اكسپرسیونیسم

06 اردیبهشت اكسپرسیونیسم

واژه اکسپرسیونیسم نخستین باربرای توصیف كلیه اشكال و شیوه های هنری نوین كه در مقابل امپرسیونیسم خودنمایی میكردند، (مابین سالهای جنگ اول جهانی) رواج یافت. واژه اكسپرسیونیسم سالها كاركردی بسیار وسیع تر و بغرنج تر از معنای امروزیش داشت، این واژه به هنرمندانی اطلاق میشد كه با این انگار مرسوم رئالیست ها و امپرسیونیست ها كه جهان همانست كه در چشم بازمیتابد مخالفت میكردند و به فووها، كوبیست های اولیه و هر نقاش غیرتقلیدی از طبیعت نیز نسبت داده میشد، مصداق اكسپرسیون به هنرمندانی اطلاق میشد كه  با توصیف عواطف و بیان حالات درونی دست به كژنمایی و گاهی اعوجاج میزدند و به زعم سایرین برای انتقال مستقیم احساس خویش از اصول تعادل طرح و مفاهیم سنتی زیبایی پیروی نمیكردند.

آلمانی ها طیفی گسترده از آثار نقاشان- از پیكاسو تا شاگال- را هرچند كه هنرمندانش نمی پسندیدند به این نام میخواندند اما به هرحال این واژه برای توصیف یك شیوه هنری حتی یك فلسفه معین مصطلح شد، شیوه ای كه سالها بارمعنای ضد امپرسیونیستی داشت و بحران و آشوب و كشمكش آن اجتماع را باز میتاباند، در آن زمان نگارخانه ای در آلمان به این نام وجود داشت وبه نظر میرسد واضع این واژه برای اولین بار هِروارث والدِن سردبیر روزنامه آلمانی توفان ( دِراشتورم) بود كه آن را اداره میكرد اوبا شعار اكسپرسیونیسم هنرمندان را به تماس بیشتر با مردم و كسب درآمد تشویق میكرد.

تولد این جنبش در فرانسه شكل گرفت و به طور همزمان در چند كشور اروپایی گسترش یافت اما زمینه اجتماعی و فرهنگی رشد اكسپرسیونیسم در آلمان آماده تر از سایركشورها مینمود و تا زمان اقتدار نازیسم دوام آورد. منتقدان نفوذ این واژه را عموما در مورد ادبیات، نقاشی، آلمان بین سالهای 1905تا 1918 به كار میبرند كه بعدها به تئاتر، سینما، موسیقی و حتی معماری آلمان راه میابد؛ و عده ای دیگر این واژه را به شیوه بیانی سرزمین های ژرمنی در سالهای پیشین تعمیم میدهند و میگویند سراسر تاریخ آلمان در لحظات بحرانی عظیم روحی و اجتماعی این فرایند رخ میداده است.

تولد اکسپرسیونیسم

به این اعتبار اكسپرسیونیسم را می توان یك روش هنری عمومی انگاشت كه میتوان آنرا در ویژگی های هنر سده های چهاردهم، هجدهم و بیستم نیز جست و جو كرد. تولد این واژه همزمان با سالهایی بود كه فووها زیبایی شناسی خود را تحول میبخشیدند، در آلمان بازنگری در موضوع و ارتباط میان هنرمند و طبیعت مطرح شده بود و اصطلاح بیان (اكسپرسیون) درمحافل فرانسه رواج یافته بود. اما جنبش وسیع از میان گروهی از هنرمندان در آلمان برخاست كه بر مسئله (بیان) تمركز كرده بودند و _ بر خلاف جنبه های صُوری هنر فرانسوی _ به دنبال (فرم) می گشتند، عنصر پرخاشجویی و طغیان در آنان قوی تر بود وسخنان خویش را نه درپرده ابهام بلكه رك و صریح می گفتند بر سنت و قراردادها می شوریدند و علیه قیدهای تحمیلی برغریزه خلاقه می تاختند و ترجیح می دادند با صرافت طبع با واقعیت برخورد كنند.

با همه این ها، اكسپرسیونیسم آلمان دارای ویژگی هایی است كه به شرایط اجتماعی-سیاسی-فرهنگی آلمان در دوران – رایش دوم- مربوط میشوند، آلمان پس از وحدت در عصر امپراتوری ویلهلم دوم به سرعت شگفت آوری از یك كشور فلاحتی به یك كشور صنعتی پیشرفته مبدل شد مهندسان آلمانی با احداث راه آهن، كارخانه و مدرسه در سراسر جهان، ثروتی كلان به آلمان سرازیر كردند و آن را در جهان پس از انگلستان به مقام دوم تجارت خارجی در آستانه سده بیستم بدل كردند، اقتصاد فعال دولت آلمان به همه جا از آسیا تا آمریكای جنوبی نفوذ كرد و قدرت ناشی از اقتصاد به بودجه نظامی انعكاس پیدا كرد . میان آلمان و انگلستان برسر برتری نیروی دریایی رقابت درگرفت و ارتش آلمان كه تحت نظم آهنین پروسی پرورش یافته بود بزرگترین ارتش دنیا را گردآوری كرد.

باری، از هرلحاظ عرصه برای جنگی مهیب آماده شد. سرعت رویدادها و شرایط مشكوك  اجتماعی هنرمندان اكسپرسیونیست آلمان را به هم نزدیك كرد زیرا در واقعیت درونمایه آثار اكسپرسیونیستی اعتراض، دلهره و تنفر به همین شرایط فاجعه باربود و پیوند آنان هنر آلمان را در بیان مسائل زیبایی شناختی دیگرگون ساخت و آنها را به اجتماع متعهد ساخت. آنان دیگر دوره كولی وارگی و انزوا در كارگاه نقاشی را سر آمده میدانستند و به دنبال یك اندیشه انقلابی برای مردم و جامعه بودند. باید هنر را به خیابان ها میبردند و علیه جامعه بورژوازی قدعلم می كردند، آنان نیچه و ماركس را قهرمان خود می پنداشتند و در نشریه های اكسپرسیونیستی به روشنی روحیه اعتراض خود را نمایان می ساختند، آنها ادعا می كردند كه نه به خاطر هنر بلكه برای مردم نقاشی می كنند.

كازیمیراِدمیشت, شاعراكسپرسیونیست، آن را بزرگترین جنبش پس از رومانتیسم می داند او می نویسد ( پیش از اكسپرسینیسم عملا هیچ چیز جز ناتورالیسم وجود نداشت و پس از آن مكتب ها و گرایش هایی پدید شدند كه بدون اكسپرسیونیسم غیرقابل تصور بودند.) پیروان این مكتب به این نتیجه رسیده بودند كه باید نظمی نو جانشین نظم كهنه شود، در آثارشان نومیدی و امید تواما دیده میشود زیرا خواستار یك انقلاب پیشتاز بودند تا انگارهایشان تحقق یابد.

هنگامی كه جنگ و نه انقلاب رخ می دهد بسیاری از اكسپرسیونیست ها دچار وحشت می شوند و فقط عده ای به امید عظمت كشور و آرمانشهری فراسوی جامعه سنتی، به استقبال آن رفتند. بعد از پایان جنگ، دید عمومی درمورد اكسپرسیونیست ها مساعد شد، مطبوعات محافظه كارنیز مقالاتی درستایش ایشان نوشتند و موزه های داخلی و خارجی آثارشان را خریداری كردند و ناگهان نسل اكسپرسیونیست نماد نسل سرخوردگان ازجنگ در آلمان شد.

درسالهای پس ازجنگ پرداختن به بی عدالتیها و تمایزهای اجتماعی – كه دوران امپراتوری بر آنها سرپوش نهاده بود – اهمیت داشت. شماری از هنرمندان ازجمله گئورگه گُرس برای توصیف موضوع های حاد اجتماعی از دستاوردهای اكسپرسیونیسم بهره گرفتند. یكی از بارزترین ویژگی های هنرمندان اكسپرسیونیست آن بود كه آنان علاقه و توانایی خویش را در عرصه های مختلف بیان هنری نشان دادند؛ دوره ای  كه شمار نقاشانی كه كه شعر سرودند، موسیقیدانانی كه نقاشی كردند و فیلمسازانی كه در سایر قالب های هنری طبع آزمودند چنین زیاد نبوده است. (كِله نوازنده حرفه ای ویلن بود ؛شوئنبرگ نقاشی می كرد؛ شیه له، كوكوشكا و كِرِشنِر شعر میسرودند؛ كاندینسكی نمایشنامه ای نوشت و بسیاری از نظریه هایش را از اندیشه های شوئنبرگ گرفت، و سینما بیش از هر هنر دیگر جنبه های اكسپرسیون را جذب كرد.

گئورگه گُرس

* فیدلر(نویسنده و مجوعه دارهنری اواخرسده نوزدهم) ادعا میكرد كه اثر هنری ضرورتا نتیجه ادراك حسی – انفرادی هنرمند است و به اتكای نیروی گزینش وی شكلی آزاد پیدا می كند در همان سالها تئودور لیپس 1914-1851 روانشناس پیشتاز آن دوره نظریه نسبتا كهنه همحسی را مطرح و تكمیل میكرد مطابق این نظریه یكی شدن تماشاگر با اثر هنری شالوده لذت و ادراك هنری است این نظریه كه تلویحا می گفت رنگ یا خط یا شكل یا فضا خصوصیات عاطفی خاصی دارند، شادی آور یا غم انگیزند الهام بخش یا نومیدكننده اند، قوی یا ضعیفند در آثار مربوط به نئوامپرسیونیسم، هنرجدید آرنوُو و بعدها كوبیسم و اكسپرسیونیسم رواج فراوان داشت.

مهمترین نتیجه تئوری های لیپس در سال 1908 در اثر بسیار مهم ویلهلم ورینگربه نام انتزاع نیز ظاهر شد. گذشته از اینها ارزشیابی هنر گوتیك و توجه مشتاقانه به ویژگی های هنر قرون وسطی كه در اروپا رواج یافته بود به كِشش نقاشانی چون كرشنر افزود. انسان گوتیك خود را در محیطی خصمانه یافته بود كه نه قدرت درك آن را داشت و نه توانایی غلبه برآن؛ روح گوتیك محصول تشویش و عدم انطباق جهان برونی و درونی هنرمند بود و به پیروی از خوی و منش خویش ظاهر سطحی طبیعت را تغییر میداد تا این روح را دریك سبك درونی، عرفانی و مذهبی بیان كند و در این دوره بیان روح گوتیك با تمامی جنبه های عرفانیش به نهایت كمال رسید.

كرشنر خطگرایی و تحریف شكلی برهم زدن هماهنگی طبیعی و بالاتر از همه بیان بیان عرفانی گوتیك را سرمشق خود قرار داد. گروه هنری پُل توسط كرشنر و چند تن دیگر شكل میگیرد اینان در كنار یكدیگر در كارگاه هِكِل كار و زندگی میكردند، وسایل خود را میساختند و صنعتگری می كردند و برای اینكه رابطه هنر را با مردم نزدیك كنند فن چاپ را آموختند ( دراین عرصه احیاء وتوسعه باسمه كاری آلمان مدیون گروه پُل و مونك بود).

هکل

پیشگامان اكسپرسیونیسم

پس از دورِر هنرچاپی آلمان به این درجه از شكوفایی صُوری و بیانی نرسیده بود.  * اما از مهمترین پیشگامان اكسپرسیونیسم وانگوگ بود او آگاهانه به اغراق و تغییر در صور طبیعی پرداخت تا شور دهشتناك آدمی رابیان كند؛ خط او خاصیت بیانگرترین احساس هنرمند درقبال طبیعت را داشت. گوگن با ایجاد فضای دوبعدی ساده و استفاده از هنر بدوی و قومی برعلاقه اكسپرسیونیست های آینده افزود و مونك با شناخت وانگوگ و گوگن برای بیان عواطف و هیجاناتی چون تشویش، ترس، عشق، نفرت به رنگهای پرمایه و خطهای پیچان روی آورد و آنها را وارد عرصه گرافیك كرد.

اِنسُر،هُدلِر و در پیكره سازی بارلاخ با شیوه های غریب، و هم آمیزوگاهی زشت و ترسناك توجه اكسپرسیونیست های آینده را جلب كردند. امیل نولده پیشاهنگ این جنبش (1867-1956) پس از مدتی همكاری با گروه پُل سخت تحت تاثیر جیمزاِنسُر قرارگرفت. مُدرزُن بِكِر، كوكوشكا و مكس بِكمان نیز با هنر نمایشی و خشن خود از سنخ اكسپرسیونیست ها بودند. تعدادی از هنرمندان پیشتاز كه با دستاورد كوبیسم آشنا بودند اندكی پیش ازآغاز جنگ جهانی اول شكل های نمودارگونه كوبیسم را به انگارهای اكسپرسیونیست های اولیه افزودند و تحت تاثیر عرفان شرقی كوشیدند نظام تصویری جانشمولی پی افكنند اینان درگروه (سوارآبیفام) گرد آمدند و هنرمندانی چون كاندینسكی اكسپرسیونیسم را با صور انتزاعی به تجرید كشاندند و اگر آثار كِله نقاشیهای كودكان را به یاد می آورد بی سبب نیست زیرا اكسپرسیونیست های نخستین به هنر كودكان توجه نشان می دادند. كله برای یافتن معادل های تصویری از انگیزه های معنوی اش به صور هندسی ناب و رنگ خالص گرایید و به هدفش (سوپره ماتیسم) رسید.

پس از جنگ اكسپرسیونیسم آلمانی و سبك بازماندگان گروه آبیفام به انتزاع گرایید اما در فرانسه با هنر رویاگونه شاگال و نقاشیهای خشن سوتین احیا شد.

این جنبش با وجود مقاصد و تعریف های متناقض جای پای محكمی برای جنبش های نومایه و نوپای سایر كشورها شد. اكسپرسیونیسم انتزاعی و تاشیسم و روشهای تجربه شده گروه پل و فووها از پیامدهای این مكتب پربار است.