تضاد و تقابل در آثار صدر ارحامی بیش از هر عنصر دیگری به چشم می خورد. امری که توجه را بیش از عناصر فیزیکی تابلو به سمت دلالت های مفهومی هدایت می کند. شکاف و گسستگی که از نتیجه این تقابل بوجود می آید تاریخ و امر معاصر را نشانه می گیرد و ما را مدام در برابر فیگورهایی قرار می دهد که با بیرون زدن از سطح تابلو و قرار گرفتن بر زمینه یک اتفاق و یا چهره ای تاریخی، وضعیت خود به عنوان انسان مدرن را در رویارویی گذشته و حال و بستر تاریخی آن به مخاطب نشان داده و به پرسش می گیرند.
به طوریکه امر تاریخی دوباره به سطح می آید و صدها مفهوم اجتماعی و سیاسی را طرح می کند. خلاها، اشتباهات، شکست ها و شرایط تاریخی دیروز به بازخوردهای امروز پیوند می خورند و یکی از دل دیگری سرریز می شود.
برای مثال در مجموعه «شاه مهره» عاملیت نیروی زنانه – در عین جبر تاریخی گذشته بر آنان و گاهاً یاس و خشم- که بیشتر با دست ها و پاهای فیگورها نشان داده شده است به عنوان یک اعتراض اجتماعی سیاسی از دل امروز معاصر، ناکارامدی شاه را به رخ می کشد و این را مثلاً با چیدن ریش و گرفتن آبجو در برابر او به تصویر می کشد و به نوعی شرایط امروز را ماحصل همان بستر تاریخی نشان می دهد. آثار صدرارحامی در حقیقت خنده تلخی را بر لبان مخاطب می نشاند.
عنصر زنانه بیرون زده از درون تابلو و از دل آثار نقاشی های روایت گر قدیمی، به گونه ای کل بستر را بهم می ریزد و معنای تازه ای خلق می کند. او گویی دوباره باید از همین بستر سربرآورد و خود را تحمیل کند زیرا یا با همان واقعه تاریخی دست به گریبان است یا ماحصل آن است و اینچنین تاریخ را به پرسش می گیرد.
در مجموعه قطعنامه نیز امر زنانه ای که همیشه پنهان بوده و مورد بی مهری و تجاوز قرار گرفته خود را از دل حافظه تاریخی و بدنی زنان دیگر نشان می دهد. گویی همیشه با یک زن در سراسر این آثار مواجه ایم؛ زنی به مثابه شمایلی تکرار شونده از امری زنانه که همیشه هم زنانه خواهد ماند. همچنین می توان این نوع نگاه را در مجموعه ایران بانو نیز در وضعیتی مدرن تر دنبال کرد. بدین گونه که تمامی پرسش های فوق در بستر معاصر شکل می گیرند و در گیرودار اوضاع و اتفاقات روز مطرح می شوند.