بررسی ذهنیت گرایی در پرده ” دوشیزگان آوینیون ” اثر پابلو پیکاسو
اثر پابلو پیکاسو، نقاش، پیکره ساز، طراح، چاپگر، و سفالگر اسپانیایی،(1881- 1979) ، به دلیل جستجوگری، نوآوری، پرکاری، و اثرگذاری بر معاصران خود، مهم ترین هنرمند سده بیستم به شمار می آید. این هنرمند، در طول عمر خود به چندین سبک مختلف کار کرد و چندین سبک جدید را هم به وجود آورد.
“من اشیا را نه آنگونه که می بینم، بلکه آنگونه که می اندیشم نقاشی می کنم”. این گفته پیکاسو خطاب به “رامون گومز دولاسرنا”ی شاعر است. پیکاسو به طور فزاینده خلاقیت های خود را بر طبق بینش درونی خود شکل میداد و از همان آغاز دلبسته ی ساختار و بازنمایی فضایی فرم بود. او که همواره به دنبال نگرشی نو در باب هنر بود در حدود سال 1906 دست به کار اجرای نقاشی ای شد که به هیچ یک از کارهایی که تاکنون انجام داده بود شباهتی نداشت. در زمستان 1906 بسیار نقاشی کرد و طرح های بی شماری برای هر یک از پیکرهای بزرگ خود کشید. به این تصویر، نه پیکاسو بلکه آندره سالمون، ناِم ” دوشیزگان آوینیون ” را داد. پیکاسو قصد داشت نام آن را ” روسپی خانه آوینیون ” بگذارد و طرح نهایی، پنج زن عریان را نمایش میدهد که گرد توده ای میوه جمع شده اند.
این تصویر که از شاخصه های هنر مدرن به شمار می رود و کوبیسم را معرفی می کند، نخستین بار در هنگام برگزاری نمایشگاه جهانی پاریس در سال 1937 در پوتی پالاس به نمایش درآمد.
عناصر اثر دوشیزگان آوینیون
در این اثر( دوشیزگان آوینیون ) ما شاهد انحراف کلی و شدیدی نسبت به نقاشی در آن زمان هستیم. پیکاسو با ساده سازی های خود و رفتار کاملا تازه اش با فضا، که بدون منطق پرسپکتیوی یا رنگی القا میشد از سزان و گوگن فراتر رفت و نخستین بار روش “نمایش عینی” را رها کرده و به طریقه ی “نمایش ذهنی” روی آورد .
او شخصیت فیگورهایش را از آن ها گرفته، چهره های صورتک گونه به آن ها داده و از پرداختن به جزئیات خودداری کرده است. امروزه ارزیابی و برآورد پرده ی زمخت و پرخاشگر “دوشیزگان آوینیون” به عنوان یک اثر هنری و غالبا دوباره کاری شده، که تناقضات سبک شناسی متعددی در آن باقی مانده بود و مدام کنار گذاشته میشد بسیار دشوار است و در حقیقت هم تنها چیزی که از این تابلو در حالت اولیه اش باقی مانده، ظاهرا ، دو فیگور مرکزی است.
هرچند به نظر می آید حتی روی چهره این دو فیگور نیز دوباره کاری شده، کما اینکه آندره سالمون در مطلبی که در سال 1912 نوشته توضیح می دهد : “وقتی برای اولین بار این پرده را دیدم در چهره ها نه مصیبتی بیان شده بود و نه تأثری، حال آنکه مدتی بعد بیشترشان دارای دماغ های مثلثی شکل شده بودند و ضمنا پیکاسو لکه های آبی و زرد داخل تابلو کرده بود تا به بعضی از اندام ها برجستگی دهد”.
در این اثر پیکاسو مسائل بسیاری را پیش کشیده و بسیاری از اندیشه هایی که در سه سال بعدی، او را به خود مشغول کردند را مطرح نمود.
در این پرده هم در پیکره های کمرباریک، و هم در حالت نقش برجسته گونه آن، در تمامی تابلو تأثیر هنر مصری کاملا پیداست. پیکاسو خود گفته که عامل دیگر بدوی کننده تابلو تأثیر هنر ایبریائی قرن دوم، یکی از مشتقات ناپالوده پیکره سازی اولیه یونانی بود که نمونه های متعددی از آن را در موزه لوور دیده است .
اما باز تنها همین دو شکل هنری نبودند که همه تازگی های این اثر را به وجود می آوردند. در بهار 1907، هنگامی که پیکاسو مشغول کار روی این تابلو بود، با شیوه بدوی دیگری – مجسمه سازی آفریقایی – آشنا گردید و تحت تأثیر این شیوه دو صورت سمت راستی و صورت سمت چپی را دستکاری کرد. این آشنایی موجب گردید تا پیکاسو به کمپوزیسیون خود، که در غیر این صورت از نظر عاطفی بی طرفانه می ماند، عنصر خشونت را نیز اضافه نماید. این سه صورت بر خلاف صورت های دیگر، شدیدا مجسمه گونه اند.
بدن برهنه بالایی سمت راست چنان تراش خورده است که گویی آن را با تبر تراشیده اند؛ و پیکاسو از سایه های سنگین برای ایجاد برجستگی استفاده کرده است. به علاوه او فضای اطراف این سه صورت را با سطوح کوچکی که نسبت به سطح تابلو کج هستند فعال تر نموده است. اما خارج از همه این تأثیرات گوناگون معاصر و بیگانه، ما در پرده دوشیزگان آونیون شاهد نبوغ خلاق خود پیکاسو هستیم که این عوامل موثر را گرد هم آورده و از آن ها سرفصل یک روش تازه و کاملا شخصی از ارائه واقعیت را که همان «ذهنیگرایی» شخصی اش می باشد، بیرون کشیده است.
اگر کمی دقیق تر شویم خواهیم دید که پیکاسو در دوران اغتشاش بزرگی زندگی می کرد که در آن بسیاری از ارزش های انسانی و فرهنگی تجزیه و خرد شده بود. پیکاسو رمانتیک گرایی تولوز لوترک، کلاسیک گرایی انگر، نیروی خشن و زمخت پیکره های آفریقایی، نفوذ سزان به درون حقیقت مربوط به ساختار، و فرایافته های فروید را بازشناخته و به استقبالشان شتافته و آن ها را با نتایج نامتعارف سوق داده و با آن ها بداهه سازی کرده و هم آواز شده تا بتواند ذهن ما را به شناخت محیط معاصر وادارد و ما را وادار کند به اینکه شکل خود را در یک آینه کژنما بازشناسیم. آن چه که در این پرده، شیوه ذهنیت گرایی پیکاسو را قابل شناخت کرده، نه فقط طریقه شکل آفرینی متفاوت او، بلکه شکل یگانه اعتقاد و ساده فکری و مقصود سرراست او در این اثر است که سعی کرده امکانات پیچیده تر و اساسی تری برای بیان تضاد میان دو بعد سطح و بعد سوم، عمق، شیوه ای تازه در حجم پردازی را بیافریند.
پیکاسو در آثار بعدی خود نیز، کار تبدیل عواطف به علائم تصویری را پی می گیرد. مضمون هر چه باشد، هدف او تمرکز تجربه خویش در علامت های بصری، و در نتیجه، تعمیق موضوع تا ژرفای اسطوره است. او در نگارش تصویریش دو روند همزمان را پیش می برد: از یک سو، ثبت عواطف برانگیخته شده از واقعیت برونی؛ و از سوی دیگر، آشکارسازی محتویات درونی ترین لایه های روان آدمی. بدین سان، در هنر پیکاسو تأکید بر نیروی حیاتی و آزادی بیان بیش از دستیابی به کمال صوری اهمیت دارد.
مقاله ای دیگر درباره سبک نقاشی پیکاسو را در اینجا بخوانید. Picasso, “Les Demoiselles d”Avignon”, 1907