کاسپار دیوید فردریش، رمزآلودترین هنرمند رمانتیک

15 دی کاسپار دیوید فردریش، رمزآلودترین هنرمند رمانتیک
  کاسپار دیوید فردریش (5 سپتامبر 1774 – 7 مه 1840) نقاش منظره رمانتیک آلمانی قرن نوزدهم بود که به طور کلی مهم‌ترین هنرمند آلمانی نسل خود به حساب می‌آمد. او بیشتر به خاطر مناظر تمثیلی‌اش شناخته می‌شود، که معمولاً چهره‌های متفکرانه‌ای را در برابر آسمان شب، مه صبحگاهی، درختان بایر یا خرابه‌های گوتیک نشان می‌دهد. علاقه اولیه او اندیشیدن به طبیعت بود و آثار او که اغلب نمادین و ضد کلاسیک هستند، به دنبال ارائه پاسخی ذهنی و احساسی به جهان طبیعی می‌باشند. نقاشی‌های فردریش به طور مشخص حضور انسان را در پرسپکتیو کمتر کرده و غالبا انسان را در میان مناظر وسیع نشان می‌دهد و چهره‌ها را به مقیاسی تقلیل می‌دهد که به گفته مورخ هنر کریستوفر جان موری، «نگاه بیننده را به سمت بعد متافیزیکی خود هدایت می‌کند».  

زندگی نامه کاسپار دیوید فردریش

فردریش از سال 1794 تا 1798 در آکادمی کپنهاگ، یکی از مترقی ترین مدارس هنری آن روز، تحصیل کرد. اگرچه نقاشان زیادی  او درس می‌دادند، اما مدرسه دوره‌ای در زمینه نقاشی ارائه نکرد. او در درسدن اقامت گزید و به عضویت یک حلقه هنری و ادبی درآمد که شامل نقاش، فیلیپ اتو رانگ و نویسندگان، لودویگ تیک و نوالیس بود. نقاشی‌های او در رنگ قهوه‌ای، که به سبک مرتب اولیه‌اش اجرا شده بود، سبک پخته او را تثبیت کرد که این آثار با حسی فوق العاده مشخص می‌شوند. این احساسات سکون و انزوا، و تلاشی برای جایگزینی نماد شناسی سنتی نقاشی مذهبی با نمادی برگرفته از طبیعت بودند. اگرچه آثار او بر اساس مشاهده دقیق مناظر بودند، اما فردریش نقاشی‌هایش را با واکنش تخیلی‌اش نسبت به حال و هوای سواحل بالتیک و کوه‌های هارتز رنگ آمیزی کرد که به نظر خودش هم عالی و هم شوم بود. در سال 1824 او به عنوان استاد آکادمی هنر سلطنتی درسدن انتخاب شد، البته نه در مقامی که او آرزویش را داشت. در سال 1835 او دچار سکته‌ای شد که هرگز بهبود نیافت و سکته دوم در سال 1837 باعث فلج تقریباً کامل او شد. شهرت او تا زمان مرگش رو به افول بود زیرا جنبش رمانتیک جای خود را به رئالیسم داد. برای مدت طولانی کار او فراموش شده بود. در قرن بیستم احیا شد و شهرت این هنرمند تا قرن بیست و یکم تقویت شد.  

خصوصیات کلی آثار کاسپار دیوید فردریش

کار فردریش در اوایل کارش شهرت را برای او به ارمغان آورد، و هنرمندان و منتقدان معاصر از او به عنوان مردی یاد کردند که تراژدی منظره را کشف کرده بود. با این وجود، کار او در سال‌های آخر عمرش ضعیف شد و در گمنامی درگذشت. همانطور که آلمان در اواخر قرن نوزدهم به سمت مدرن شدن حرکت کرد، احساس جدیدی از اضطرار مشخصه هنر آن بود و تصویرهای متفکرانه فردریش از سکون به عنوان محصول دوران گذشته تلقی شد. اوایل قرن بیستم قدردانی مجددی از کار او به ارمغان آورد و در سال 1906 با نمایشگاه سی و دو نقاشی او در برلین آغاز شد. در دهه 1920 نقاشی‌های او توسط اکسپرسیونیست‌ها کشف شد و در دهه 1930 و اوایل دهه 1940 سوررئالیست‌ها و اگزیستانسیالیست‌ها اغلب ایده‌هایی را از آثار او می‌کشیدند. ظهور نازیسم در اوایل دهه 1930 مجدداً شاهد تجدید حیات در محبوبیت فردریش بود، اما به دنبال آن کاهش شدیدی به دنبال داشت، زیرا نقاشی‌های او با همراهی با جنبش نازی، به عنوان جنبه ناسیونالیستی تفسیر می‌شدند. در اواخر دهه 1970 بود که فردریش شهرت خود را به عنوان نماد جنبش رمانتیک آلمان و یک نقاش با اهمیت بین المللی به دست آورد.  

