هنرمندی فرانسوی که یک نقاش و خاطره نویس ماهر بود، به خاطر رابطه عاشقانه اش با پیکاسو، به شهرتی فراگیر در اجتماعات هنری دست یافت.
فرانسوا ژیلو؛ نقاش و موزه دار فرانسوی و رابطه عاشقانه اش با پابلو پیکاسو
در سال 1943، هنرمند فرانسوا ژیلو، که در سن 101 سالگی درگذشت، معلم خود، نقاش سوررئالیست، آندره روزدا را به Gare de l’Est در پاریس همراهی کرد. روزدا، استاد نقاشی یهودی و مجارستانی فرانسوا بود. آلمان های اشغالگر شروع به جمع آوری یهودیان خارجی کرده بودند و او به سمت امنیت ظاهری بوداپست می شتافت. هنگامی که قطار او از ایستگاه خارج می شد، ژیلوی 21 ساله با خود گفت: « اما، حالا من چه کار کنم؟» معلمش با خنده فریاد زد: «نگران نباش! کسی چه می داند؟ سه ماه دیگر ممکن است حتی پیکاسو را ملاقات کنید!»
هفت دهه بعد، ژیلو قرار بود آن کلمات را نه تنها به عنوان یک پیشگویی، بلکه به عنوان یک نفرین نیز به یاد آورد. دو ماه پس از خروج روزدا از بوداپست، ژیلو در رستورانی در پاریس که توسط هنرمندان کرانه چپ حمایت می شد، شام می خورد. در نیمه های شب، مردی کوتاه قد، با چهره ای به مانند یک گاو نر به میز او نزدیک شد و یک گیلاس نوشیدنی به او تقدیم کرد. او کسی نبود جز پابلو پیکاسو. پیکاسو که 40 سال از او بزرگ تر بود، اسیر ژیلوی 21 ساله، با آن استخوان بندی و جثه ریزش شد و او را به استودیوی خود در خیابان گراند آگوستین دعوت کرد. تا پایان تابستان همان سال، آن ها عاشق هم شدند. آن موقع کسی نمی توانست حدس بزند که این جفت نامتناسب قرار بود تا یک دهه با هم بمانند. در این مدت ژیلو برای او دو فرزند به نامهای پالوما و کلود به دنیا آورد. پیکاسو در طول این رابطه با همسر اولش اولگا خوخلوا ازدواج کرد.
فرانسوا ژیلو، نقاشی که زندگی هنری اش در سایه رابطه عاشقانه اش با پابلو پیکاسویی که در آن زمان، بسیار مسن تر از خودش بود، تحت الشعاع قرار گرفت و خاطرات او در سال 1964 از دوران مشترکشان به پرفروش ترین کتاب بین المللی تبدیل شد؛ سه شنبه پیش در سن 101 سالگی درگذشت.
مرگ او در بیمارستانی در منهتن توسط دخترش، اورلیا انگل، به نیویورک تایمز تایید شد که گفت این هنرمند فرانسوی با بیماری های قلبی و ریوی دست و پنجه نرم می کرد.
ترک پیکاسو
ژیلو که در یک خانواده مرفه پاریسی به دنیا آمده بود، زمانی که پیکاسو را که 40 سال از او بزرگ تر بود، در یک رستوران فرانسوی ملاقات کرد، تنها 21 سال داشت و نقاشی، متعهد به زندگی هنری اش بود. او در سال 1953، پس از 10 سال رابطه عاشقانه با پیکاسو و دو فرزندشان، در میان معشوقه های متعدد پیکاسو تنها بود و اینچنین شد که روزی تصمیم گرفت تا او را ترک کند. ژیلو به خاطر می آورد که به هنگام ترک پیکاسو، پابلو به او گفته بود:«تصور می کنی مردم به تو علاقه مند شوند؟ آن ها هرگز واقعا و فقط برای خودتان شما را نخواهند خواست. حتی اگر فکر می کنید که مردم شما را دوست دارند، باید بدانید این تنها کنجکاوی است که آن ها در مورد شخصی که زندگی اش، به صورت خیلی نزدیک، من را تحت تأثیر قرار داده است، خواهند داشت.»
ژیلو بعد از رابطه با پیکاسو
اما ژیلو بعد از رابطه با پیکاسو، که آثار هنری او را تحت الشعاع قرار داده بود و او را به فردی مشهور در اجتماعات هنری تبدیل کرده بود، حرفه اش را بازسازی کرد. حتی وقتی پیکاسو گالری ها را تحت فشار قرار داد تا آثار او را نشان ندهند، او به نمایش آثار خود ادامه داد، که اکنون آن ها در بیش از دوازده موزه از جمله موزه هنر متروپولیتن و موزه هنر مدرن در نیویورک و مرکز پمپیدو در پاریس نگهداری و همچنان به فروش می رسد. که از جمله آن ها پرتره ایست که در سال 1965 از دخترش، پالوما آلا گیتار، در یک حراج آنلاین در سال 2021 به قیمت 1.3 میلیون دلار فروخته شد.
تاثیرگذاری کتاب فرانسوا ژیلو، “زندگی با پیکاسو”
تلاش های پیکاسو برای جلوگیری از انتشار خاطره نگاری صادقانه ژیلو از یک دهه زندگی مشترکشان، ناموفق ماند. بالاخره در سال 1964، “زندگی با پیکاسو”، که به یکی از پرفروش ترین کتاب های بین المللی تبدیل شد و در سال 2019 توسط نشریه نیویورک ریویو بوک کلاسیک دوباره منتشر شد. این خاطرات چنان خشم هنرمند اسپانیایی را برانگیخت که او تصمیم گرفت تا برای همیشه ارتباط خود را با ژیلو و دو فرزندشان قطع کند. این کتاب، در سال 1996 الهام بخش فیلم “پیکاسو جان سالم به در می برد.”، به کارگردانی Merchant Ivory و با بازی آنتونی هاپکینز در نقش پیکاسو، و ناتاشا مک الهون در نقش ژیلو، بود.
زندگی عاطفی فرانسوا ژیلو پس از پیکاسو
ژیلو در سال 1955 با هنرمندی به نام لوک سایمون ازدواج کرد که با او یک دختر به نام اورلیا داشت. این زوج در سال 1962 طلاق گرفتند. در سال 1970، او با جوناس سالک، محقق پزشکی آمریکایی که مسئول یکی از اولین واکسن های موفق فلج اطفال بود، ازدواج کرد. این زوج زمان خود را بین لا جولا، در کالیفرنیا و استودیوی ژیلو در جنوب فرانسه تقسیم کردند. او مجموعه خاطرات دیگری نیز از زندگی خود، به عنوان یک هنرمند؛ به نام “نقطه تلاقی نقاش و نقاب”، در سال 1975 منتشر کرد. سال بعد، او رئیس بخش هنرهای زیبا در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی شد، شغلی که تا سال 1983 آن را حفظ کرد.
پس از مرگ سالک در سال 1995، او به Upper West Side، محله ای در منهتن نقل مکان کرد، جایی که در طول دوره اوج حرفه ایش، به نقاشی و نظارت بر نمایشگاه ها ادامه داد. در سال 2018، در سن 96 سالگی، او کتابی از طرح هایی منتشر کرد که طی سفرهای متعدد به هند، سنگال و ونیز بین سال های 1974 تا 1981 کشیده شده بود. علاوه بر انجل، از او دو فرزندش با پیکاسو به یادگار مانده است؛ کلود پیکاسو، مدیر اداره پیکاسو، و پالوما، طراح مد و جواهرات، و همچنین چهار نوه.
ژیلو و پیکاسو؛ رابطه یا حاشیه؟
همانطور که ژیلو قرار بود در کتاب پرفروش خود، “زندگی با پیکاسو” (1964) به یاد بیاورد، پیکاسو از همان ابتدا قصد داشت او را تضعیف کند. او نوشت: «یک روز به گرد و غبار نگاه می کردیم که زیر نور خورشید می رقصید… پیکاسو گفت: «هیچ کس برای من اهمیتی واقعی ندارد. تا جایی که به من مربوط می شود، مردم مانند آن دانه های کوچک غبار هستند. فقط یک فشار جارو لازم است و سپس، آن ها ناپدید می شوند.» بعدها، این پیکاسویی که تا این حد به همه چیز بی اهمیت بود، یک بار از عدم توجه فرانسوا آنچنان عصبانی شد که گونه او را با سیگار سوزاند.
از اوایل دهه 1950، ژیلو شروع به برگزاری نمایشگاه با اعضای مدرسه فرانسوی realités nouvelles کرده بود و زمانی که در نهایت، در سال 1952 در گالری لوئیز لیریس در پاریس به او نمایشگاه داده شد، پیکاسو از رفتن به افتتاحیه امتناع کرد. به گفته پیکاسو، او قبلاً همه نقاشی ها را دیده بود. ژیلو به یاد می آورد: «پابلو می خواست که من دائماً باردار باشم، زیرا در آن دوران ضعیف تر می شدم. بعد از فرزند دومم، به پابلو گفتم که دیگر بچه نمی خواهم. پیکاسو در جواب، یک مجسمه از یک زن باردار برای من ساخت و وقتی به او گفتم که اثرش را دوست ندارم، پاهای او را قطع کرد.» ژیلو به گفته خودش پاسخ داد: « حالا من می توانم با پاهای خودم راه بروم.» و در سپتامبر 1953، او عملا مستقل شده و روی پاهای خودش ایستاد.»
زندگی با پیکاسو فاش شد!
همه این ها و بسیاری موارد دیگر در “زندگی با پیکاسو” فاش شد و موفقیت عظیم و فوری این کتاب را تضمین کرد. این کتاب در سال اول یک میلیون نسخه فروخت. پیکاسوی خشمگین سعی کرد از انتشار آن جلوگیری کند. ولی وقتی نتوانست این کار را انجام دهد، شروع به تخریب حرفه شریک سابقش کرد، از نمایش آثارش در هر گالری ای که آثار ژیلو را نشان می داد، خودداری کرد و ارتباطش را با فرزندانشان قطع کرد. اما پیش از این رونمایی ها، در سال 1955، پس از ازدواج ژیلو با هنرمند، لوک سایمون، گالری لیریس مدت ها بود که بی سر و صدا پیکاسو را رها کرده بود.
“ماتیس و پیکاسو؛ دوستی در هنر”
حداقل، این داستانیست که از زبان ژیلو روایت می شود. این که آیا گالری در وهله اول او را بدون حافظه پیکاسو قبول می کرد یا نه، موضوع بحث برانگیزی است. اگرچه او بعدها اصرار داشت که تنها به این دلیل که همه مردان هم سن او در جنگ بودند، جذب مردی تا این حد پیرتر از خودش شده بود، اما ژیلو از شریک زندگی پیکاسو بودن، لذت هم می برد. از طریق او بود که با ژرژ براک، مارک شاگال، خوان میرو، گرترود اشتاین و پل الوار آشنا شد. اندکی قبل از اینکه ژیلو تصمیم بگیرد به خانه پیکاسو نقل مکان کند، پیکاسو او را برای اقامت با هانری ماتیس در ویلای آخر او، به نام “رویا (Le Rêve)”، برده بود. در سال 1990، با مرگ معشوق سابقش، ژیلو کتاب دیگری درباره او منتشر کرد؛ “ماتیس و پیکاسو؛ دوستی در هنر”. این کتاب نیز از نظر مالی تبدیل به یکی از پرفروش ترین کتاب ها شد. ژیلو با خوشرویی گفت: «من قادر بودم مشکلات مالی را به صورت کلی درک کنم اما پول هیچوقت برای من مسئله نبوده است. شاید بگویید که من کمی سخت در این رابطه فرو رفته بودم. اما باید اعتراف کنم که هرگز آنقدر عاشق کسی نبودم که نتوانم به برنامه زندگی خودم فکر کنم.»
نه بیشتر و نه کمتر از نقاشان فرانسوی آن روز به سبک پیکاسو
از این سفرها چیزی که احتمالاً می توان آن را منسجم ترین مجموعه آثار هنری ژیلو دانست، مجموعه “هزارتو” بود. تابلوی “بدون عنوان (قرمز و زرد) (1963)” نمونه ای از این مجموعه است. اگر از نظر ترکیب بندی در هم رفته نباشد قدرتمند است و ناگزیر، منتقدان پیکاسو را با رنگ های جنوبی و اشکال رنج آورش توصیف می کند. این بی انصافی بود. بدون عنوان (قرمز و زرد)، به طور کلی، اثری در زمان خود بود، نه بیشتر و نه کمتر از آثار بسیاری دیگر از نقاشان فرانسوی آن روز به سبک پیکاسو.
در مقابل، برخی از بهترین پرتره های پیکاسو مربوط به ژیلو بود. زندگی نامه نویس او، جان ریچاردسون، این دیدگاه را داشت: «پیکاسو بیشتر از ژیلو بهره برد تا ژیلو از پیکاسو. با این وجود، ژیلو در سایه او ماند و تا سال ها به عنوان یک هنرمند منحصر به فرد شناخته نشد.»
