آيا در آينده اين تحولات و چشم اندازها متغير مي شوند و هنرمند در پهنه ي جديدي آغاز به كار خواهد كرد.
بدون شك اين مسئله، هدف غايي هنر است كه هنرمند همواره بازنمايِ تاريخ و فرهنگ، احساسات آدمي، ناكامي ها و پيروزي ها، هسته خير و شر و كليه ي عناصر جهان ، چه در حال و چه آينده باشد و افق هاي جديدي را نمايان كند. در اين نوشته، محتواي انواع نقاشي را شرح مي دهيم و هنرمندان مشهور در هر زمينه را معرفي مي كنيم.
امروزه نقاشي ها، به هفت نوع دسته بندي شده اند، حتي اگر سبك ها و تكنيك هاي نقاشان متفاوت شوند، فقط با همنوع خود متمايز است و سرانجام در يكي از اين هفت مورد جاي مي گيرند.
نقاش با ضربه زدن قلمو بر بوم نقاشي، و انتخاب محتوا در واقع خالق نوعي ( صحبت كردن ) در حين ساخت يك شاهكار است، در اين زمان است كه ( ايسم ) ها وارد نقاشي مي شوند. از طرفي ديگر، تكنيك ها، كه ابزار متفاوت نقاشان است، به كمك مي آيند، تا به برقراري اثر هنري، نيرو بخشند.
در اين متن، شما چه تازه ميدان اين صحنه رنگارنگ باشيد چه كنجكاو، مي توانيد خيلي ساده و سريع با انواع آن، آشناشويد.
1-پرتره- چهره نگاري
نقاشي پرتره، يكي از انواع رايج در نقاشي است، نقاش تلاش ميكند شخصيتي را بر بوم نقاشي ثبت كند كه تنها هدف كلي او را نشان مي دهد. براي مثال ، سلف پرتره هاي ونسان ونگوگ، با تكنيك رنگ روغن و در مكتب نئوامپرسيونيسم كشيده شده بودند، اما نوع نقاشي پرتره است. اين نوع نقاشي همواره براي خلق كننده بسيارشخصي است و گفته مي شود : هر پرتره اي كه توسط نقاش خلق شود، در واقعيت پرتره خود نقاش است.
مصريان باستان، قديمي ترين نمونه هاي چهره نگاري را آفريده اند كه به نقاشي رخساره ي اشخاص مي پرداختند. اما رومي ها تكچهره هاي مهمي در زمان امپراتوري كشيدندكه فرديت در آن ها بارزتر بود. آغاز چهره نگاري به عنوان گونه اي مهم، از زمان رومي ها آغاز شد. هنگامي كه هنرمندان رومي، چهره حاميان خود را نقاشي مي كردند، حالتي از اقتدار، وقار و نجابت را در آن نشان مي دادند. تكچهره هاي روبنس، گرو، داويد، لارنس و بسياري از نقاشان ديگر از خصوصيات برخوردار است.
در سرلوح هاي كتاب هاي مصور ايراني- هندي ، سرشار از چهره نگاري از شاهان و اميران است كه بسيار در اين زمينه اغراق و مداهنه كرده اند، بدون آنكه به شباهت سازي وفادار بوده باشند.
چون اين امر هنرمندان را از اصالت هنر دور مي ساخت، هنرمنداني چون وان ايك، دورر، ولاسكس، گُيا و كوربه، به موقعيت اجتماعي هنرمند اعتنا نمي كردند و از تمكين آنان سرباز مي زدند.
رامبرانت و ونگوگ، تكچهره هاي بسياري كشيدند كه در آن آميزه اي از ژرفنگري ِ روانشناختي، همدلي عاطفي، و ارزش هاي زيبايي شناختي به چشم مي خورد. اما ماتيس تحت تاثير ويژگي هاي هنرخاورزمين ماند و به بافت سطوح و مدل جامه ها و اشخاص، در آثارش بيش از ويژگي هاي رواني و جسماني توجه نشان داده است.
همگام با پيشرفت عكاسي، اهميت چهره نگاري كاهش يافت. پس از آن تكچهره ي برخي از هنرمندان چون سزان و براك ، وسيله اي براي پژوهش هاي ساختارشناسانه شد و براي برخي ديگر همچون مودلياني، سوتين و فرانسيس بيكن ، وسيله براي بيان هاي شخصي بودهه است.
