در این مقاله نظریه امر زیبا و چگونگی تغیرات آن در دوران پستمدرنیسم مورد بحث قرار میگیرد و لازمه آن پرداختن به قوه حاکمه از نظر کانت است. از دیدگاه وی تفکرات است که امر زیبا را میسازد نه آنچه که هنر تلقی میشود. به بیانی کانت درباره زیبایی طبیعی، زیبایی هنری و قوه حاکمه آنها میاندیشد. کانت قراردادهای زیبایی را به شکل ابژکتیو تعیین نمیکند، بلکه حکم ذوقی سوبژکتیو را در نظر دارد که مورد بحث قرار میدهد، زیرا سوبژکتیو به داوری و حکم امر زیبا میپردازد. بنابراین قصد بر این است، که بداند وقتی این چیز زیباست، از دید فردی چه اتفاقی می افتد! عوامل و عواقب این حکم چیست؟
رویارویی با زیبا و زشت، شناختی از امر زیبا به ما نمیدهد. بلکه مطبوع و خیر را از هم تمیز میکند. مطبوع تفکری از لذت است. خیر تفکری است که برای فرد حکم تایید و تمجید دارد و ارزش ابژکتیو به امر میدهد. حال رضایت حاصله از مطبوع و خیر حاصل ذوق به زیبا، ناعاقلانه و حسی است که ما را به تقدیس و تمجید این رضایت ملزم نمیکند.
شناخت نظریه امر زیبا
مطبوع همان تمایلات حسی آدمی است که با لذت همراه است و خیر علاقهای عقلی است که با احترام اخلاقی پیوند میخورد. تنها زیبا همان حکم خوشایند است که هر فرد ابژکتیو خوشایند یا ناخوشایند خود را با آن مییابد. بنابراین هیچ فرد یا چیزی ما را وادار به زیبا دانستن امر نمی کند، بلکه رضایت آزاد و بی غرض حکم ذوقی اشخاص به صورت فردی امر زیبا را بیان میکند.
پس زشتی چه می شود ؟ اکثر مردم بر این باورند که زشتی مقابل زیبایی و فاقد ارزش زیبایی شناسی است. این باور ظرافت و پیچیدگی ذاتی زیبا شناسی را خدشه دار میکند. بدون شک زیبایی خلاف زشتی است اما همانطور که زیبایی مطلق نیست، زشتی هم دلیل بر منفی بودن و پلیدی نیست. تصور ناظران به عکس العمل افراد در مقابل زشتی متفاوت است، گاهی از روی بیمهری و ناخوشنودی نسبت به امر زیبا لقب زشتی میدهند. اما در برخی موارد احساسی که ناظر نسبت به امر زیبا دارد منفی است و باعث میشود آن را زشت تلقی کند. شگفت انگیز است که امر زشت تجربهای مطبوع، دلپذیر و مایه اعتلا است. این امری است که می توان پارادوکس زشتی نامید.
اخیرا زشتی به منزله ناخرسندی بار ارزشی خود را از دست داده و به حوزه اخلاقیات سپرده شده است. ادبیات و هنر هم زمان با جریان “انحطاط” در پایان سده نوزده، نفاق کهنه میان خوب و بد را به چالش طلبید. ما را دعوت به تماشای زشتی با دیدگانی که طالب زیبایی بودند کرد. آنچه که به منزله واقع گرایان بود، جای خود را به شیفتگی آوانگاردها که زشتی را به عنوان مرز هیجان انگیز تجربه نامعلوم میدانستند داد. درک این نکته دشوار نیست، که پستمدرنیسم تنها جریان علیه جنبههای کهن باشد.