پل کله (Paul Klee) متولد 1879، نقاشی آلمانی و سوئیسیتبار است. نقاشیهای وی به سبکهای مختلفی از جنبشهای قرن بیستم نسبت داده شدهاست؛ از اکسپرسیونیسم آلمانی گرفته تا دادائیسم روسی. آثار پل کله با فرمهای مخصوص و هیروگلیفهای عرفانی و موجودات ماورای زمینی، در یک دستهبندی مشخص جای نمیگیرند؛ زیرا دارای فردیتی مدرنیستی است.
استفاده از سمبلها و نشانهها در آثار او، ویژگی دوران آغازین نقاشی مدرن است که در کنار متن و محتوا، معانی به خصوصی را ایفا میکنند. این سمبل ها بعدها منبع الهامی برای آثار سورئالیستی و اکسپرسیونیسم انتزاعی گردید؛ از جمله هنرمندان این دوره: خوان میرو (Joan Miró) و سالوادور دالی (Salvador Dalí)، مارک روتکو (Mark Rothko) و روبرت مادرول (Robert Motherwell) و سایرین که سرمنشا تحولاتشان از آثار پل کله بود.
اوایل دههٔ 1900، پل کله بازنمایی اشیا و موجودات واقعگرا را کنار گذاشت. وی همراه با پیکاسو و دیگر هنرمندان آوانگارد سدهٔ بیستم، به سبکی از نقاشی با عنوان آبستره روی آوردند. کله یکی از اعضای گروه سوارکاری آبی بود. این گروه متشکل از تعدادی هنرمندان ساکن مونیخ است که توسط واسیلی کاندینسکی (Wassily Kandinsky) و فرانز مارک (Franz Marc) پایهگذاری شد و اعضای آن باید هنر خود را وقف بازآفرینی جهان فراطبیعی میکردند. کِله در سال 1909 به این نتیجه رسید که محتوای جعبه رنگ ارزش بهسزایی در مطالعهٔ طبیعت دارد؛ اما همچنان با مفاهیم ارکستری رنگ کاندینسکی فاصله داشت.
در سال 1912 و پس از آشنایی با دولونه (Robert Delaunay)، آنچه کله از اُرفیسم آموخت، قوانین دقیق و ساختار بلوری تصویر است. کِله در همان زمان در دفتر یادداشتهایش نوشت: «رنگ و من یگانهایم؛ من یک نقاش هستم». این سلسله شعرهای تصویری برخلاف آثار پیشگامان نقاشان انتزاعی بود که پیوندی با واقعیت جهان بیرونی داشت (پاکباز، 1392: 458).
در سال 1921 والتر گرُپیوس (Walter Gropius)، بنیانگذار مدرسهٔ باوهاس (Bauhaus School) از کله دعوت کرد تا برای تدریس به باهاوس رود. وی در تدریس نقاشی چون مندریان و کاندینسکی، به عناصر هندسی (خط، نقطه، سطح و حجم) نیز توجه داشت. کله در آثارش، از خطوط هیروگلیف و هنر آفریقایی بسیار الهام گرفت. وی در سال 1914 همراه با چند تن دیگر از هنرمندان به تونس رفت که باعث تغییر نگرش او در خلوص رنگها و همچین ورود سمبلهای عرفانی به آثار او شد؛ مانند: ستارهها، خورشید درخشان، شطرنجیهای درهم و برهم و تندیسها.
دوران یادگیری پل کله همزمان با عصر تحولات هنر اروپاست.
از این دوره به بعد و تا آخر عمر کله بیوقفه مشغول نقاشی بود. وی در سال 1940 چشم از جهان بست. «کله تفاوت چندانی بین دیدن و شناختن قائل نیست. او در نخستین بیانیهٔ انتشاریافته خود در سال 1920 با عنوان مرامنامهٔ آفرینندگی، میگوید: نقش هنر بازنمایی پدیدارها نیست، بلکه ساختن پدیدارها است» (لینتن، 1393: 262). تابلوی پیامآور پاییز (تصویر 1-4) شاخصترین اثر انتزاعی پل کله در دههٔ 1920 است.
نوارهای باریک و ظریف با درجات متنوع رنگی، با الگویی تقریباً منظم که کوچکترین تغییر جهت و تغییر شکلی در آن قابل توجه است؛ زیرا با پیشینهٔ پژوهشی کله نمیتواند سهوی باشد و حتماً معنایی در خود نهفته دارند. بیضیای نارنجی بر روی ساقهای در سمت مرکز متمایل به راست در بالای تصویر نوید از پاییز میدهد؛ همچنین تنالیتهٔ رنگی اثر تقریباً خنثی و خاکستریهای رنگی است که ما در فصل پاییز در جو مشاهده میکنیم.
در اصل آثار دههٔ 1920 کله یک بازنمایی از اشکال طبیعی و هندسی با سمبلهای قراردادی است؛ انتزاع و بازنمایی که در حد کمال آمیخته شدهاند.