سیلویا پلات (۲۷ اکتبر ۱۹۳۲ – ۱۱ فوریه ۱۹۶۳) شاعر، رماننویس و داستاننویس آمریکایی، همانطور که در مجلات از او یاد شده و مستند شده است، یکی از مراجعهکنندگان ثابت و مکرر موزهها و گالریها بود. تعامل و مناسبات پلات با نقاشیها در اوایل سال 1958 گسترده بود، به ویژه زمانی که او و همسرش تد هیوز در شهر نیوانگلند زندگی میکردند. از او به عنوان پیشبرنده ژانر شعر اعتراف یاد میشود و بیشتر به خاطر دو مجموعه منتشر شدهاش به نامهای کلوسوس و اشعار دیگر (1960) و آریل (1965) و همچنین The Bell Jar، رمانی نیمه اتوبیوگرافیک که کمی قبل از آن منتشر شد، شناخته شده است.
سیلویا پلات در تلاقی با هنر
بیشتر تمرکز هنری او بر هنرمندان و نقاشان معاصر بود؛ مانند: دی کیریکو ایتالیایی قرن بیستم، گوگن نمادگرای فرانسوی پساامپرسیونیست، روسو پساامپرسیونیست سادهلوح، و پیکاسوی کوبیست. او برخورد خود را با نقاشیها با احساسی عمیق از آرامش و شادی مورد بحث قرار میداد و اظهار میداشت: «چه دوستداشتنی خواهدبود که صبحهایم را بعد از نوشیدن قهوه بگذرانم، روی شعرها کار کنم، یک شعر هنری… و یک شعر طولانی درباره روح نورانی که خودش را میسازد، آشکار شود». با نگاه کردن به نقاشیهای مختلف با جزئیات زیاد و کالبدشکافی هر یک از فرمهای آنها، او در نهایت چند مورد را برای تمرکز بر روی آثارش انتخاب کرد. پس از اتمام شعرها، او در مورد چنین اشعاری بسیار عالی نوشت و تا آنجا پیش رفت که گفت: «من احساس میکنم اینها بهترین شعرهایی هستند که تا به حال ساختهام».
رمانتیسم افسردگی
علیرغم علاقه ظاهری پلات به آثار هنری و اشعار او که از آنها الهام گرفته شده است، منتقدان معمولاً در مورد شعرهای هنری پلات و تمایل او به آثار و هنرمندان خاص بحث نمیکنند. در عوض، تمرکز محققان و هم عموم مردم به طور عمده حول زندگی شخصی پلات و آثاری است که وضعیت ذهنی و تجربیات او را برجسته میکند. پلات صبح روز 11 فوریه 1963 با فرو بردن سرش در اجاق گاز، با یک یادداشت مربوط به خودکشی احتمالی خود، تنها یک هفته پس از نوشتن «لبه»، و دو هفته پس از انتشار «کوزه زنگ»، که از شناخته شده ترین آثار او قبل از مرگ بود، خودکشی کرد. در اوج سالهای مبارزه با افسردگی و آسیبهای شخصی، پلات بارها تلاش کرده بود تا جان خود را بگیرد.
شعرهایی که منتقدان اغلب درباره آن بحث میکنند عبارتند از: «بابا»، شعری که قصد کشتن خاطره پدرش (فیلیپس) را با استفاده از تصاویر هولوکاست و جنگ جهانی دوم دارد، و «بانو لازاروس»، جایی که او دوباره رنج خود را با تجربیات شکنجهشدگان(یهودیان) برابر میداند. یکی از دلایلی که او را متمایز میکند، افسردگی است. سیلویا پلات به دلیل صداقت عریان و درد و رنج آسیبپذیر که مرتبط با آثار اوست، عنوان «شاعر اعتراف» را به خود اختصاص داده است. شعرهایی با این عنوان به این گونهاند که «آنها (شاعران) خود خواننده را در مرکز شعر قرار میدهند به گونهای که شرم و آسیب روانی او را تجسمی از تمدن و زیست او میکنند».
