ گافمن در 11 ژوئن 1922 در یکی از شهرهاي ایالت آلبرتاي كانادا به دنیا آمد. تحصیالت خود را تا مقطع لیسانس در دانشگاه تورنتو گذراند و سپس به آمریکا مهاجرت كرد. مدارک فوق لیسانس و دكتراي خود را به ترتیب در سالهاي 1949 و 19۵3 از دانشگاه شیکاگو در دو رشته جامعهشناسی و انسانشناسی اجتماعی دریافت كرد. از سال 19۵8 به عضویت هیئت علمی گروه جامعهشناسی سیاسی دانشگاه بركلی در كالیفرنیا درآمد و ظرف مدت كمتر از چهار سال به درجه استاد تمامی رسید. وي تا سال 1968 در دانشگاه بركلی ماند و در آنجا در كنار چهرههاي سرشناسی همچون دیوید ماتزا، كینگزلی دیویس، نیل اسملسر، و همچنین هربرت بلومر، یکی از قويترین گروههاي جامعهشناسی دهه 1960 آمریکا را تشکیل داد.
او با استفاده از رویکرد تحلیل محتوي هنر ارتباط تصویري و آثار هنرمندان حوزه تبلیغات تصویري را مورد مطالعه قرار داد و با دسته بندي نمونههایی در دورههاي تاریخی مشابه و معین بازتاب مناسک جامعه در این تبلیغات و در پی آن در رسانههاي جمعی و مدیا را مورد مطالعه قرار داد.
تصاویري كه در آنان مردان ایستاده و زنان نشسته اند،مردان سخن میگویند و زنان شنوندهاند حالات دست و بدن مردان تحکم كننده و زنان پذیرندهاند. نشانههاي بارز تبعیض جنسیتی و برتري مردان بر زنان است كه هنرمند به طورغیر عمد و یا تعمدي با الهام از آداب و مناسک و رفتارها و روابط پذیرفته شده در جامعه در آثار خود بازتاب داده است.
گافمن در مطالعات خود كه از آگهیهاي تبلیغاتی صورت داده به این فهم از جامعه معاصر اشاره دارد كه باز نمایی الگو وار مناسک فهم بهتر روابط ساختاري در زندگی روز مره را به دست میدهند . فرو دستی و فرا دستی جنسیتی در آگهیهاي تجارتی میان زنان و مردان بر اساس همین تفکر قالبی و القاي معانی برتري و اقتدار را براي گونه اي خاص ترسیم ساخته است . گافمن در این بررسیها به این نتیجه میرسد كه تفاوتهاي فیزیکی و بیولوژیکی در ساختار جنسیتی میتواند تمایزات برتري و اقتدار جویی را در جامعه ملموس و مثبوت نماید ساختار كلیشه اي در كنشهاي قالبی میتواند در چگونگی تحلیل اسناد و دستیابی به تفکري كه غلبه خود را بر رفتارهاي جمعی مشروعیت بخشیده است با كنار هم قرار دادن الگوهاي نمادین ثمر بخش نماید .
گافمن شش الگوي دیداري از نمایش هاي جنسیتی در تبلیغات، تشخیص داده است كه با آنها تفاوت هاي میان زن و مرد بازنمایی می شود. این الگوها عبارتند از:
1-مناسکی شدن فرمانبري: در این حالت، زنان وضعیتی را به وجود میآورند كه انقیاد آنها را در برابر كنترل دیگران نشان میدهد. از این نظر، زنان، بیشتر رفتارهاي دلجویانهاي همچون لبخند زدن را به نمایش میگذارند و حالتهاي ناتوانی بروز میدهند. زنان نسبت به مردان حالات لطیفتري را به خود میگیرند. همچون حالات ترس و انحناي ظریف زنانه. این مسائل در تصویرها، این گونه نشان داده میشود كه زن سعی میكند موافقت مرد را جلب كند. از این نظر، زنان غالباً به صورت كاراكترهاي لوده و عروسک گونه مردان كاملا جدي نمایش داده میشوند.
2-اندازه نسبی: این الگو به این مسئله اشاره دارد كه به طور كلی، زنان در تبلیغات و رسانه هاي دیداري، كوتاه تر از مردان تصویر میشوند و این امر، نماد اقتدار كمتر است. فقط هنگامی كه مردي از نظر اجتماعی، كم رتبه تر (پست تر) از زن باشد، كوتاهتر از او نشان داده میشود.