تفکر کاسپار دیوید فردریش در مورد نقاشی

فردریش معتقد بود: «هنرمند باید نه تنها آنچه را که در مقابل خود می‌بیند، بلکه آنچه را که در درون خود می‌بیند نیز نقاشی کند. اما اگر چیزی در درون خود نمی‌بیند، پس باید از نقاشی آنچه در مقابل خود می‌بیند نیز خودداری کند. تصاویر او مانند آن پرده‌های تاشو خواهند بود که در پشت آن‌ها تنها بیماران یا مردگان را می‌توان یافت.» آسمان‌های وسیع، طوفان، مه، جنگل‌ها، ویرانه‌ها و صلیب‌هایی که شاهد حضور خدا هستند، عناصر مکرر در مناظر فردریش هستند. البته مرگ در آثار فردریش هم بیان مستقیم و هم بیان نمادینی دارد. مانند اثر صومعه در اوکوود (1808). در این اثر آسمان مه گرفته و درختان خشک شده و خرابه‌های کلیسا به خوبی حس مرگ را به مخاطب القا می‌کنند. اما همچنان ما شاهد راهبانی هستیم که تابوتی را از کنار یک قبر از مسیر خرابه کلیسا به سمت صلیب حمل می‌کنند و فردریش مستقیما به مرگ اشاره می‌کند.  
اثر کاسپار دیوید فردریش
صومعه در اوکوود
 

طبیعت در آثار کاسپار دیوید فردریش

تجسم و به تصویر کشیدن منظره به شیوه‌ای کاملاً جدید نوآوری کلیدی فردریش بود. او نه تنها به دنبال کاوش در حس لذت بخش از یک منظره زیبا، همانطور که در مفهوم کلاسیک است بود، بلکه به دنبال بررسی لحظه‌ای از تعالی و اتحاد مجدد با خود معنوی از طریق تفکر در طبیعت بود. فریدریش در تبدیل منظره در هنر از پس‌زمینه‌ای که تابع درام انسانی به یک موضوع احساسی مستقل بود، نقش داشت. فردریش در نقاشی‌هایش معمولاً پشت سوژه استفاده می‌کرد. در واقع شخصی که از پشت دیده می‌شد و به این منظره فکر می‌کرد. به این صورت بیننده تشویق می‌شود تا خود را در موقعیت پشت قرار دهد، به این معنی که او پتانسیل عالی طبیعت را تجربه می‌کند و درک می‌کند که صحنه همان‌طور است که انسان درک کرده و ایده‌آل اوست. فردریش مفهوم منظره‌ای پر از احساس رمانتیک را ایجاد کرد. هنر او طیف وسیعی از ویژگی‌های جغرافیایی، مانند سواحل صخره‌ای، جنگل‌ها و صحنه‌های کوهستانی را به تفصیل شرح می‌دهد. او اغلب از منظره برای بیان مضامین مذهبی استفاده می‌کرد. در زمان او، بیشتر نقاشی های شناخته شده به عنوان بیان یک عرفان مذهبی تلقی می‌شد.  

صحنه‌های زمستان در آثار کاسپار دیوید فردریش

فردریش یکی از اولین هنرمندانی بود که مناظر زمستانی را به شکلی تصویر کرد که در آن زمین به صورت تیره و مرده نمایش داده می‌شود. صحنه‌های زمستانی او با شکوه و بی‌سابقه هستند. به گفته مورخ هنر، هرمان بینکن، فردریش صحنه‌های زمستانی را نقاشی کرد که «هیچ‌کس هنوز پای خود را در آن نگذاشته است. تم تقریباً تمام عکس‌های قدیمی‌تر زمستانی کمتر خود زمستان بود تا زندگی در زمستان. در قرن‌های 16 و 17 گمان می‌رفت غیرممکن است که نقوشی مانند جمعیت اسکیت‌بازان را کنار بگذاریم… این فردریش بود که برای اولین بار ویژگی‌های کاملاً جدا و متمایز یک زندگی طبیعی را احساس کرد. او در اثر خود به دنبال یکی بود؛ و بنابراین، در چشم انداز خود، آکورد ترکیبی را در یک نت اصلی واحد قرار داد».  
اثر کاسپار دیوید فردریش
سرگردان بر فراز دریای مه
 