دستهبندی آثار و خود او به عنوان یک شاعر اعترافکننده باعث شده است که بسیاری از آثار او انتقاد کنند. به عنوان مثال، ایروینگهاو ادعا میکند که «خود سیلویا پلات، حس مخاطب را رها کرده است و هیچ اهمیتی به حضور کسی جز خودش نمیدهد. در واقع، به سختی از آن آگاه است». علاوه بر این، پیتر دیویسون ادعا میکند که اشعار او «برای گوش هیچکس به جز گوش نویسنده سروده نشده است. آنها یک حلقه آیینی دارند، مقدمهای اجتنابناپذیر برای عذاب». همه این انتقادات به عقیده بعضی نشاندهنده این باور است که شعر پلات درون مایهای خودشیفته دارد و او نسبت به بقیه جهان کور و ناشنوا است و فقط آگاه و پذیرای آن چیزی است که در ذهن خود میگذرد. او به عنوان شاعری که در دنیای خودش گیر کرده، مورد بیاعتنایی قرار گرفته است. این خودخواهی شاعرانه مفروض همراه با بیوگرافی معروف او به رمانتیسم افسردگی و خودکشی او کمک میکند؛ چیزی که او هرگز قصد انجام آن را نداشت.
تجربیات شخصی بنمایه اصلی در آثار سیلویا پلات
پلات جنبه شخصی شعر را میشناسد اما عنوانی را که منتقدان و عموم مردم به او دادهاند، محکوم میکند. او در مصاحبهای گفت: «من فکر میکنم که تجربه شخصی بسیار مهم است، اما مطمئناً نباید نوعی تجربه خودشیفتگی و آینهای باشد. من معتقدم که باید مرتبط باشد و مربوط به چیزهای بزرگتر باشد…». پلات معتقد بود که اشعار او بیشتر از تجربیات او نشات میگرفت؛ حتی تجربیات او نقشی در آنچه مینوشت نیز داشت. منتقدانی که فوراً برچسب اعتراف به او میزنند، از درک اهمیت اشعار او در مورد نقاشیها ناتوان هستند. پلات با نوشتن در مورد آثار هنری، خود را وارد یک گفتگوی مداوم میکند: دیالوگی بزرگتر از دیالوگی در ذهن خودش. در برخی موارد، مانند «یادویگه، روی کاناپه قرمز، در میان نیلوفرها» (بر اساس رویای هانری روسو)، پلات مستقیماً با هنرمند و موضوع نقاشی وارد گفتگو میشود و نقد و تمجید خود را برای آثار بحثبرانگیز ارائه میکند.
تجربه شناخت هنر
او نشان میدهد که از سرگذشت هنر آگاه است و به آن احترام میگذارد و میخواهد از شعرهای خود برای ارتباط با آثار گذشته استفاده کند. در موارد دیگر، مانند «میوزهای نگران کننده» (بر اساس نقاشی جورجیو دی کیریکو)، پلات از تصاویر بهیادماندنی و چشمگیر نقاشیها استفاده میکند و از آنها در شعر خود برای کمک به روایتی که خلق میکند، استفاده میکند. نوآوری او و نقاشی به دنبال هم برای گفتن یک داستان کار میکنند. در حالی که هر دو مورد متفاوتند، پلات همیشه با ادغام ویژگیهای نقاشی در شعرش به نقاش ادای احترام میکند و اساساً با کلمات، خودش نقاشی میکند. با توجه به این رابطه صمیمانه با نقاشان و بومهای نقاشی آنها، نمیتوان ادعا کرد که پلات صرفاً یک شاعر خودشیفته و دارای طبیعت اعترافکننده است، بلکه فردی آگاه و پذیرا از دنیای هنر پیرامونش است.
