نظریه هنر و تعالی، هژمونی، انتقادی (مکتب فرانکفورت)
امتیاز دهید

در تعاریف آمده از رویکرد شکل دهی، این نظریه نقطه مقابل رویکرد بازتاب شناخته شده و در تقابل رویکرد بازتاب شکل گرفته است.در این رویکرد شکل دهی بر خلاف رویکرد بازتاب، این هنر است که جامعه را متاثر می‌سازد.

تصاویر نظریه پردازان مکتب فرانکفورت

فهرست مطالب

نظریه هنر و تعالی، هژمونی، انتقادی (مکتب فرانکفورت) بررسی تفصیلی رویکرد شکل دهی با تاکید بر مولفه های هنر و تفسیر نظریات

در تعاریف آمده از رویکرد شکل دهی، این نظریه نقطه مقابل رویکرد بازتاب شناخته شده و در تقابل رویکرد بازتاب شکل گرفته است.در این رویکرد شکل دهی بر خلاف رویکرد بازتاب، این هنر است که جامعه را متاثر می‌سازد.در این رویکرد تحلیل پدیده‌ها بر اساس شکل پذیری جامعه مخاطب از هنر و تاثیرگذاری هنر بر رفتارهای فردی و اجتماعی افراد بررسی می‌شود . مقاله پیش رو در مرحله نخست رویکرد شکل‌دهی در جامعه شناسی هنر را مورد بررسی قرار داده و سپس نظریات متاثر از این رویکرد یعنی:نظریه هنر و تعالی،نظریه هژمونی و نظریه انتقادی یا فرانکفورت را مورد تحلیل قرار داده و این نظریات را در شاخه های مختلف هنر بسط داده و بررسی می‌نماید.

 جامعه شناسی هنر علمی است که توانایی خوانش و فهم هنر را برای ما فراهم می‌نماید . جامعه شناسی هنر این مهم را آشکار می‌سازد که یک اثر هنری از نظر اقتصادی،سیاسی،اجتماعی چه کارکردهایی داشته، از چه دفاع و با چه به نزاع برمی‌خیزد،تاثیراتش بر جامعه مخاطب مثبت است یا منفی،و اساسا هنر مورد بحث متاثر از کدام تفکر و یا کدام طبقه اجتماعی خاص است. گرچه اختلاف دیدگاه و نوع نگرش جامعه شناسان و هنرمندان موجب عدم پیشرفت و گسترش شاخه “جامعه شناسی هنر” نسبت به سایر شاخه های جامعه شناسی گردد، لیک از ابتدای پیدایش این شاخه میان رشته‌ای،رویکردها و نظریات متفاوت و متنوعی برخاسته از رویکردهای: پوزتیویستی،تفسیری،انتقادی و پست مدرنیسم ، که زیر ساخت‌های کالن و اصلی علم جامعه شناسی می‌باشند، شکل گرفته است.  رویکرد شکل دهی نیز یکی از رویکردهای اساسی علم جامعه شناسی هنر است که خود دارای شاخه ها و نظریاتی است که در این پژوهش مورد بررسی واقع می‌گردند.

  رویکرد شکل دهی:

 همانطور که پیش‌تر اشاره شد در رویکرد شکل‌دهی، چارچوب تحلیل پدیده‌ها بر اساس شکل‌پذیری جامعه مخاطب و تاثیرگذاری آن در ساختارهای رفتاری و اجتماعی است . گر چه این تاثیر پذیری بر روی جامعه جهت وارونه به خود می‌گیرد. می‌توان چنین پنداشت که ، هنر در طیف وسیع و گسترده خود، کارکرد اثر بخشی را برای جامعه مخاطب و هدف خود داراست . از این جهت ویژگی هنر در بستر ایدئولوژیک ، بیشتر بر جسته می‌گردد. در این‌جا، میتوان آثار مخرب مظاهر مادی هنر را بر روی جامعه از منظر نوع آن و تکثر در شیوه های اجرایی که اهداف خاصی را منطبق بر یک شیوه رفتاری ، ظاهر می‌سازد ، مصداق عینی پدیده‌های اجتماعی دانست . آنگونه که ناظران فرهنگ توده و منتقدان اجتماعی پایه های استدلالشان را پی می‌ریزند ، هنرهای عامه پسند در مسیر رشد جامعه به سوی رفتارها و هنجارهای خاص گام برمی‌دارند و این حرکت و گام‌سپاری هنرهای توده می‌توانند بازتاب واقعیاتی باشد که در عرصه‌های اجتماعی جریان دارد و در روایتی دیگر گفته می‌شود ؛ نوعی از هنر در رویکرد شکل دهی ، سبب انحطاط اخلاقی و رفتاری است حال آنکه ، شاید هنر در توسعه و گسترش آن رفتار خاص و فرا گیر شدن چنین ویژگی دخالت و تاثیر گذار باشد . به سخن دیگر، عینیت رفتارهای غیرهنجاری که خاص طیف‌های اجتماعی در خرده فرهنگ‌های یک جامعه، اشکالی از شاخص‌های نمادین به خود می‌گیرد در پدیدار شدن آن‌ها، هنر و فرهنگ توده به عنوان نقش مکمل و حمایت کننده را ایفا می‌کند که این مهم می‌تواند تاییدی اجتماعی در فرایند مشروعیت بخشیدن به چگونگی آن رفتار بوده و دلیل تشدید کننده در روند جامعه پذیر کردن ذکر گردد .

چیزی که مارکسیست‌ها از آن به عنوان کانالیزه کردن طبقات اجتماعی در راستای پذیرش ارزش‌ها و ایدئولوژی حاکمیت نام می‌برند.)صدفیان،۱۳۹۵) دیدگاه شکل دهی از زاویه مارکسیست ها ، ابعاد منفی و مخرب این تاثیر پذیری و شکل دهی را بررسی می‌کند. گر چه این نوع نگرش را می‌توان در هر یک از چارچوب‌های مکاتب نظری و در جامعه شناسی با توجه به سلطه و حیطه ایدئولوژیک آن بصورت ملموس مشاهده کرد.  پیش نگری‌های رویکرد شکل‌دهی، خبر از دگرگونی بنیادین و یا سقوط بنیادهای اجتماعی در جامعه‌ای را می‌دهد که نهادهای مالوف آن درگیر با تاثیر پذیری‌های عام یافته در شکل دهی فرهنگی است.(همان)

 رویکرد شکل‌دهی تاثیر هنر بر فرهنگ جامعه را مورد بررسی قرار می‌دهد و دارای نظریه‌هایی بوده و جهت درک هرچه بهتر این رویکرد لازم است به تفصیل مورد مطالعه قرار گیرند.

 نظریه هنر و تعالی:

 پیروان این نظریه داری یک ادراک واحد از هنر بوده و بر این عقیده اند که هنر امری تعالی بخش است.  ماتیو آرنولد، شاعر و منتقد ادبی، از نخستین‌های نظریه پردازی در شکل دهی است . به اعتقاد او ،” فرهنگ ” چیزی است (پدیده ای) که دست چین شده از تمامی بهترین‌هایی است که در اندیشه و بیان می‌گنجد. او هنر را تنها به هنرهای زیبا اطلاق می‌کند.

 آرنولد معتقد بود فرهنگ جایی ست که تفکر و هنر عرصه جولان پیدا می‌کند.از نظر وی امر فرهنگی امری مقدس است و هنرهای زیبا ماهیت اخلاقی دارند.

