سورئاليسم
امتیاز دهید

سالهاي پرالتهاب جنگ و واكنش هاي عليه آن در جامعه و ذهن هنرمندان چگونه به دادائيسم و سورئاليسم مي انجامد؟ طبيعت بيجان و اشياء ، در مكاتب متافيزيكي و سورئاليسم چگونه تفسير ميشوند؟

سوررئالیسم

فهرست مطالب

جلوه های راز پردازی در سورئالیسم و دادائیسم و پیوند آن با نقاشی متافیزیکی

سالهای پرالتهاب جنگ و واکنش های علیه آن در جامعه و ذهن هنرمندان چگونه به دادائیسم و سورئالیسم می انجامد؟

طبیعت بیجان و اشیاء ، در مکاتب متافیزیکی و سورئالیسم چگونه تفسیر میشوند؟

سالهای قریب الوقوع جنگ جهانی اول و سالهای پس از آن ، دنیای دیوانسالاران و کلاهبرداران و روسپیان زوال زده را در برابر چشمان هنرمندان بارزتر رخ می نمایاند  ؛ آسیب های اجتماعی ، فقر و آوارگی ، از هم گسیختگی ،  فشارهای ناشی از جنگزدگی و تضادهای بیشمار فرهنگی و اقتصادی به روحیه خیالپردازانه،  پرشور و رها شده سورئالیست ها ، دادائیست ها و نقاشان متافیزیکی ایتالیایی  نزدیک میشود و پاسخگوی هدف های اجتماعی و اخلاقی آنان میشود.

بسیاری از هنرمندان اروپایی در قبال دهشت های جنگ به هزل، طنز تلخ، کلبی مسلکی، نیهیلیسم و آنارشیسم روی آوردند و جستجو در دنیای درونی را بدون ملاحظات و قید و بندها برای دستیابی به اهداف خویش لازم میدانستند.

گئورگه گروس کاریکاتورساز و تصویرساز پرشور آلمانی ( ۱۸۹۳-۱۹۵۵ ) با سه جنبش عینیت جدید، دادا و واقعگرایی اجتماعی پیوند داشت، هنرمندی انقلابی و ضد جنگ که از نظام پوسیده و فرهنگ بیمار غالب بر جامعه بیزار بود و در جوانی به سبب سرپیچی از فرماندهان در مدتی کوتاه آموزش در ارتش تا مرز اعدام پیش رفته بود.

اثر گئورگه گروس

 او در خلق نقاشی هایش، از سنت اغراق آمیز و کژنمای اکسپرسیونیسم مدد گرفت و تصویرگری در عرصه انتقادی را بهترین روش برای ابراز حساسیت های خود برگزید.

گروس با پرده ( مناسب برای خدمت پرتحرک – ۱۹۱۸ ) که با باسمه های به روش لیتوگرافی ساخت نقد سیاسی اجتماعی خود را به میان مردم برد و در سالهای پس از جنگ جهانی اول تجسم دنیای کابوس وار خود را به گرایش های اولیه سورئالیسم پیوند زد.

گئورگه گروس برای نمایش ( انسان بی هویت )، عروسک مفصلدار یا ( مانی کینو ) را از نقاشی های کی ریکو به عاریت میگیرد، و با حذف بُعد اسطوره ای آن را به خدمت طرحهای هجایی می گمارد.

پیکر مردی بدون چهره که سبک و موضوعات غالب آثار کی ریکو را تشکیل میداد، در پرده  ( آدمک های جمهوریخواه گروس در سال ۱۹۲۰ )، دیده میشود؛ آدمک های کله پوکی که بیچهره و مثله شده با شکوه تمام از خیابان های یک شهر ماشینی رژه می روند تا رای بدهند، این موشکافی واقعیت در فضایی موهوم و جدید، مکتب متافیزیکی در عرصه طنز سیاسی را می نمایاند.

گئورگه گروس در آثار بعدی خود نفرت تلخ و سرخوردگی عمیق خود و هم نسلانش را جایگزین اعتقادات پرشور خود میکند.  

 جورجو دکی ریکو ( ۱۸۸۸-۱۹۷۴ ) نقاشی یونانی تبار بود که از آموزه های استادان قرن پانزدهم و کوبیسم و فوتوریسم گذر کرده بود و در نقاشی های خود با خلق بناهای شبه کلاسیک با ژرفا نمائی های اغراق آمیز که در کنار مجسمه هایی با سایه های بلند ترکیب شده بودند، محیطی غیر مانوس حامل معانی جادوئی و اسرار آمیز می آفرید.

او با جای دادن اشیاء واقعی در فضایی قرون وسطایی، با نقشمایه های آدمک ها، اسباب بازی ها و افزارهای مکانیکی، در سالهای میان دوجنگ توجه بسیاری از هنرمندان اروپایی – به خصوص سورئالیست ها – را به خود جلب کرد.

اگرچه مکتب متافیزیکی ( پیتورا متافیزیکا ) درسال ۱۹۱۷ از ایتالیا سربرآورده بود  اما جورجو د کی ریکو از سال ۱۹۱۲ راه را برای آن هموار کرده بود. دوستی او با کارلو کارا بدون هیچ برنامه ریزی تعین شده موجب پیدایش این سبک در نقاشی شد. به نظر ایشان، در سکون یک شیء بیجان چیزی اضطراب انگیز وجود داشت که بر عواطف آدمی سخت اثر می گذارد، و با نگاه بر هر شیء قدیمی و متروک میشود کیفیت تغزلی آن را دید و صدای جادوئی اش را بر گوش شنوا رسانید.

 کارلو کارا ( ۱۸۸۱-۱۹۶۶) شخصیت دوم این مکتب که در یونان زاده و شیفته اساطیر یونان و نوشته های فلسفی نیچه بود می گوید ( چیز های عادی حالتی ساده و بی پیرایه را آشکار می کنند که به کیفیت والاتر و مرموز هستی اشاره دارد و راز نهان شکوهمندی هنر به شمار میروند.)

نقاشان متافیزیکی براین باور بودند که خرد آدمی اشیاء روزمره را برحسب سودمندیشان می سنجد؛ اما چیزهای متروک ( زندگانی پراز رمز ) خارج از حیطه ارزیابی های منطقی دارند.

 نیاز به تعریفی جدید از اشیاء، این نقاشان را به درون موقعیتی انسانی کشانید که هانری روسو و بدویهای نو قبلا خویشتن را در آن یافته بودند.

 دوره کوتاه  مکتب متافیزیکی که  بین سال های ۱۹۱۱-۱۹۲۰ پیدایش یافت، ایده بخش و ملهم برای سورئالیست ها شد. پرده ماهیان مقدس که در سال ۱۹۱۹ توسط جورجیو دکی ریکو خلق شد مهمترین اثری بود که با استقرار چیزها در یک محیط غیر مانوس، بیگانه و جادویی، سورئالیست ها را سخت تحت تاثیر قرار داد.

زیبایی شناسی ( واقعیت برتر ) و نگرش خاص دکی ریکو و کارا براشیاء، اثری ماندگار بر هنرمندانی چون جورجیو مُراندی، ماکس ارنست، هانری روسو و اسکار شِله مِر گذاشت و هریک را به نحوی از نقاشی متافیزیکی موثر کرد، ایشان، با ایجاد فضایی از تصاویر نامتجانس و القای حس دلهره و نگرانی در بیننده با نورپردازی های غیرواقعی در این مکتب تعریف میشوند.

در سال ۱۹۱۶ جنبشی اعتراضی در زوریخ علیه تمامی نهادها و ارزش های مرسوم پدید آمد. دادائیست ها که خود هنر را نیز به ریشخند گرفته بودند ازگروهی نقاش و نویسنده تشکیل میشدند که همگی بیخانمان ، پناهنده جنگی ، تبعیدی به خاطر عقایدشان و یا شورشی و آشوبگر بودند.

هوگوبال، فیلسوف و شاعر، کاباره وُلتر را به عنوان مرکزی روشنفکرانه برای حمله علیه این ارزشهای فرهنگی-اجتماعی معین کرده بود. هوگوبال، تسارا، آرپ، یانکو، پیکابیا و مارسل دوشان  از اعضای آن بودند و تسارا نام دادا ( تلفظ کودکانه اسب چوبی در فرانسه) برآن نهاده بود.

داداییست ها  بر زمینه کوبیسم و فوتوریسم رشد کردند اما سبک جدیدی ابداع نکردند اینان بیشتر در کار ویرانگری بودند تا سازندگی. جلوه ای سرسختانه از دادائیست ها به عنوان نفی ارزش های سنت اروپایی  را میتوان در باز سازی ( مونالیزیای داوینچی ) با ریش و سبیل توسط مارسل دوشان  دید.

Dadaïsme

دادائیست ها بعدا به جنبش سورئالیسم پیوستند  

دادائیست ها در انتشار عقاید خرد ستیز و پوچگرای خود و نفی ارزش های کهن از  آزادگی فوتوریسم مارینتی بهره میگرفتند ولی نیت ایشان در ستایش ماشین و جنگ و انقلاب منطقی با فوتوریست ها مغایرت داشت، دادائیست ها معتقد بودند که عقل و منطق به فاجعه جنگ جهانی انجامیده است و تنها راه نجات در هرج و مرج سیاسی ، عواطف بیهوده ، شهود و منطق گریزی است.

نگرش دادائیست ها از یک لحاظ، بازگشتی بود به اندیشه ( ضرورت درونی ) کاندینسکی یا عنصر معنوی وی در هنر؛ ولی دادائیسم از همان آغاز منفی و بدبین بود.

مکتب دادائیسم زائیده نومیدی، اضطراب و هرج و مرجی است که از خرابی و آدمکشی و بیداد جنگ جهانی اول حاصل شد و غرض پیروان آن طغیانی است بر ضد هنر و اخلاق و اجتماع؛  در تحولی که این مکتب به دست می آرد، به نهضت مثبت سورئالیسم منتهی می شود، سورئالیسم زبان حال تشنج های دنیای معاصر میشود. سورئالیسم دعوت  برای عصیان می شود و فریاد اعتراض قرن بیستم را بر نا هماهنگی های تمدن جدید به گوش همگان می رساند.  

  درسال ۱۹۲۴ در بیانیه برتُن شکاف بین دادائیسم و سورئالیسم مشخص شد، در این بیانیه آمده بود که ( هدف سورئالیسم آن است که تناقض پیشین رویا و واقعیت را در یک واقعیت مطلق یک ( اَبر-واقعیت ) حل کند ). این واژه را قبلا آپُلینر (منتقد هنری) برای توصیف کارهای مارک شاگال به کار برده بود.

 بیانات سورئالیست ها در نشریات هنری از جمله ( انقلاب سورئالیست ) منتشر میشدند و نظریات ایشان  تا اواخر جنگ دوم جهانی در انگلستان، بلژیک و آمریکا راه یافتند، سالوادور دالی، آرپ، ماکس ارنست، آندره ماسُن، خوان میرو و تانگی هنرمندان برجسته سورئالیسم شناخته میشوند.

سورئالیسم، برشالوده تجربه های دادا، سنت ادبی خود را در نویسندگان خیالپرداز از دِنِروال و لُتره اّمُن و رَمبو تا مالارمه و آپُلینر باز میابد  و انگارهایش را از رومانتیست های آلمان چون نووالیس و روانکاوی فروید می آغازد .

سورئالیسم، خرد گرایی مطلق را فقط جزئی از طبیعت کل انسان میداند و در مقابل این جهان تعقلی، دنیای دیگر بر پایه تصورات ذهنی، وهم، رویا و شهود غیر عینی را به مکاشفه میگیرد.

سورئالیست ها به دو نوع آثارخویش را خلق میکردند، گروهی از سورئالیست ها شیوه (خودکاری- اتوماتیسم) را که بر نوآوری فنی استوار است برای خلق آثار خویش به کار می بردند ، خطها و شکل های رنگینی که با انگیزشهای درونی و گاه تصادفی گونه ای ترکیب میشدند که تداعی کننده صور ذهنی میشوند و به مدد اسلوب هایی چون تکه چسبانی، مهرزنی،  مالشگری، نقشبرگردانی و غیره به انجام میرسند و به حوزه انتزاعی نزدیک میشوند؛ همچون آثار آرپ که گاهی فیگوراتیو مینماید و شبیه به خط هیروگلیف میشود.

در آثارسایر سورئالیست ها، تلفیق امور معقول و غیرمعقول همچون چیزهای نامتجانس از پاره های تشریح شده موجودات تا دستگاه ها و سازه های صنعتی در دورنماهای خیالی با موجودات هیولا وار ، به چشم میخورند که در این شاخه از سورئالیسم از اسلوب سنتی واقعنمایی برای خلق دنیای آشفته استفاده میشود.

این واقعیت جدید، در جلوه های رویا زده با عوامل تصادفی، و جلوه های خودانگیخته و تداعی کننده شکل میگیرد که نمونه آنرا در دو فیلم مهم سورئال ( سگ اندلسی و عصر طلائی ساخته بونوئل و دالی ) می توان مشاهده کرد که همان اهداف را دنبال می کنند.