سبکشناسی شعری سیلویا پلات
در حالی که پلات به طور سنتی در زمره شاعران اعترافگر طبقهبندی میشود، منتقدانی مانند هاو و دیویسون از درک کیفیت اکفراستیک بسیاری از اشعار پلات ناتوان هستند. همانطور که توسط فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد تعریف شده است، ekphrasis «یک روش ادبی است که در آن یک نقاشی، مجسمه یا سایر آثار هنری بصری به تفصیل توصیف میشود». به عبارتی بهتر، اشعار اکفراستیک دنباله نقاشی را میشکند یا به چالش میکشد زیرا آنها توصیف شعر نیستند، بلکه آفرینشهای خودشان هستند که به نحوی بر تصویر مبتنی هستند. هر شعری که در آن پلات در مورد یک اثر هنری تجسمی نظر میدهد یا بحث میکند، می تواند به عنوان یک شعر اکفراستیک تعریف شود.
آثار اکفراستیک تعاملی هستند و پیوندهای روشنی بین نویسندگان و هنرمندان ایجاد میکنند. پلات با نوشتن یک شعر اکفراستیک، وارد گفتگوی از پیش موجود میشود. به عبارتی یک اثر بدون اثر دیگر نمیتوانست وجود داشته باشد. در اصل، بسیاری از آثار پلات به آثار دیگران وابستهاند و نشاندهنده احترام عمیق او برای نقاشانی است که آثار بصری آنها را در آثار خود میگنجاند.
سیلویا پلات در گفتگو با روسو
رویا اثری شگرف از روسو
«یادویگه، روی کاناپه قرمز، در میان نیلوفرها»، شعری از پلات در سال 1958، برای پاسخی به رویا اثر هنری روسو، که چهل و هشت سال قبل در سال 1910 کشیده شد، سروده شد. این نقاشی، آخرین و بزرگترین اثر روسو، یک زن جوان برهنه را دراز کشیده بر روی مبل قرمزی در وسط جنگلی سرسبز، پر از شاخ و برگهای پر جنب و جوش و حیوانات سرزنده نشان میدهد. طبق بولتن موسسه هنر شیکاگو، «اگرچه عموم مردم کاملاً گیج شده بودند، ولی هنرمندان به درستی از رویا به عنوان یکی از نقاط عطف هنر مدرن استقبال کردند». پلات در شعر خود به واکنش سردرگمی مردم اشاره میکند و تصمیم میگیرد که روسو را در مورد نقاشیاش با بحث در مورد پرسشهای مردم مورد خطاب قرار دهد.
رویا وقتی در سال 1910 در سالن (Indépendants) به نمایش درآمد، منتقدان را حیرتزده کرد. شاید برای طرفداران جوان روسو، این اثر اوج موفقیت او بود. هنگامی که از آن رونمایی شد، شاعر و منتقد آپولینر نوشت: «تصویر، زیبایی را میتاباند، این غیرقابل انکار است. من معتقدم امسال هیچکس نخواهد خندید». روسو در گذشته به خاطر موضوعات و سبک عجیبش مورد تمسخر قرار گرفته بود.
سستینا پاسخی قانعکننده به رویا
سیلویا پلات به ساختار نقاشی روسو به شیوهای قانعکننده پاسخ میدهد. به نظر میرسد این نقاشی ترکیبی تصادفی دارد. به نظر میرسد فیلها، شیرها، پرندگان، میمونها و سایر حیوانات بهطور تصادفی در اطراف بوم پراکنده شدهاند، که با مقادیر زیادی سبزه و نیلوفرها، در هم آمیخته شدهاند. افسونگر اسرارآمیز مار در حال بیرون آمدن از چند درخت نشان داده میشود و پیکر برهنه، یادویگه، خودسرانه روی بوم دراز کشیده، به انگارهای روی مبل پرتاب شده است. هیچ نظم روشنی در مورد نحوه چیدمان روسو وجود ندارد. علاوه بر این، سوژه به تصویر کشیده شده، برهنه روی کاناپهای در جنگل، فوقالعاده تصادفی و گیجکننده، نقش بسته است.