ژیلو و عشاق بعد از پیکاسو
او در سال 1962 از سیمون طلاق گرفت و در سال 1969 در کالیفرنیا به جوناس سالک ویروس شناس آمریکایی، سازنده واکسن فلج اطفال معرفی شد. سالک فورا در عشق این زن فرانسوی زیبا احاطه شد و با تعقیب او به پاریس، از او خواست تا با او ازدواج کند. ژیلو، که تا به حال نسبت به مردان قدرتمند محتاط بود، پاسخ داد که این کار را می کند، به شرطی که آن ها شش ماه در سال را از هم جدا زندگی کنند. سالک موافقت کرد. ژیلو در 25 سال ازدواجشان، نیمی از زمان خود را بین پاریس و منهتن تقسیم کرد و نیمی دیگر را با همسرش، در لا جولا، در کالیفرنیا سپری کرد. به نظر می رسید که این زندگی به اندازه کافی برای هر دو آن ها مناسب باشد، اگرچه در میان دوستان و همکاران سالک، این سبک زندگی، تعجب برانگیز بود.
فیلادلفیا اینکوایرر در گزارش خود از عروسی آن ها، ژیلو را «معشوقه پابلو پیکاسو فقید» توصیف کرد، اما ظاهرا ژیلو دیگر به چنین عناوینی عادت کرده بود. ژیلو در پاسخ به سوال مصاحبه کننده ای که چگونه توانسته است با دو تن از برجسته ترین مردان جهان زندگی کند، بی درنگ پاسخ داد: «شیرها با شیرها جفت می شوند.»
پدر و مادر فرانسوا ژیلو و زندگی خانوادگی اش
او در Neuilly-sur-Seine، یک منطقه منحصر به فرد در پاریس به دنیا آمد. پدرش، امیل، یک تولیدکننده ثروتمند و شخصیتی مستبد بود که تنها فرزند چپ دست خود، فرانسوا را، مجبور می کرد با دست راست بنویسد و اصرار داشت که او به جای هنر، حقوق بخواند. درس های فرانسوا با “روزدا رازی” بین او و مادرش، مادلین (نی رونولت)، هنرمند آماتوری مشتاق، تقسیم می شد. امیل که در ازدواج دخترش با پیکاسو رسوا شده بود، برای یک دهه تمام روابط خود را با او قطع کرد.
ژیلو بدون پدرش برای تحصیل در آکادمی جولیان ثبت نام کرد، اما اگر فرانسوا، پدرش، امیل را مستبد می دید، شدت ظلم او بعد از زندگی با پیکاسو، بسیار کمرنگ تر می نمود. با این حال، ژیلو در میان زنانش منحصربه فرد بود که توانست از زندگی با پیکاسو جان سالم به در ببرد. همسر اولش عمیقاً تحت تاثیر رفتارش با او قرار گرفت، همانطور که یک معشوقه دیگر، دورا مار به سلطه او درآمده بود. ماری ترز والتر، مدل معروف آن دوران، خودش را به خاطر پیکاسو حلق آویز کرد. همسر دوم او نیز، ژاکلین روک، به خود شلیک کرد. ژیلو زندگی می کرد، هر روز نقاشی می کشید، بهطور خستگی ناپذیری، در آپارتمان بزرگ و طاق دارش در منهتن وست ساید و روی پروژه هایی برای موزه گوگنهایم در نیویورک کار می کرد. در سال 2021، پرتره او از دخترش، پالوما آلا گیتار، به قیمت 1.3 میلیون دلار فروخته شد و نمونه ای از آثار او در موزه استرین، در سنت رمی دو پروونس، در فرانسه برگزار شد. او در سال 1990 به عضویت لژیون دونور در فرانسه درآمد و در سال 2009 به مقام افسری این نظام ارتقا یافت.
سال های آخر زندگانی ژیلو
او از نابینایی فزاینده ای رنج می برد. به همان اندازه که نسبت به جهان متفکر بود، نسبت به خودش بی عاطفه بود. او در اواسط دهه 90 زندگی خود گفت: «من از زندگی به پایان رسیدم. وقتی 86 ساله بودم، فکر می کردم این پایان است، زیرا این سنی است که مادرم فوت کرده است. هشتاد و نه غیرممکن به نظر می رسید و 90 واقعا آخرین نخ این حصیر است. فکر کردم، اگر روزی بخواهی بمیری مجبوری خودت را بکشی.» در مورد منتقدانش، او همچنان فیلسوف بود: «باید اعتراف کنید که بیشتر زنانی که با زندگی خود کاری انجام می دهند مورد بیزاری قرار گرفته اند. تقریبا همه.»
فرانسوا ژیلو، هنرمند و نویسنده، متولد 26 نوامبر 1921. در 6 ژوئن 2023 درگذشت.
گردآورنده و مترجم: ریحانه صمیمی
منبع: theguardian.com