3-رتبه بندي كاري: به این امر اشاره دارد كه چگونه مردان كنشهاي دیگران را كنترل میكنند، درحالی كه زنان كنترل میشوند. بنابراین، مردان غالباً در نقشهاي مدیریتی به نمایش در میآیند، به ویژه در نقشهایی كه شغلی، به زنان آموزش میدهند. زنان بیشتر در حال دریافت كمک از مردان نمایش داده میشوند. این نوع از فرودستی، هنگامی فعالتر میشود كه گروه زنان، هدف هستند. مردان كمتر در مهد كودک یا آشپزخانه نشان داده میشوند یا هنگامی كه آنها در این عرصههاي زنانه به تصویر درمیآیند، این امر، واقع گرایانه نیست.
4-لمس زنانه: به این مسئله اشاره دارد كه در تصویرهاي تبلیغاتی و رسانههاي دیداري، زنان اشیا را لمس و نوازش میكنند، ولی هرگز اشیا را چنگ نمیزنند یا نمیقاپند. در مقابل، مردان، اشیا را دست كاري میكنند یا به آنها شکل میدهند. مصادیق این امر، میتواند در تصویرها، به شکل لمس كردن لباسها، نوازش یک كودک، به كار بردن لذت جویانه یک محصول و… از سوي مردان باشد. از سوي دیگر، مردان در چنین موقعیت هایی نشان داده نمیشوند، بلکه دست مردان، صرفاً ابزاري است كه با آنها محصولهایی را تولید میكنند، دست شریکی را میگیرند، محاسبه میكنند یا بیس بال بازي می كنند.
۵-عقب نشینی مقبول: زنان غالبا با درگیري روان شناختی، از موقعیتهاي اجتماعی عقب نشینی میكنند یا كنار نهاده میشوند. بدین گونه كه مردان، غالباً هدایت كارها را بر عهده میگیرند تا زنان را از این موقعیت ها حذف كنند. گافمن در تبلیغات دیداري مشاهده كرد كه «زنان بیش از مردان، به درگیريهایی داخل میشوند كه آنها را به طور روان شناختی از موقعیتهاي اجتماعی حذف میكند. » گافمن درگیري، پنهان كاري عاطفی و وابستگی فیزیکی به دیگران را نشانههاي این نوع عقب نشینی برمی شمارد كه در تصویرهاي زنان در رسانهها به صورت از دست دادن كنترل احساسات و اشک ریختن، بیخودي خندیدن، پنهان كردن چهره پشت دستان از روي ترس، كم رویی، دست پاچگی یا اضطراب نمایش داده شود.
از نظر گافمن، شکل ملایمتر نمایشهاي عقب نشینی میتواند با گرداندن زیركانه سر یا چشمها (یا از گوشه چشم نگریستن)، هنگامی كه فرد مجذوب دیگري شده و از خود بی خود شده است، در تصویرهاي رسانهاي نشان داده شود. همچنین فرد می تواند در پس یک در، یک كتاب، یک شیء یا یک مرد پناه گیرد. این گونه نمایشها، عقب نشینی نام گرفته است؛ چون فرد دخیل در آنها، در برابر هركس كه در موقعیت، حاضر است، عقب نشینی و كناره گیري می كند.
6-خانواده: این الگوي تحلیلی، زنان را بیشتر در موقعیت هاي خانوادگی و مردان را بیرون از خانه نشان می دهد. بر اساس مشاهده گافمن در تبلیغات )و به طور كلی، رسانه هاي دیداري(، معموالً مردان یا در خانه نیستند یا از آن فاصله دارند. گافمن معتقد است فاصله، كاركردي ویژه را نشان میدهد. نقش مرد، نظارت و حمایت است. براي مثال، در تبلیغات، پدر، مکان كوچکی در خانه دارد؛ زیرا زمانی طولانی در بیرون خانه كار میكند. این بحث، مسئله تمایزیابی جنسیتی را از طریق نقش اجتماعی بیان می كند.
با این دیدگاه، گافمن مشاهده كرد كه در تبلیغات، مردان بیشتر در حال انجام دادن كارهاي بسیار كوچک درون خانه نشان داده می شوند. از نظر او، این مسئله ممکن است به این دلیل باشد كه خانه به طور سنتی، یک “حوزه زنانه” تلقی می شود. بنابراین، بر این مسئله تأكید می كند كه در فضاي خانه، مرد به یک فرمانبر تبدیل میشود. در این جايگزینی، او ممکن است به «وظایف زنانه» تن دهد. بنابراین، در تبلیغات، زنان را در جایگاه سازندگان خانه نشان میدهند. درحالی كه مردان فقط در نقش دستیار و كمک كار زنان در آشپزخانه نشان داده میشوند. در اینجا، هنگامی كه پرسیده میشود كارشناس امور مربوط به منزل كیست؟ پاسخ عملا ثابت شده است. در تبلیغات، بیشتر این گونه نشان می دهند كه زنان در امور مربوط به پخت و پز، نظافت و خرید اقتدار دارند. این امر به جنسیتی شدن حوزه ها اشاره دارد بدین معنا كه زنان به حوزه خانه و مردان به حوزه كار و سیاست در بیرون خانه تعلق دارند. .(گافمن 1391)(اعجازي 1397) به طور خلاصه، استدلال گافمن این است كه تفاوت در رفتار زنان و مردان، بر اساس تفاوت هاي بیولوژیک بنیادي، بین آنها به وجود نمیآید، بلکه “بسیاري از اعمال اجتماعی كه غالباً پی آمد طبیعی تفاوت هاي میان دو جنس تلقی میشود، در عمل، ابزاري هستند كه آن تفاوت ها را محترم شمرده و تولید می كنند”
نتیجه گیری:
مطابق نظریه بازتاب ،آثار هنري بازتابی هستند از شرایط و مناسک موجود جامعه در زمان خلق اثر هنري و در واقع آثار هنري همانند آیینهاي بی زنگار شمایل جامعه را به تصویر میکشند. اگرچه این آینه نمیتواند تمامی ماهیت جامعه را در برگیرد چرا كه هنر با تمام اعجاب و رمز و راز نهفته در ذاتش بسته به نوع حوزههاي متفاوت و خاستگاه و طبقه اجتماعی و نوع دیدگاه هنرمند محدود است، لیک در همین حد و مرز هم توانایی و قدرت هنر در بازتاب غیر قابل انکار است. مطالعه تخصصی آثار هنري در دوره هاي مختلف تاریخی ،مطابق نظریه بازتاب ، كمک میکند علاوه بر درک هنرمند و دغدغهها و رویکردهایش ، شناختی قابل تامل از جامعه ، مناسک جامعه،فرهنگ غالب و تعامالت میان افراد جامعه داشته باشیم. همانطور كه اشاره شد با مطالعه آثار ویلیام ترنر میتوانیم انگلستان قرن18 و 19 میلادي را بهتر بشناسیم.تعامل و ارتباط تنگاتنگ مردم انگلستان با طبیعت، تاثیر حوادث و رخدادهاي طبیعی بر زندگی مردم، معماري، موسیقی هنر و تاریخ انگلستان از مجموعه عواملی ست كه به شکلی دراماتیک در پرتو خیره كننده نور و درخشش و آفتاب متجلی میشود و ما را با عواطف و دلمشغولیهاي هنرمند و جامعه خاستگاهش آشنا میسازد. همچنین مطالعه در آثار اروینگ گافمن و نظریات و رویکردهایش كه در قالب رویکرد تحلیل محتوا در نظریه بازتاب شکل گرفتهاند، مناسک و آداب تبعیض آمیز جنسیتی حاكم بر جامعه مورد بررسی قرار میگیرد و مشخص میشود مجموعه رفتارهاي تبعیض آمیز و پذیرفته شده در اجتماع، در خودآگاه یا ناخودآگاه هنرمند طراح ثبت شده و به شکلی عامدانه و یا غیر عمد در اثر او تصویر گشته است. در هر دو مطالعه موردي انجام شده در این پژوهش آن چه حاصل می شود ،اثبات حقانیت نظریه بازتاب است.میتوان گفت آثار هنري مورد مطالعه در دوعصر متفاوت هر دو متاثر از جامعه پیرامون خود بوده و بازتاب دهنده حقایق زمان خود هستند.
اشتراک ها: نظریه هنر و تعالی، هژمونی، انتقادی (مکتب فرانکفورت) - Gallery