عناصر نمادین آثار کاسپار دیوید فردریش

در آثار درخت زاغ (حدود 1822)، مرد و زن در حال تأمل در ماه (حدود 1824)، و بوته بید در زیر غروب خورشید (حدود 1835)، درختان برهنه بلوط و کنده‌های درختان، که عناصر تکرارشونده نقاشی‌های فردریش می‌باشند،  نماد مرگ هستند. از طرفی، مقابله با احساس ناامیدی، فردریش نمادهایی نیز برای رستگاری در آثار خود ارائه می‌کند: صلیب و آسمان پاک نوید زندگی ابدی را می‌دهند، و ماه باریک نشان دهنده امید و نزدیکی فزاینده مسیح است. در نقاشی‌های او از دریا، لنگرها اغلب در ساحل ظاهر می‌شوند که نشان‌دهنده یک امید معنوی است. آلیس کوزنیار، پژوهشگر ادبیات آلمانی، معتقد است که در نقاشی فردریش یک گذر زمان – تداعی کننده گذر زمان – وجود دارد که به ندرت در هنرهای تجسمی برجسته می شود. به عنوان مثال، در صومعه در اوکوود، حرکت راهبان به دور از قبر باز و به سمت صلیب و افق، پیام فردریش را می دهد که مقصد نهایی زندگی انسان فراتر از قبر است.  

مطالعه بیشتر آشنایی با سبک‌های هنری، قرن ۱۸، سبک رمانتیک

  با طلوع و غروب که مضامین برجسته مناظر او را تشکیل می‌دادند، سال‌های بعدی فردریش با بدبینی فزاینده‌ای مشخص شد. کار او تیره‌تر می‌شود و یک اثر تاریخی ترسناک را آشکار می‌کند. در اثر خرابه امید که همچنین به عنوان دریای قطبی یا دریای یخ (1823-1824) شناخته می‌شود که به سفر قطبی سر ویلیام پری اشاره می‌کند، سرنوشت گرایی و نگرش او نسبت به طبیعت را آشکار می‌کند؛ شاید به بهترین وجه ایده‌ها و اهداف فردریش را در این نقطه خلاصه می‌کند، هرچند به گونه‌ای رادیکال که این نقاشی مورد استقبال قرار نگرفت. این اثر که در سال 1824 تکمیل شد، موضوعی تلخ را به تصویر کشید، یک کشتی غرق شده در اقیانوس منجمد شمالی. تصویری که او خلق کرد، با ورقه‌های ساینده‌ای از یخ‌های تراورتن رنگی که یک کشتی چوبی را می‌جوند، فراتر از مستند به تمثیل تبدیل می‌شود: پوست ضعیف آرزوی انسان که توسط بی‌تفاوتی عظیم و یخبندان جهان در هم شکسته شده است.  
اثر کاسپار دیوید فردریش
دریای یخ
  تفسیر مکتوب فردریش در مورد زیبایی‌شناسی به مجموعه‌ای از کلمات قصار که در سال 1830 تنظیم شد، محدود شد، که در آن او نیاز هنرمند را برای تطبیق مشاهدات طبیعی با بررسی درون‌گرایانه شخصیت خود توضیح می‌داد. معروف‌ترین سخن او به هنرمند توصیه می‌کند: «چشم بدن خود را ببند تا ابتدا تصویرت را با چشم روحانی ببینی. سپس آنچه را در تاریکی دیده‌ای به روشنایی روز بیاور تا به دیگران واکنش نشان دهد. از بیرون به درون». او تصویرهای فراگیر از طبیعت را در کلیت آن که در آثار نقاشان معاصری مانند آدریان لودویگ ریشتر (84-1803) و جوزف آنتون کخ (1768-1839) یافت می‌شود، رد کرد. فردریش هنرمندی پرکار بود که بیش از 500 اثر را تولید کرد. در راستای ایده‌آل‌های رمانتیک زمان خود، او قصد داشت نقاشی‌هایش به‌عنوان بیانیه‌های زیبایی‌شناختی ناب عمل کنند، بنابراین محتاط بود که عناوینی که به آثارش داده می‌شود بیش از حد توصیفی یا خاطره‌انگیز نباشد. این احتمال وجود دارد که برخی از عناوین تحت اللفظی امروزی، مانند مراحل زندگی، توسط خود هنرمند داده نشده باشد، اما در عوض در یکی از احیای علاقه به فردریش اتخاذ شده است. هنگام تعیین آثار فردریش، مشکلاتی به وجود می‌آید، این مشکلات تا حدی به این دلیل هستند که او اغلب مستقیماً نام یا تاریخ را برای بوم‌های نقاشی خود تعیین نمی‌کرد. با این حال، او یک دفترچه با دقت دقیق در مورد خروجی آثار خود نگه داشت، که توسط محققان برای پیدا کردن نقاشی ها به تاریخ اتمام آن‌ها استفاده شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *