_برای پروژه هنری عمومی، (what can’t we just create)(آنچه را که ما نمی توانیم خلق کنیم)، شما از پوسترها به عنوان رسانه استفاده کردید. آیا آنها به یک تبلیغ و/یا تبلیغات ایدئولوژیک از زمان شوروی اشاره می کنند؟ من با زیبایی شناسی اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1990 بزرگ شدم، آنهم بدون اینکه دوره شوروی را تجربه کنم. به یک معنا، من با اشکال آنها بدون محتوایشان زندگی کردم. خود رسانه پوستر همیشه یک فرم تبلیغ بوده است، چه برای محصولات و چه برای تبلیغات. برخی از مردم ممکن است بگویند که من پروپاگاندا را در مقیاسی عظیم معرفی میکنم؛ از یک جامعه فراگیر و لیبرال که در آن مردم از ملل مختلف در شرق جدید میتوانند در یک کشور زندگی کنند. در سه دهه گذشته، شرق جدید در حال ساختن و تلاش برای درک هویت خود بود، و من نیز همین کار را با خودم انجام میدادم. «بنر» به عنوان یک رسانه این فرصت را به ما داده است که به فضاهای عمومی برویم، پس آینده تبلیغات در مقیاس بزرگ چیست؟در نهایت من این کار را یک تبلیغ یا پوستر تبلیغاتی شوروی نمی دانم. من به دنبال این هستم که چگونه میتوانیم به جای اظهارنظر قطعی، سؤالات بیشتری را «تبلیغ» کنیم. ما اجازه داریم و میتوانیم بدون پیروی از بیانیههای روی بنرها،- مانند زمان شوروی- سؤال مطرح کنیم. سوال روی بنر من بر رابطه بین زبان های مختلف و بطور ضمنی بین جوامعی که در آنها این زبان ها صحبت می شود تاکید دارد. چیدمان what can’t we just create، به نوعی تبلیغات زمان ماست، زیرا من اجازه دارم این رابطه را در دوران پس از شوروی زیر سوال ببرم و ببینم که چگونه تغییر کرده است. -چه چیزی انتخاب مکان برای چیدمان را به شما تحمیل کرد؟چیدمان what can’t we just create در شهر داوگاوپیلس، در منطقه لاتگاله لتونی، در مجاورت مرکز هنری مارک روتکو واقع شده است. من خیلی دور از شهر به دنیا نیامده ام، بنابراین خلق اینستالیشن در همین مکان برای من معنای بسیار خاصی دارد. به نوعی این محیط تبدیل به یک ماده بسیار جالب برای کار من شد. این احساس بسیار عجیبی است زیرا من به طور معمول جهان را از درون به بیرون کاوش می کنم. با این حال، در این مورد، من برگشتم تا چیزی بسیار نزدیک به خودم را کشف کنم و به یک معنا دوباره آن را کشف کنم.این مساله مثل بریدن دستتان در حین کار در استودیو است. ناگهان می بینید که پوست شما چگونه می ترکد و ماهیچه ها چگونه کار می کنند. در بدترین حالت، شما حتی استخوان خود را می بینید. ما می توانیم بدن خود را از دیدگاه های مختلف نگاه کنیم. گاهی اوقات باعث می شود که فرد بیمار و گیج شود، زیرا بریدگی از یک مرز عبور می کند. اما از طریق این فرآیند، بدن خود را کشف می کنیم در حالی که زخم تصادفی مان غریب به نظر می رسند. منطقه ای که از آن آمده اید – بنا به تعریف خانه – در عین حال مقوله ای جدی و تخیلی است. اما وقتی یک اثر هنری دربارهاش میسازید و از زمینهاش استفاده میکنید، تقریباً احساس میکنید که به یک مرز شخصی برخورد کردهاید – گویی چیزی مقدس است و هالهاش را حذف کردهاید. هیجان انگیز و در عین حال دلهره آور استاین اولین بار است که در مقیاس بزرگ در این مکان کار می کنم و از شهر و میراث فرهنگی آن به عنوان ماده کارم استفاده می کنم. من بین بریتانیا و لتونی زندگی می کنم، بنابراین اکنون این شرایط را بسیار متفاوت از زمانی که در آنجا بزرگ شدم می بینم. این کار در هر شهر دیگری در لتونی بسیار متفاوت خواهد بود. در اولین بازدید از این مکان، به من اجازه داده شد در قلعه پرسه بزنم و در حین قدم زدن در اطراف، ساختمان متروکه ای با دو درخت زیرفون را دیدم. این درختان غریب به نظر می رسیدند – به نظر می رسید که هیچ کس آنها را نکاشته است و شکل های عجیبی داشتند.من بلوکهای آپارتمانی ساکنان آنجا، پارکینگ عظیم ماشینها و ساختمانهای نظامی دوران شوروی را در کنار ساختمانهای عظیم دوران امپراتوری دیدم که در یک بازه زمانی بسیار کوتاه برای دفاع از منطقه در برابر تهاجم ناپلئون ساخته شده بودند، چیزی که هرگز انجام نشد. این محیط اکوسیستم خاص خود را دارد و من در مورد آنچه در آنجا اتفاق میافتد کنجکاو شدم. طبیعت کاملاً وحشی و پوشیده از پوشش گیاهی دارد و حسی از تغییر و بازسازی القا می کند. به یک معنا، خود ساختمان نشان می دهد که آینده ای وجود دارد، اینکه قرار است اتفاقی در آنجا بیفتد. تقریباً شبیه یک کارگاه ساختمانی است. چیزی را شبیه ساخت، خلق و توسعه چیزها نشان می دهد. قسمت سوم
_شما هم در زمینه نقاشی و هم در هنر محیطی در آکادمی هنر لتونی در ریگای لتونی آموزش دیده اید. با بررسی مفهوم آموزش کلاسیک، اشاره کردید که متریال اصلی شما خود زمینه و بافتار است. چه چیزی باعث شد محدودیت های نقاشی را زیر سوال ببرید؟نقاشی یک ابزار عالی برای یادگیری نحوه ساختن چیزها است. با این حال، محدودیتهای زیادی دارد و به عنوان یک رسانه مورد احیا، بازسازی، توسعه و جایگزینی قرار گرفته است. خود کلمه “نقاشی” با زمینه ها و چیزهای بسیار زیادی دربرگرفته شده است و آنقدر انرژی دارد که خود نوعی متریال به شمار می آید.
چیزی که من در مورد فرآیند خلاقیت دوست دارم این است که شما با انتخاب مواد می توانید خلق کنید و بسازید: کلمات، مواد فیزیکی، مکان ها و غیره ابزار شما هستند. این بدان معنا نیست که من نمی توانم از نقاشی استفاده کنم، فقط نه به عنوان چیزی که کارم را قبل از ساخته شدن شکل می دهد.در ذهن من، این قالب به نوعی تعریف شده است. دوست دارم دنبال قالب کار بگردم تا ببینم من را به کجا می رساند و چه شکلی به خود می گیرد، حتی اگر گاهی اوقات در ابتدا مشخص نباشد.
در بسیاری از موارد، من از اصول نقاشی برای ساختن کارم استفاده میکنم، اما زمانی که کار را میسازم، مکانیسمهای آن را بررسی میکنم، بنابراین نتیجه آن از نقاشی دور است. آنچه در یک فضای عمومی واقع می شود، ارتباط نزدیکی با نسبت آن چشم انداز با اشیاء وارد شده به آن دارد.