با این حال، پلات با رویکردی روشمند به شعر خود، این تصادفی بودن را در مقابل هم قرار میدهد. او تصمیم گرفت شعر خود را به صورت سستینا بنویسد. سستینا «شعری متشکل از شش قسمت شش بیتی است که در آن پایانهای مصراع اول، اما با ترتیب متفاوت، در پنج بیت دیگر تکرار میشود» (فرهنگ انگلیسی آکسفورد). فرم ساختاریافته، پیچیده و عمدی است؛ پلات به وضوح در مورد نحوه تنظیم شعر فکر زیادی کرده است.
سیلویا پلات برای شش پایان خط سستینایی که سرود، مرتبطترین تصاویر و مفاهیم نقاشی را انتخاب میکند: «تو»، «کاناپه»، «چشم»، «ماه»، «سبز» و «نیلوفرها» و این کلمهها را موکدا تکرار میکند. «نیلوفرها»، «سبز»، «کاناپه» و «ماه» همگی جلوههای بصری هستند که در اثر روسو برجسته میشوند. تکرار تصاویر مربوط به نقاشی به خواننده این امکان را میدهد که نقاشی را از طریق کلمات او تصور کند و به توجه دقیق او به جزئیات و احترام به نقاشی اشاره میکند. استفاده سیلویا پلات از «تو» نشان میدهد که این شعری است که در آن با روسو و یادویگه (بسته به بیت) صحبت میکند، زیرا او میخواهد هم با هنرمند و هم با موضوع تعامل داشته باشد. «چشم» نمایانگر چشم جنبههای مختلف نقاشی است، «زیرا چشم ببرهای بدون قفس و یک ماه استوایی»
«خودت را در چشم ماه رؤیایی دیدی»
حال در قسمتی از شعر با دیدگاه روسو «اما روسو در خلوت به یک دوست، چشمش را اعتراف کرد»
و دیگر جایی از شعر از منظر چشمان منتقدان و بازدید کنندگان از موزه «به نظر میرسد منتقدان دائمی تو را میخواستند… تا تو را نورانی کنند، بدون چشم»، «کاناپه خیره شد به چشم عرفانی».
این تأکید به پلات اجازه میدهد بین بینش هنری و پاسخ انتقادی تفاوت قائل شود و تشخیص دهد که هر دو دیدگاه شایستگی دارند. سیلویا پلات خاطرنشان میکند که هنر برای ایجاد و اظهار نظر است. سیلویا پلات رابطهای ضروری بین هنرمند و منتقد را نشان میدهد و با نوشتن شعر خود نقش منتقد را بر عهده میگیرد. به نوبه خود، شعر او یک قطعه هنری است، او آگاه است که مورد نقد قرار خواهد گرفت، درست مانند نقاشی روسو؛ این شناخت از طریق ذکر مستقیم منتقدان در اثر، نشان دهنده موازات سبکی پلات بین روسو و خودش است و او را با هنر گذشته پیوند میدهد. او به وضوح به «حضور هر کسی جز خودش»، برخلاف آنچه ایروینگهاو ادعا میکند، توجه دارد.
تعریف سیلویا پلات از رویا
با کنار هم قرار گرفتن برنامه ریزی شده شعر ساختار یافته او و نقاشی پراکنده روسو، نقد او بدون شک مطلوب است. واضح است که او با واکنش ملایم و سردرگمی مردم موافق نیست. او شعر خود را با عنوان «یادویگه، لفظ نویس روزگاری که تعجب کرد چگونه» آغاز میکند. معلوم است که او «حرف گرا»ی نیست که از آن یاد میکند، زیرا بعداً مینویسد «یادویگه، ژست بگیر که تو را روی کاناپه گذاشت». «ژست روی» نشان میدهد که او گنجاندن و قرار دادن یادویگه و نقاشی را بهطور کلنگر توسط روسو تأیید میکند. این چشم انداز مثبت بیشتر از طریق انتخاب کلمه مثبت نشان داده میشود.