در هلند چهره ي اشخاص در يك سنخ اجتماعي، در پرده اي واحد بدون آنكه كسي تابع ديگري باشد نقاشي مي شده است.
امروزه با تحليل پرتره هاي مشهور نقاشان، مي توان به ويژگي هاي روانشناختي خالق پرتره و مدل هايي كه استفاده كرده اند پي برد. اگر اين مدل ها از اشخاص مشهوري بودند مي توان آسان تر به ويژگي شخصيتي آنان پي برد، اما اگر از افراد عادي جامعه بوده باشند، با تحليل و تفسير سبك و تكنيك به كار بسته شده، مي توانيم هويت آنان را بازشناسيم.
شناسايي پرتره ها ، فقط به يك شخصيت محدود نميشود .گاهي هنرمند با رسانه هاي متعدد، شخصيت هاي متفاوت خلق مي كند كه به عنوان يادگاري و سوابق خانوادگي نيز ثبت مي گردد.
لئوناردو داوينچي، رامبرانت، هالس، ونسان ونگوگ و فريدا كالو از هنرمندان مهم در اين نوع نقاشي هستند.
2- منظره نگاري
يكي ديگر از انواع نقاشي كه در واقع همان رونگاري از طبيعت است، منظره است. منظره سازيِ نقاشان ما را با انواع گونه هاي محيط زيست و طبيعت آشنا مي سازد و آن را در تاريخ ثبت مي كند.
شيوه هاي مختلف بازنمايي چشم انداز و طبيعت ، كه گاه انسان يا حيوان در آن حضور دارد از دوران باستان رايج بوده است.
منظره ي آرماني از موضوعات مرسوم در ديوارنگاره هاي منازل روميان باستان بود. در خاور دور هم سنت منظره نگاري پيشينه اي بس كهن داشت كه مضمون هايي چون فصول و محيط طبيعي را در معاني روحاني ارائه ميكرد. مصوران شمال اروپا، كتاب ايام را با مناظر خيالي مي آراستند. در دوران رنسانس، چشم اندازها فقط پسزمينه اي براي پيكرها و تكچهره ها بودند. لئوناردو داوينچي به مطالعه ي سيماي طبيعت و تجسم عمق در پرده هاي خود اهميت مي داد. ولي در نقاشي هاي دورر و پيتر بروگل، منظره ي طبيعتگرايانه بروز يافت.
با اين حال پيش از پيدايي مكتب هاي هلندي و فلاندري در سده ي هفدهم، منظره نگاري چون يك گونه ي مستقل نقاشي مورد توجه اروپاييان قرار نگرفته بود. در واقع منظره نگاري به معناي امروزي با هنرمنداني چون روبنس، رامبرانت و ياكُب روييزدال شروع شد. در سده ي هجدهم چندان پپيشرفتي نكرد. اما مهمترين تحولات نقاشي سده ي نوزدهم مديون نقاشي باربيزون، امپرسيونيست ها و هنرمندان پست امپرسيونيسم بود، كه وسيعا به موضوع منظره پردازي پرداختند.
به طور كلي تاريخ سه قرن منظره پردازي اروپايي – از آرمانگرايي كلاسيكي پوسن و كلودلُرن ، رُمانتيسم شاعرانه ي ترنر و كانستابل ، كرو و فريدريش، تا تحليل ساختاري سزان و تجربه هاي شهودي ونگوگ ، نشان دهنده ي تنوع برخورد هنرمند با طبيعت است .
منظره نگاري سده ي بيستم نيز رويكردهاي گوناگوني را شامل مي شود : از جمله منظره هاي اكسپرسيونيست كوكوشكا و منظره هاي سورئاليستي ماكس ارنست.
كشيدن زمين و آسمان، كوه و دريا و درختان، رودخانه ها و گياهان، مناظر شهري در دورست و هر چشم اندازي كه طبيعت بر آن غالب باشد ، سوژه هايي هستند كه نقاش با انتخاب و تركيب آن ها در كادر خود، منظره هاي خود را سامان مي بخشد و در حافظه ي تاريخي طبيعت ماندگار مي كند.
3- طبيعت بيجان
يكي ديگر از انواع نقاشي كه شكلي از ( آزادي بيان ) هنرمند است، نقاشي طبيعت بيجان است كه به طبيعت مرده نيز شناخته شده است. در اين گونه نقاشي به اشياء از فاصله ي نزديك نگريسته مي شود. ميوه، گل، ميز، پارچه، آلات موسيقي، كتاب، ظرف و اشايي از اين دست، موضوع متداول در اين گونه نقاشي است؛ ولي گهگاه مجسمه ماهي و پرنده ي مرده نيز براي كار انتخاب شده است.
شايد فكر كنيد كه اين نوع نقاشي، بسيار كسل كننده است كه با عناصر و اجزاي سادهِ روزمره شكل يافته، اما همين نقاشي ها از طبيعت بيجان، گاه داستان ها و روايت هاي مرموز و پيچيده در بر دارند كه در مقايسه با نقاشي هاي پرحالت و داراي جزئيات فراوان، بسيار پراحساس و خاطره انگيز است.
هر شيء كه در نقاشي طبيعت بيجان به كار مي رود مي تواند، سمبلي از يك موضوع استثنائي باشد كه با هدفي خاص به كار بسته شده است. براي مثال ميوه هاي فاسد شده و يا گلهاي پژمرده كه حشرات موذي آنان را احاطه كرده، مي تواند خبر از زوال و نظام در حال نابودشدن عصر نقاش باشد و يا جمجمه يا شمع خاموش شده مي تواند نماد مرگ و نيستي باشد.
طبيعت بيجان نخست در خاورزمين و سپس در نقاشي و موزاييك روم و يونان باستان رخ نمود. چون موضوعي مستقل در نقاشي اروپايي، از سده ي شانزدهم اهميت يدا كرد. توسط فلاندري ها و هلندي ها، در سده ي هفدهم بسيار رونق گرفت، و گاه جنبه هاي نمادين و كنايي در آن مطرح شد.
در سده ي هجدهم شاردن، برجسته ترين نقاش طبيعت بيجان بود. در سده ي نوزدهم، به خصوص در پي آشنايي اروپاييان با باسمه ي ژاپني- موضوع طبيعت بيجان كاربردي گسترده تر يافت. پس از هنرمنداني چون سزان، نقاشي از اشياء غالبا مرحله اي از حركت به سوي هنر انتزاعي تلقي شده است.
براي يك هنرجو كه تازه پا به ميدان گذاشته، نقاشي از طبيعت بيجان براي تشكيل تركيب بندي، شناخت بافت و درك رنگ، عالي به نظر مي رسد. . از نقاشاني كه با طبيعت بيجان بيشتر به خلق آثار خود پرداختند مي توان به پل سزان، ژرژ براك و سالوادور دالي اشاره كرد.
4- انتزاعي
اگر چه جنبشي كه در عرصه آبستره و انتزاعگري رخ داد يكي از تاثيرگذارترينِ آن، در دوره معاصر است، اما بدون شك امروزه يكي از انواع مهم نقاشي نيز محسوب مي شود كه تحولات فراوان نيز يافته است. اين نقاشي به شيوه اي كاملا ناقص، پر معنا ترين پيام ها را رسانده است كه كاملا بينظير است. تحولات و اكتشافاتي كه در زمينه ي علم و فناوري در قرن جديد به وجود آمدند، بستري براي اين جنبش فراهم كرد.
در معناي عام،جداكردن صفت يا خاصيت مشترك ميان چند چيز، و تاكيد بر اين وجه مشترك است. به هنوان مثال مي توان دايره را صورت انتزاعي تمامي چيزهاي گرد دانست.
انتزاع در هنر، زبده گزيني از طبيعت معنا مي دهد و روش هاي گوناگون دارد. مشخصي بسياري از روش هاي انتزاع، به درجان مختلف، اين است كه سنت بازنمايي واقعيتِ مشهود و محسوس را كنار مي گذارد و يا كم اهميت مي شمارد، و ابداع واقعيتي تازه براي ادراك بصري را كاركرد اساسي هنر مي داند.
نقاشي انتزاع گاه فقط با چند نقطه تشكيل يافته كه در واقع انتزاعي از هر يا همه چيز در چشم انسان است كه به واسطه ي تجريد به اين شكل نمايان مي شوند.
از نقاشاني كه در اين نوع نقاشي تاثيرگذار بوده اند مي توان، به واسيلي كاندينسكي،
جكسن پالاك، كلاين، دكونينگ و موندريان اشاره كرد.
كلاس هاي سير هنر در تاريخ در مدرسه ي ايده5- نقاشي تاريخي- مذهبي
هر فرد با هر دین و مذهب و منش زیبایی را میشناسد و میفهمد؛ حتی اگر بدوی باشد و خواندن و نوشتن نداند و به لحاظ اجتماعی هم جایگاه قابل اعتنایی نداشته باشد. مقوله هنر و زیبایی به نوعی درهم آمیخته شدهاند و هرگز نمیتوان آنها را از هم جدا کرد. اصلا باید اینگونه گفت که مبنای هنر، زیبایی است و زیبایی یکی از هزار ویژگی ذات اقدس خداوند است و قاعدتا علاقه و اشتیاقی که درانسانها وجود دارد، نشات گرفته از مبدع و منشا آفرینش است.
نقاشي تاريخي برگرفته از رويدادهاي تاريخ است كه نقاش با انتخاب داستان، فضاسازي و چينش عناصر، به روايت مي پردازد. البته هميشه برآن بوده كه نقاش هيچ هدفي از انجام نقاشي نداشته باشد اما هميشه اين انتخاب يك خروجي مناسب براي هنرمندان بوده است. بازسازي دنياي اساطير و رويدادهاي تاثيرگذار مذهبي، روشي مناسب براي پاسخگويي به نيازهاي جامعه به شيوه اي معادل سازانه بوده است. نقاش با عزمِ رساندنِ پيام اخلاقي، كه جزء كليدي و هسته بنيادين اين ژانر از نقاشي است، آغاز به به كار مي كند. به گفته برخي هنرمندان، هيچ رويداد تاريخي مدرني وجود ندارد كه بتوان آن را بازسازي كرد مگر آنكه نخستين شخصي باشيد كه به خلق آن بپردازيد.
اما مفهوم و معنا نیز یکی دیگر از مولفههای مهم محسوب میشود و بر اساس همین ویژگی است که هنر را واسطه و ابزاری برای پرداختن به مقولات مهم میدانند. همه موارد ذکر شده کلیتی است که رشتههای مختلف هنری را دربرمیگیرد و این هنرمند است که براساس منظر و ادراک و جهانبینی خود از آن به عنوان بستری برای بیان مسائل مختلف بهره میبرد تا در نهایت مخاطبان و مردم را در رابطه با موضوعها و چالشهای مختلف به آگاهی برساند. حال این آگاهیرسانی میتواند به واسطه تولید و ارائه آثار انتقادی نسبت به مسائل مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و البته سیاسی انجام شود که البته این؛ همه رسالت هنر نیست. هنر براساس نگاه خلاقانه و بدیع هنرمند میتواند به اتفاقات متعدد دیگر هم منجر شود. هنر میتواند به بیان موضوعات تاریخی، مذهبی، ملی و قومی بپردازد و با زبانی روایتگونه مسائل مختلف را به مخاطبان بیاموزد یا وقایع و شخصیتهایی را به آنها يادآوري كند.
برخی هنرها به واسطه پرطرفدار بودنشان میتوانند مستقیم و غیر مستقیم پیامهایی را به جامعه مخابره کنند و بر افکار مردم از هر قشر و جایگاه تاثیر بگذارند. یکی از موضوعات مهمی که میتوان به آن پرداخت، وقایع ملی و مذهبی است که در طول تاریخ توسط افراد مطرح تاریخی و دینی رقم خوردهاند..از مهمترين نقاشاني كه به موضوعات مذهبي و تاريخي پرداخته اند مي توان، به لئوناردو داوينچي، رافائل، مايكل آنجلو، پل دلاروش و دلاكروا، اشاره كرد.6- تمثيل
تمثيل، از قديم الايام در رشته هاي مختلف هنر به كار رفته است و همچنان ادامه دارد. گاه تمثيل، داراي يك ويژگي تحول پذير است كه در هر عصر از انگاره هاي جديد برخوردار مي شود. هندوها و چيني ها تمثال هاي بيشماري آفريدند كه تجسم نمادين خدايان و اساطير در اساس هنر آنان شكل گرفته است. قديسان، معلمان و شخصيت هاي منظومه هاي باستاني و شرح اعمال شاهان در پيكره سازي مربوط به معابد به خصوص در جنوب هندوستان به چشم مي خورد.
تمثيل تصويري است كه هر آنچه مي نماياند، با معناي ديگري قابل تاويل باشد. بسياري از نقاشان اروپايي به نقاشي تمثيلي پرداخته اند. براي مثال پردهي توفان اثر جُرجُنه، يكياز آثار تمثيلي بغرنج به شمار مي آيد.
تمثيل با استفاده از موضوعاتي چون اشياء، به تصوير احساسات همچون عشق، شادي، غم، هجرت، تنهايي … در نقاشي مي پردازد. ايده ها و مفاهيم پيچيده با استفاده از تمثيل، آسانتر بر مخاطب تاثير مي گذارند و گاه تعابيري جديد مي يابند. روايت در معنايي ديگر، نام ديگر تمثيل است.
نقاشی تمثیلی یک ایده انتزاعی در هنرهای تجسمی است که در آن انسانها (در گذشته و حال)، گاهی حیوانات و یا ترکیبی از موجودات اسطورهای، تجسمبخشی میشوند.برونزي و ورمير از هنرمندان مهم در ژانر تمثيل هستند.
آشنايي با انواع سبك هاي هنري در مدرسه ايده
فيگوراتيو- پيكره نگاري
يكي از بزرگترين مجموعه هاي فيگوراتيو در جهان غرب، نقاشي هاي ميكل آنژ بر روي ديوار كليساي سيستين است. ادگار دُگا نيز با كشيدن بالرين هاي متعدد، به نقاشي فيگوراتيو جان تازه اي بخشيده است. كشيدن حالات اندام انسان و يا جانداراني به اشكال بدني گوناگون ، بدون دست يازيدن به هويت و شخصيت دروني، و تمركز بر شكل رئاليسم آن، نقاشي فيگوراتيو ناميده مي شود.
در نقاشي فيگوراتيو معمولا افراد را در حالات غيررسمي و بدون تاكيد بر صورت، مي نمايانند.با اين حال نقاشي فيگوراتيو، طيف گسترده اي از سبك هاي هنري شرق و غرب را فرا مي گيرند.از جمله امپرسيونيسم ادگاردُگا، اكسپرسيونيسم اگون شيله و نئو اكسپرسيونيسم لوسين فرويد.در قرن هجدهم ، همزمان در ايران، در پي روند تجربه هاي فرنگي سازي ، پيكرنگاري درباري پديد آمد كه عصر فتحعليشاه قاجار، اوج شكوفايي آن بود. پيكرنگاري درباري در ايران با وجود تاثيرگرفتن از مكاتب غربي، چكيده نگاري خود را حفظ كرد و مشخصات صوري عامِ هنر ايراني را به شيوه اي آرماني برگرفته از واقعيت نشان داد. ساختار متقارن، بر اساس خطوط متقاطع با رنگ گزيني محدود، از مشخصه هايِ بازتابِ نقاشي فيگوراتيو در ايران است.
در اغلب مدارس هنرهاي زيبا در سراسر جهان، كلاس طراحي از روي بدن كه معمولا مدل برهنه است برگزار مي شود. اين شيوه ي طراحي، بهترين راه يادگيري و مطالعه طراحي است. اكثر متخصصان هنر، اين را واقعي ترين و معتبرترين روش يادگيري سه بعدي بدن مي دانند. تعجبي نيست كه اغلب هنرمندان برجسته، برآمده از همين آكادمي هاي هنر هستند.هيچ ژانر مستقلي از نقاشي فيگوراتيو وجود ندارد. ژانرهاي تاريخي محدود به طبيعت بيجان، پرتره، نقاشي هاي مذهبي و منظره ها، ممكن است شامل عناصر فيگوراتيو باشند. همه ي نقاشان جهان، عناصر را بر پايه ي بدنه و فيگور مي نگريسته اند و بر آن تمركز مي كردند. هنر فيگوراتيو هر شكلي از هنر مدرن را توصيف مي كند كه ارجاعات قوي به دنياي واقعي، به ويژه پيكر انساني را حفظ كند.كليدواژه ها: انواع نقاشي- سبك هاي نقاشي- هفت ژانر در نقاشي -هفت سبك در نقاشي
پرتره – طبيعت بيجان – منظره – نقاشي تاريخي – نقاشي مذهبي – تمثيل – فيگوراتيو – پيكره نگاري – چهره نگاري – منظره سازي – چشم انداز – انتزاعي – آبستره – هنرمندان مشهور
منابع: دائره المعارف هنر – رويين پاكبازسايت آرت هيستوريسايت خانه هنر