ماتیو آرنولد

پس از انقلاب فرانسه با انتشار آثار (بالزاک) پایه‌های “رئالیسم” و” ناتورالیسم” گذاشته می‌شد و از طرف دیگر عده‌ای از فلاسفه و ادبا که طرفدار هنر مفید بودند، شاعران و نویسندگان را دعوت می‌کردند که آثار خود را به خدمت اجتماع و اخلاق و “پیشرفت اندیشه بشری” بگمارند. این عده عبارت بودند از”کلاسیک‌ها” که هدف هنر را “آموزنده بودن” می‌دانستند و می‌گفتند که هنر باید برای تعلیم و راهبری افراد بشر مفید باشد و فلاسفه که می‌خواستند نظم و نثر در خدمت پیشرفت اندیشه بشری قرار گیرد و بالاخره اصالح‌طلبان که می‌کوشیدند برای استقرار نظم جدیدتر و بهتر از هنر و ادبیات نیز کمک بگیرند.

 بالزاک به پایبند بودن هنرمندان به اخالق معتقد بود و باور داشت هنرمندان با آثار خود جامعه را به سمت تعالی سوق می‌دهند.

انوره دو بالزاک

پیروان و نظریه پردازان “هنر وتعالی”با تکیه بر تاریخ هنر و تحلیل فرهنگ‌های اجتماعی معتقدند که این کار هنر است که تاثیرگذار باشد و هنر فی نفسه مطلوب است و اثربخش، بنابراین بدون هیچگونه محدودیتی باید این اثر هنری را به مردم عرضه کرد تا اثر گذار باشد . جان راسکین، منتقد هنری، نویسنده و طراح مشهور انگلیسی نیز چنین نگاهی به هنر دارد. او معتقد بود:”هنر پادزهر حیات فانی بشری است.”همچنین باور داشت:”هنر ، بدون آنکه بیمار متوجه آن باشد به مانند دارویی اثر بخش، نقشی شفا دهنده دارد.”  

جان راسکین

وی که در خانواده‌ای ثروتمند زاده شده بود، پس از مرگ پدرش تمام ثروت او را وقف فعالیت‌های خیریه، موزه و فعالیت‌های فرهنگی کرد و خود به نویسندگی اشتغال یافت. تمام آثار وی دارای رنگ و لعاب اخلاقی‌اند. معروف‌ترین اثر راسکین کتاب هفت مشعل معماری است که در سال ۱۸۴۸ انتشار یافت. وی در این کتاب سخن از معماری می‌گوید و معتقد است معماری دارای هفت مشعل به قرار زیر است: حقیقت، ایثار، قدرت، زیبایی، زندگی، خاطره و اطاعت.

 آرنولد در بیان نظریه خود از واژه”هنرهای زیبا” بهره می‌جوید .افرادی چون او ، بالزاک و راسکین “هنر” را در وازه و مفهوم” زیبا” و”واال” مد نظر دارند. طبق نظریه “هنر و تعالی” هرجا هنرمند حضور دارد ،جامعه دچار کج رفتاری نمی گردد.

 نظریه هژمونی:

در تعریفی ساده و کلی نظریه هژمونی: فرادستی، سلطه‌گری، سلطه، یا هژمونی مفهومی است برای توصیف و توضیحِ نفوذ و تسلط یک گروهِ اجتماعی بر گروهی دیگر، چنانکه گروهِ مسلط(فرادست) درجه‌ای از رضایت گروه تحت سلطه(فرودست)را به دست می‌آورد و با “تسلط داشتن به دلیل زور صرف” تفاوت دارد. “هژمونی” تسلط یا کنترل سیاسی ، اقتصادی یا نظامی یک دولت بر دیگران است در معنی کلی تر نفوذ و تسلط یک جمع یا نهاد بر یک جامعه. نظریه هژمونی این واقعیت را بیان می‌دارد که در جامعه مخاطب یا فرودست تحت تاثیر جامعه فرادست واقع می‌شود. جامعه هدف تحت تاثیر شعائر و ایدئولوژی و نگرش‌های حاکمین بوده و آن‌ها را از درون می‌پذیرد. “فرادستی” اصطلاحی است که در نوشته‌های برخی از مارکسیست‌های سده بیستم به ویژه “آنتونیو گرامشی” به کار می‌رود. مراد از آن چیرگی مادی و معنوی یک طبقه بر طبقات دیگر است چنانکه در اصطلاح “سلطه‌جویی بورژوایی” به کار رفته‌است.

 نظریه “هژمونی” برای نخستین بار توسط “گرامشی” مارکسیست و نویسنده ایتالیایی مورد استفاده قرار گرفته است.

به نظر “گرامشی”، سلطه سرمایه‌داران تنها به‌وسیله فاکتورهای اقتصادی تأمین نمی‌شود. بلکه نیازمند قدرت سیاسی و نیز یک سیستم یا دستگاه عقیدتی یا ایدئولوژیک است که کارش فراهم کردن موجبات رضایت طبقه تحت سلطه می‌باشد.

از نظر وی هنر یکی از ابزارهای مهم سلطه طبقه فرادست بر طبقه فرودست به حساب می‌آید. بر باور او و طبق این نظریه طبقه حاکم، توده‌های مردم را از طریق هنر تحت تاثیر قرار می‌دهد.آرمان‌های خود را به وسیله هنر به جامعه مخاطب می قبولاند.از قابلیت هنر جهت حاکمیت و سلطه بر جامعه استفاده می‌نماید چرا که هنر بدون اسلحه توانایی فتح دل‌ها را دارد. نظریه هژمونی در حیطه گرافیک ،تبلیغات و سینما:

بی‌شک یکی از مهم‌ترین حیطه‌های تجلی “هژمونی” گرافیک و تبلیغات است.

تبلیغات سیاسی، جوسازی، پروپاگاندا:

 گونه‌ای ارتباط است که در آن، اطلاعات هماهنگ و جهت‌دار برای بسیج افکار عمومی از طریق تبلیغات سیاسی پخش و فرستاده می‌شود. تبلیغات سیاسی شکلی از ارتباط است که هدف آن نفوذ بر گرایش یک جمع یا جماعت به موضع و دلیل دلخواه مبلغ سیاسی است. پروپاگاندا برخالف تهیه اطلاعات غیرجانبدارانه، در اصلی‌ترین معنای خود، دادن اطلاعات با هدف نفوذ بر مخاطب است.

از مجموعه پوسترهای تبلیغاتی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه

در این راستا، اغلب اوقات، واقعیت‌ها به‌طور گزینشی بیان و بازنمایی می‌شوند )درحالی که نادرستی آن برگوینده روشن و آشکار است( تا از سوی مخاطب، واکنش و رفتاری احساسی و نه آگاهانه و خردمندانه سر بزند. نتیجه این امر، تغییر گرایش دلخواه به سوی هدفی است که برای مخاطب هدف‌گیری شده و به منظور پیشبرد یک برنامه سیاسی، درنظرگرفته شده‌است. افزون براین، پروپاگاندا می‌تواند در شکل یک نبرد و جنگ‌افروزی سیاسی نیز تلقی شود.

 از مجموعه پوسترهای تبلیغاتی جنگ جهانی جنگ جهانی دوم

 نه تنها جنگ بمب‌ها و گلوله‌ها، بلکه جنگ کلمات و تبلیغات بود. تهاجم تبلیغاتی نازی‌ها ابتدا توسط آدولف هیتلر در کتاب نبرد من طراحی و سپس به وسیله گوبلز و وزارت تبلیغات او اجرا شد. ایاالت متحده در ایجاد تبلیغات خویش، به مجموعه‌ای نه چندان منسجم از روان‌شناسان و سایر دانشمندان علوم اجتماعی، برای تقویت روحیه ملی و خنثی ساختن تأثیر تبلیغات آلمان نازی متکی بود. امروزه تبلیغات، جزئی از ارتباطات عمومی است و هدف آن، دستیابی به مقاصد از پیش تعیین شده‌است.

یکی دیگر از حیطه‌های مناسب جهت روشن ساختن نظریه “هژمونی”، “هنر هفتم” یا همان “سینما “است و سینمای هالیوود به عنوان یک “هنر صنعت” کالن و جهان گیر بیشترین و تاثیرگذارترین در این خصوص است. هالیوود گاهی فیلم‌هایی با مضامین مشترک تاریخی و سیاسی تولید می‌کند. بعضی مواقع این فیلم‌ها آثار ساده جنگی و سرگرم‌کننده هستند. اما گاهی پا را فراتر می‌گذارند و باعث تغییر برنامه‌های سیاسی و چشم‌اندازهای مختلف می‌شوند. پروپاگاندا یا آثاری که به‌منظور تبلیغ غیرمستقیم یک جریان یا تفکر سیاسی ساخته می‌شود، گاهی به‌صورت کاملا ظریف و زیرپوستی واقعیت را تحریف کرده و مشتی دروغ تحویل مخاطب می‌دهند و گاهی این بنرهای تبلیغاتی به احمقانه‌ترین شکل ممکن عمل می‌کنند . برای آشنایی با ده فیلم جنگی که به‌عنوان پروپاگاندا نقش مهمی در تحریف واقعیت داشتند:

راکی ۴:

راکی ۴ یک فیلم جنگی نیست اما روی واکنش فرهنگی آمریکایی‌ها نسبت به روسها در طول جنگ سرد تاثیرگذار بود. در این فیلم راکی وارد مبارزه با یک سرباز ممتاز شوروی به نام ایوان دراگو می‌شود. این بوکسور در کوه‌های سیبری به تکامل جسمی رسیده و توسط دانشمندان و برنامه‌ریزان شوروی به جنگنده‌ای ممتاز تبدیل‌ شده است. نمادی از قدرت اقتصادی و علمی شوروی و خطر نظامی آن برای آمریکایی‌ها.  

راکی ۴ یک پروپاگاندا سیاسی است که حقیقت را به هنرمندانه‌ترین شکل ممکن پنهان می‌کند در واقع این تنها سیلوستر استالونه است که در رینگ بوکس، حریف روسی خود را هدف مشت‌هایش قرار می‌دهد و عملا کار خاصی از او برنمی‌آید.

 

پلان نهایی فیلم راکی ۴

 تولد یک ملت:

این فیلم جنگی درباره کوکلوس کلان است و سعی دارد آنها را به‎عنوان مدافعین شجاع در برابر سیاهان شرور نشان دهد! تحریف واقعیت و تقدس این گروه خشن، افراطی و نژاد پرست یکی از عجیب‌ترین و متاسفانه موفق‌ترین پروپاگانداهای سیاسی به شمار میرود.(همان)

 کازابلانکا:

در سال ۱۹۴۲ ساخته شد و به‌عنوان یکی از بهترین فیلم‌های تمام دوران شناخته می‌شود. این فیلم از سوی گروهی از سیاسیون که موضعشان طرفداری جنگ بود و از سوی وزارت جنگ پشتیبانی شد. آمریکایی‌ها در سال‌های ابتدایی جنگ، نسبت به این موضوع تا حد زیادی بی‌تفاوت بودند؛ بنابراین به فیلم‌هایی مثل کازابلانکا که در آن شخصیت محبوبی مثل هامفری بوگارت نسبت به این اتفاق موضع‌گیری داشت، برای جهت‌دهی به افکار عمومی احتیاج بود.

طبق نظریه هژمونی،در تمامی آثار هنری از جمله؛ نمایش‌ها و فیلم‌ها که موقعیت‌های افراد را تصویر می‌نمایند، همواره عوامل و عناصر در هژمونی اشتغال قرار دارد. این از آن جهت معنا می‌شود که حتی تناسب این اشتغال نیز نتواند در صور بصری نمایش داده شود . به دیگر سخن، افراد و عناصر عادی، شخصیت‌ها در صحنه‌های خلق آثار هنری به نوعی شاغل هستند، یعنی در خدمت تفکر و ایدئولوژی مورد نظر اثر هستند گر چه در فضا و موقعیت‌های مادی اشتغال دیده نشوند.

 نظریه انتقادی(مکتب فرانکفورت):

مکتب فرانکفورت در رابطه با نظریه انتقادی، نام مکتبی آلمانی است که در دهه ۱۹۳۰( میلادی)توسط ماکس هورکهایمر در قالب یک انجمن پژوهشهای اجتماعی در فرانکفورت تأسیس شد. عمده فعالیت این مکتب در زمینه‌های مربوط به فلسفه علوم اجتماعی، جامعه‌شناسی و نظریه اجتماعی نئومارکسیستی است. از نظر مکتب فرانکفورت، پیدایش و رواج یافتن رسانه‌های جمعی و “صنعت فرهنگ” و رخنه بی‌وقفه آن‌ها در زندگی در طول قرن بیستم، نشانگر چرخش از سرمایه‌داری لیبرالی خود تنظیم شونده قرن نوزدهم به “سرمایه‌داری سازمان یافته و سراپا برنامه‌ریزی شده” قرن بیستم است. رسانه و تأثیر آن بر فرهنگ از موضوعات مورد توجه اندیشمندان مکتب فرانکفورت بوده است. خط فکری و تحقیقی آنان بر اساس نقد وضعیت انسان معاصر از وجه خرد و کلان به بیان نظریه‌هایی دربارە ظهور و نفوذ سرمایه‌داری انجامید.

پلانی از فیلم تولد یک ملت

 آنان با نگاه انتقادی سلطه نظام سرمایه‌داری در ارتباطات، فرهنگ و هنر را به شکل نظریه‌ای تحت عنوان صنعت فرهنگ مطرح کردند. این نظریه پردازان با تحلیل فرهنگ در جامعه صنعتی به این نتیجه رسیدند که وسایل ارتباط جمعی باعث درهم‌آمیختگی هنر، فلسفه و اقتصاد شده و ارزش‌های فرهنگی را به شکل کالایی مبادلاتی درآورده‌اند. همچنین در مطالعه هنر از دیدگاه انتقادی مکتب فرانکفورت دو نوع هنر مطرح می‌شود:هنر اصیل و هنر بازتولید ومصرفی.

 همانطور که گفته شد یکی از موضوعات مهم مورد توجه اعضای مکتب فرانکفورت، رسانه و تأثیر آن بر فرهنگ توده و رابطه صاحبان قدرت با رسانه‌ها در چارچوب پدیده‌های فرهنگی ست. آنها سلطه نظام سرمایه‌داری بر ارتباطات و فرهنگ را به بوته نقد کشیدند. همچنین آنان اولین نظریه پردازان اجتماعی بودند که به اهمیت آن چیزی پی بردند که بعدها آدورنو و هورکهایمر در رساله” دیالکتیک روشنگری ” که ماحصل تحقیقاتشان در بررسی شرایط شکل گیری توتالیتاریسم از آن یاد کردند. عبارت “صنعت فرهنگ” با توجه به همراه قرن بیستم بود با تعبیر صنعت داشتن کلمه صنعت فقط به معنای فرهنگ تولید نیست، بلکه بیشتر نشان دهنده استاندارد و یکسان شدن فرهنگ توده‌ای و جنبه کالایی پیدا کردن فرهنگ است. در مفهوم “صنعت فرهنگ”، واژۀ صنعت مهم‌تر از محتوای فرهنگ است. صنعت فرهنگ با طرح و برآورده کردن نیازهای کاذب در مردم باعث فراموشی نیازهای اصلی آنان می‌شود و این همان چیزیست که خواسته و مطلوب صاحبان قدرت و سرمایه است.(همان)

 در باور آدورنو، تسلط تکنیکی پیشرونده، عامل فریب توده‌ها و به مانعی برسر راه آگاهی تبدیل می‌شود. صنعت فرهنگ ،سدی در برابر رشد افراد در جهت خود مختاری و استقلال ایجاد می‌کند که روشنگری در کارکردی متضاد به ایفای نقش می‌پردازد .

از مجموعه پوسترهای انتقادی به رسانه های جمعی و مبتنی بر مکتب فرانکفورت

 فرهنگ توده‌ای،تسهیل کننده جریان فرمانبرداری است . هنگامی که فرهنگ، کالایی می شود ( بت وارگی ) ، فرایند تحمیق و انفعال در طبقه کارگر، کارکرد پذیرش آسان شرایط موجود را در همان قالبی که از سوی صاحبان ابزار و منابع ( سرمایه داری )

شکل‌دهی می‌شود ، به خوبی به اجرا در می آورد . طبقه کارگر در چنین فرایند نظام‌مندی سطح آگاهی طبقاتی را در بستر رشد و ارتقاء از دست می‌دهد و در نهایت با کشیده شدن به انفعال، کنش ادراک انتقادی را از خود سلب شده می‌یابد . این دقیقاً نقطه‌ای است که سرمایه‌داری در سایه این مهم، خود را پنهان ساخته است . تمایزی که میان هنر و فرهنگ توده و عامه پسند با هنر اصیل وجود دارد در مفهوم پویایی و انفعالی بودن آنها ست.

 نتیجه:

درنهایت می‌توان نظریه انتقادی و هژمونی را دغدغه و دل‌مشغولی روشنفکران دانست.هنرمندان و نظریه پردازان و اندیشمندانی که نگران کاهش تاثیرو اقتدار هنرهای زیبا بر جامعه هستند.این نگرانی ها قابل تامل و واقعی هستند. تاثیر مخرب برنامه‌های تلوزیونی،سریال‌های بی‌محتوی، انبوه‌سازی بی رویه و بی‌مایه و سطحی در ساخت برنامه‌های تلوزیونی، مجلات و نشریات زرد ،داستان‌های جنایی غیر حقیقی، طالع بینی و ترویج خرافات، محصولات سینمایی مبتذل، ستارگان حلبی سینما، بت‌هایی تو خالی، موسیقی سخیف، اشعار عاری از معانی فاخر، خوانندگانی بی صدا، عروسک‌هایی عریان و رقصان بر صحنه‌های موسیقی جهان…همگی مسبب و مخرب اصول و ارزش‌های اخلاقی هستند. حقیقتی واقع شده در عصر حاضر با سرعتی سرسام آور سمت سقوط.  لیک با این وجود آنچه نباید فراموش نمود عدم یکدستی است. نه هنر با شاخه‌های گسترده‌اش امری یکدست است، نه هنرمندان شاخه‌های مختلف یکپارچه هستند و نه مخاطبین هنر و رسانه متجانس هستند.

از این رو باید پذیرفت کلیه محصولات فرهنگی تولید شده توسط کمپانی‌های تولیدات فرهنگی هنری الزاما مخرب نیستند، تمامی هنرمندان فعال در این حیطه ندانسته و برده وار اندیشه و هنرشان را در اختیار صاحبان قدرت قرار نمی‌دهند،هنوز نیز هستند ستارگانی که به ارزش‌های اخلاقی و تعالی بشر پایبندند و از همه مهم‌تر، مخاطبین هستند: افرادی که مخاطب و مصرف کننده تولیدات رسانه‌های جمعی و هنرهای هفت‌گانه هستند عاری از اندیشه، منفعل و مسخ گشته انبوه تولیدات” صنعت فرهنگ” نبوده و متجانس نیستند، دارای حق انتخاب و اندیشیدن هستند. گرچه هرگز نباید و نمی‌توان واقعیت‌های مخرب تعریف شده در نظریات مطرح شده”فرانکفورت،هژمونی” در رویکرد شکل دهی را نادیده گرفت اما می‌توان به تفکر و اعتقادات ماتیو آرنولد، بالزاک و راسکین امیدوار بود و “هنر متعالی” را باور داشت،تا زمانی که قدرت اندیشیدن و انتخاب نمودن میان افراد بشر باقی ست می‌توان به رهایی و نجات اخلاق از سقوط به دره انحطاط امیدوار بود.