سیلویا پلات در مورد «پرنده بهشتی»، «نیلوفرهای غول پیکر،/به طرز شگفت انگیزی تعداد زیادی سایه سبز»، و «آن نیلوفرهای بزرگ» مینویسد. «بهشت»، «به طرز شگفتانگیزی» و «عالی» همگی حاکی از مثبت بودن هستند. اگر پلات به این اثر پاسخ منفی میداد، چنین کلماتی درج نمیشد؛ علاوه بر این، اگر پلات از جزئیاتی که روسو توصیف میکند قدردانی نمیکرد، نقاشی روسو را با چنین جزئیات واضحی توصیف نمیکرد. پلات با نوشتن اینکه برگها و نیلوفرها به کاغذ تبدیل شدهاند، جنبه مسطح و دوبعدی کار روسو را تشخیص میدهد.
او به این موضوع به صورت منفی اشاره نمیکند، بلکه از کیفیت کاغذ مانند آن با علاقه صحبت میکند. اگر این اثری نبود که او از آن لذت میبرد، به سطح جزئیاتی که هنگام توصیف آنچه میدید پرداخت نمیکرد. هر کلمهای که استفاده میشد حساب شده بود و به خواننده نشان می داد که او عاشق اثر The Dream است.
گفتار عمدی پلات همچنین به احساسات او در مورد منتقدان هنر و شعر اشاره میکند. او عملاً مردمی را که روسو را محکوم کردند محکوم میکند. در ذهن او واکنش آنها به کار، پیاده و ساده است و بنابراین نباید جدی گرفته شود. نارضایتی او از عموم مردم همچنین زمانی نشان داده میشود که مینویسد: «روسو به منتقدان گفت که این دلیلی بود که کاناپه/با شما همراهی کرد» و سپس «اما به یک دوست، روسو در خلوت به چشم خود اعتراف کرد».
در اینجا، او با ظرافت اشاره میکند که روسو باید هر توضیحی درباره کارش را برای عموم مردم بیتفاوت میگذاشت، اما هر توضیحی که او ارائه میکرد، انگیزه واقعی موضوع سوال او نبود. به نظر پلات، او پاسخهایی را به سادهلوحها ارائه کرد که آنها به شدت برای سؤالاتشان میخواستند؛ اگرچه این پاسخهایی نبودند که او احساس میکرد برای آنهاست. سیلویا پلات اشاره میکند در حالی که مردم، مشتاق پاسخ و توضیح برای هنرند، برخی از هنرها بیپاسخ میمانند یا به عبارتی برخی از هنرها پاسخی برای بازگویی خود ندارند.
سیلویا پلات در «یادویگه، روی کاناپه قرمز، در میان نیلوفرها» تجربه روسو با منتقدان را به تجربه خودش ربط میدهد. در حوالی زمانی که پلات این شعر را نوشت (1958)، آژانسهای انتشاراتی نوشتههای او را برای چاپ قبول نمیکردند. در 22 آوریل 1958، سیلویا پلات در یکی از ژورنالهای خود نوشت: «یک روز بدبختی: مرد نیویورکی تمام شعرها را رد میکند (او، هوارد ماس، یا «آنها» میوزهای نگرانکننده و روسو سستینا را دوست داشتند) – حسی سوزان از بیعدالتی، هقهق، غم و اندوه: میل به مقابله». بدیهی است که پلات به رد چاپ شعرش پاسخ خوبی نداده است، اما او با روسو ارتباط برقرار میکند: هنرمندی که معتقد بود منتقدان به ناحق او را مورد سرزنش و قضاوت نادرست قرار میدهند، به راستی که او همانطور که بود احساس میکرد.
در آخر برای نتیجهگیری از خود میپرسیم:
آیا سیلویا پلات محکوم به سبک شعری اعتراف بود با توجه به اثر رویا از روسو؟
آیا سیلویا با روسو در گفتگو بود یا یادویگه و دیگر عناصر؟
سیلویا با پرداختن به رویا، مردم و منتقدان را از سردرگمی رهانید یا خیر؟
منبع: